هدایت شده از کشکول داستاندونی.....( صلوات )
2.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فیلم کوتاه گماشته
🔺روایت برخورد یک #سرباز عصبانی با #شهید_صیاد_شیرازی که اتفاقا او را نمیشناخت.
خدایا اخلاق و منش و رفتار و برخورد شهدایی رزق روزی همه ما عنایت بفرما 🌺🌺🌺
💙🍀 #کشکولداستاندونی
هدایت شده از کشکول داستاندونی.....( صلوات )
4.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
با تهمت های ناروا آبروی کسی رو نبریم
بعد دانلود حتما برای عزیزانتون بفرستید
➜ جالبدون ➜ (◕‿◕)
🧠 #کشکولداستاندونی
هدایت شده از کشکول داستاندونی.....( صلوات )
5.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. ای جونم
حالا یه عده سگ و گربه نگه دارند
🍀💙 #کشکولداستاندونی
هدایت شده از کشکول داستاندونی.....( صلوات )
*حکایتی زیبا درباره حق الناس حتما بخونید*
ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﺩﺭ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺳﺮ ﺳﺒﺰ ﻭ ﺷﺎﺩﺍﺏ ﺣﮑﻤﺮﺍنی ﻣﯿﮑﺮﺩ
ﺭﻭﺯﯼ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺷﺪ ﻭ ﻃﺒﯿﺒﺎﻥ ﺍﺯ درمان ﺑﯿﻤﺎﺭﯾﺶ ﻋﺎﺟﺰ ﻣﺎﻧﺪند ﻭ ازﺷﺎﻩ ﻋﺬﺭ ﺧﻮﺩ
ﺭﺍ ﺧﻮاﺳﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﺳتﺷﺎﻥ کاری ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻧﯿﺴﺖ .
ﺷﺎﻩ ﻫﻢ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺟﺎﻧﺸﯿﻦ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻭﻓﺎﺕ ﺍﻋﻼم ﻧﻤﺎﯾﺪ .
ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ کسی را ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯿﻨﻤﺎﯾﻢ ،
که ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻭﻓﺎﺕ ﻣﻦ ﯾﮏ ﺷﺐ ﺩﺭ ﻗﺒﺮی که برای من آماده کرده اند ﺑﺨﻮﺍبد !
ﺍﯾﻦ ﺧﺒﺮ ﺩﺭ ﺳﺮﺍﺳﺮ ﮐﺸﻮﺭ ﭘﺨﺶ ﺷﺪ
ﻭﻟﯽ ﮐﺴﯽ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﺸﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻗﺒﺮﺑﺨﻮﺍﺑﺪ .
ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪ ﺗﺎ ﺩﺭاﯾﻦ ﻗﺒﺮ بخوابد
فقط ﯾﮏ ﺷﺐ ﻭ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ،ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻣﺮﺩﻡ شود.
ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪ ﻭ روزنه ای ﺑﺮﺍﯼ نفس کشیدنﻭ ﻫﻮﺍ ﻫﻢ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ ﺗﺎ ﻧﻤﯿﺮﺩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺭﻓﺘﻨﺪ .
ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺑه ﺨﻮﺍﺏ ﺭﻓﺖ .
ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪ ﮐﻪنکیر و منکر ﺑﺎﻻﯼ قبرش ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻧﺪ.
ﺳﻮﺍﻝ ﻣﯿﭙﺮﺳﻨﺪ ﻭ ﻓﻘﯿﺮ ﭘﺎﺳﺦ ﻣﯿﮕوید ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﭘﺮﺳﯿﺪند:
ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎ ﭼﯽ ﺩﺍﺷﺘﯽ؟
ﻓﻘﯿﺮ ﮔﻔﺖ :ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﻣﺮﮐﺐ (ﺧﺮ ) ﻧﺎﺗﻮﺍﻥ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺩیگر
ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ .
ﺍﺯ ﺭﻓﺘﺎﺭ فقیر ﺑﺎ ﺧﺮ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺩﺭ ﻓﻼﻥ ﻭ ﻓﻼﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ بر ﺧﺮﺧﻮﺩ ﺑﺎﺭ ﺯﯾﺎﺩ گذاشتی ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻥ ﺑﺮﺩﻧﺶ ﺭاندﺍﺷﺖ ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﺩﺭفلان ﺭﻭز به خرت ﻏﺬﺍ ﻧﺪﺍﺩﯼ و....
ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ بخاطر ﺍﯾﻦ ﻇﻠﻢ ﻫﺎ که به ﺧﺮﺵ کرده بود ﭼﻨﺪ ﺷﻼﻕ ﺁﺗﺸﯿﻦ خورد که برق از سرش پرید .
ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ می شود ﺩﺭ ﺗﺮﺱ ﻭ ﻭﺣﺸﺖ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﺁﺭﺍﻡ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺻﺒﺢ
ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺟﺪﯾﺪ ﺷﺎﻥ می آیند ﺗﺎ ﺍﺯ ﻗﺒﺮ ﺑﯿﺮﻭﻧﺶ ﮐﻨﻨﺪ
ﻭ ﺑﺮ ﺗﺨﺖ ﺳﻠﻄﻨﺖ ﺑﻨﺸﺎﻧﻨﺪﺵ .
ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﻗﺒﺮ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﭘﺎ به ﻓﺮﺍﺭ ﻣﯿﮕﺬﺍﺭﺩ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭ
ﭘﯽ ﺍﻭ ﺻﺪﺍ ﮐﻨﺎﻥ ﮐﻪ ﺍﯼ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻣﺎ ﻓﺮﺍﺭ ﻧﮑﻦ !
ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺑﺎ جیغ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯿﮕوید:
ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﻨﻬﺎ ﺧﺮﯼ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺍﯾﻦ ﻗﺪﺭ
ﻋﺬﺍﺏ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺷﮑﻨﺠﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﺍﮔﺮ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺷﻮﻡ ﻭﺍﯼ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﻢ ...
ای بشر از چه گمان کردی که دنیا مال توست
ورنه پنداری که هر لحظه اجل دنبال توست
هر چه خوردی، مال مور و هر چه هستی مال گور
هر چه داری مال وارث، هر چه کردی مال توست...
💙🍀 #کشکولداستاندونی
هدایت شده از کشکول داستاندونی.....( صلوات )
داستانی که حتما باید خواند
#داستان سرجوخه جبار
در ایام قدیم در یکی از پاسگاههای ژاندارمری ؛ ژاندارمی خدمت میکرد که مشهور بود به سرجوخه جبّار
این سرجوخه جبار مانند بسیاری از همگنان و همکاران خودش در آن روزگار سواد درست حسابی نداشت ولی تا بخواهی زبل و کارآمد بود و در سراسر منطقه خدمت او کسی را یارای نفس کشیدن نبود
از قضای روزگار در محدوده خدمت سرجوخه جبار دزدی زندگی میکرد که به راستی امان مردم را بریده و خواب سرجوخه جبار را آشفته گردانیده بود سرجوخه جبار با آن کفایت و لیاقتی که داشت بارها دزد را دستگیر کرده
به محکمه فرستاده بود ولی گردانندگان دستگاه هربار به دلایلی و از آن جمله فقدان دلیل برای بزهکاری دزد یاد شده او را رها کرده بودند به گونهای که گاهی،جناب دزد زودتر از مأموری که او را مجلوبا و مغلولا به مرکز دادگستری برده بود به محل بازمیگشت و برای دلسوزانی سرجوخه جبار مخصوصا چند بار هم از جلو پاسگاه رد میشد و خودی نشان میداد یعنی که بعله...
یک روز سرجوخه جبار که از دستگیری و اعزام بیهوده دزد سیه کار و آزادی او به ستوه آمده بود منشی پاسگاه را فراخواند و به او دستور داد که قانون مجازات را بیاورد و محتویات آن را برای سرجوخه بخواند
منشی پاسگاه کتاب قانونی را که در پاسگاه بود آورد و از صدر تا ذیل،برای سرجوخه جبار خواند
ماده 1...ماده 2...ماده 3...الخ...
