#داستان۴٩٧
#داستانک 📚
نقاش مشهوری در حال نقاشی یک منظره کوهستانی بود.
آن نقاشی بطور باورنکردنی زیبا بود.
نقاش آنچنان غرق هیجان ناشی از نقاشیاش بود که ناخودآگاه در حالی که آن نقاشی را تحسین میکرد،
چند قدم به طرف عقب رفت.
نقاش هنگام عقب رفتن، پشتش را نگاه نکرد که یک قدم به لبه پرتگاه کوه فاصله دارد.
رهگذری متوجه شد که نقاش چه میکند.
رهگذر میخواست فریاد بزند، اما ممکن بود نقاش به خاطر ترس غافلگیر شود و یک قدم به عقب برود و سقوط کند.
رهگذر به سرعت یک از قلم موهای نقاش را برداشت و روی آن نقاشی زیبا را خط خطی کرد.
نقاش که این صحنه را دید با سرعت و عصبانیت تمام جلو آمد تا آن رهگذر را بزند.
اما رهگذر تمام جریان را که شاهدش بود برای نقاش تعریف کرد و توضیح داد که چگونه امکان داشت از کوه به پایین سقوط کند.
#پی_نوشت گاهی آینده مان را بسیار زیبا ترسیم میکنیم،
#اما_گویا_خالق_هستی_میبیند #چه_خطری_در_مقابل_ماست و نقاشی زیبای ما را خراب میکند.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#خدایا
به حق پیامبرت که
#صلوات
خودت، وما براو و آلش باد
ممنونتیم وهر لحظه شاکر درگاهت که :
همیشه خیر مارا خواسته ای و دستگیرمان بوده ای وهستی و خواهی بود
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
#کانال
#داستانای_خوبان_روزگار