#داستان۵۶١
قدیما یه شاگرد کفاشی بود،
هر روز میرفت لب رودخونه، برای درست کردن کفش،
چرم میشست؛
اوستاش هر روز قبل رفتن بهش سیلی میزد،
میگفت :
اینو میزنم تا چرم رو آب نبره!
یه روز شاگرد داشت میشُست که چرم رو آب برد،
با خودش گفت:
اوستا هر روز به من چَک میزد که آب نبره چرم رو، الان بفهمه قطعا زنده م نمیذاره!
با ترس و لرز رفت و هرجوری بود به اوستاش گفت جریان رو،.
ولی اوستاش گفت :
باشه عیب نداره.
شاگرد با تعجب پرسید :
نمیزنیم؟
اوستاش گفت :.
من میزدم که چرم رو آب نبره!
الان که آب برده دیگه فایده ای نداره...
زندگیم همینه،
تمام تلاشتون رو بکنید چرم رو آب نبره،
#وقتی_چرمتون_رو_آب_برد
دیگه فایده نداره،
#_حرص_نخورید
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬#کانال_کشکول👇👇👇
#صلوات_بر_محمدوآل_محمدص
@kashkoolesalavat