🔶🍄🔷🔷🍄🔶🍄🔷🔷🍄🔶
#داستان٣٠٠
🦋 #مهمان_خدا_شدن
🍃🍂در زمان یکی از پیامبران گذشته، سه نفر از مؤمنین در مسافرتی در محلی شبگیر شدند، و راه به جایی نبردند،
نه محلی برای استراحت و نه قوت و غذایی.
🌸 بالاخره یکی از آنها گفت:
من اینجا یک آشنای دوری دارم میروم شاید بتوانم امشب سربار او شوم.
🌸دیگری هم فکر کرد و به یادش آمد یک همکاری اینجا دارد، گفت: میروم شاید بشود امشب را مهمان او بشوم.
🌸 سومی هر چه فکر کرد چیزی بهیادش نیامد.
گفت:
ما هم میرویم مسجد و مهمان خدا میشویم.
💫فردا صبح که آمدند تا سفر را ادامه دهند، آن دو نفر هر کدام از خوبیهای طعامی که در شب خوردند و از نوع پذیراییها صحبت کردند ولی سومی گفت:
✨حقیقتش ما مهمان خدا شدیم ولی تا صبح گرسنگی کشیدیم.
👈به پیامبر آن زمان ندا رسید برو و به این مؤمن بگو، حقیقتاً ما میزبانی تو را پذیرفتیم، و پذیرفتیم که تو مهمان ما باشی، ولی هر چه گشتیم خورشت و طعامی بهتر از «گرسنگی» نبود که با آن از تو پذیرایی کنیم.
#حکایت
✾📚 @Dastanayekhobanerozegar 📚✾
#خدایا
مرا ومارا هم خودت میزبانی کن
به برکت صلوات بر پیامبر اعظم ص وآل او