سرجوخه جبار که در تمام مدت خوانده شدن متن قانون مجازات خاموش و سراپا گوش بود همینکه منشی پاسگاه آخرین ماده قانون را خواند و کتاب را بست حیرت زده و آزردهدل به منشی گفت :
اینها که همهاش ماده بود آیا این کتاب حتی یک«نر»نداشت؟
آنگاه سرجوخه جبار،به منشی گفت :
ببین در این کتاب صفحه سفید هست؟
منشی کتاب را گشود و ورق زد و پاسخ داد:
قربان!در صفحه آخر کتاب،به اندازه نصف صفحه جای سفید باقیمانده است
سرجوخه جبار گفت : قلم را بردار و این مطالب را که میگویم بنویس و چنین تحریر کرد :
«نر»سرجوخه جبار : هرگاه یک نفر شش بار به گناه دزدی از طرف پاسگاه دستگیر و به محکمه فرستاده شود و در تمام دفعات از تعقیب و مجازات معاف گردد و به محل بیاید و کار خودش را از سر بگیرد برابر«نر سرجوخه جبار»،محکوم است به اعدام!
پس از اتمام کار منشی سرجوخه جبار نخست آنرا انگشت زد و مهر کرد و پس از آن دستور داد دزد را دستگیر کنند و به پاسگاه بیاورند.آنگاه او را در برابر جوخه آتش قرار داد و فرمان اعدام را، دربارهاش اجرا کرد
گویا خبر این ماجرا به گوش حاکم وقت رسانده شد و حاکم دستور داد سرجوخه جبار را به حضورش ببرند هنگامیکه سرجوخه جبار به حضور حاکم رسید پرخاش کنان از او پرسید چرا چنان کاری کردی؟
سرجوخه جبار پاسخ داد :
-قربان!من دیدم در سراسر قانون مجازات هرچه هست ماده است ولی حتی یک «نر»توی آن همه ماده نیست و آنوقت فهمیدم که عیب کار از کجا است و چرا دزدی که یک منطقه را با شرارتهایش جان بسر کرده هر بار که دستگیر میشود بدون آنکه آسیبی دیده باشد میشود و به محل باز میگردد
این بود که لازم دیدم در میان «ماده»های قانون مجازات یک«نر»هم باشد اینست که خودم آن نر را به قانون اضافه و دزد را طبق قانون اعدام کردم و منطقه را از شرّ او آسوده گردانیدم!
+حق با سرجوخه جبار است
با این مادهها نمیشود با فساد مبارزه کرد
با مفسدین باید با قانون نر رفتار کرد
💙🍀 #کشکولداستاندونی
هدایت شده از کشکول داستاندونی.....( صلوات )
⚫️تا سال ها كسى نمى دانست كه چرا آيت الله #گلپايگانى در حين نماز بر پيكر #امام«ره» ناگهان سكوت كردند،ديگران تصورشان اين بود كه ايشان فراموش كردند،چند بار عبارات را درگوش ايشان تكرار كردند اما آيت الله همچنان سكوت كردند تا اينكه از ابتدا شروع به خواندن كردن!
فرزند ايشان به حاج آقا قول داده بودند تا زمانى كه پدر در قيد حيات هستند راز را برملا نكنند،بعد از رحلت ايشان تعريف كردند كه مرحوم پدر در حين اقامه نماز ناگهان وجود نازنين حضرت حجت (عج)را مى بينند كه در حال خواندن نماز بر پيكر امام هستند!
ايشان از بهت و حيرت زبانشان بند مى آيد!
كه ناگهان خود حضرت ندا مى دهند
«آسيد محمدرضا ادامه بده!!!...
📚منبع حکایت: صراط عشق .مجله فرهنگی .معرفتی ادبی هنری
«جهت شادی روح بلند و ملکوتی شان صلوات»
💙🍀 #کشکولداستاندونی
هدایت شده از کشکول داستاندونی.....( صلوات )
⚫️تا سال ها كسى نمى دانست كه چرا آيت الله #گلپايگانى در حين نماز بر پيكر #امام«ره» ناگهان سكوت كردند،ديگران تصورشان اين بود كه ايشان فراموش كردند،چند بار عبارات را درگوش ايشان تكرار كردند اما آيت الله همچنان سكوت كردند تا اينكه از ابتدا شروع به خواندن كردن!
فرزند ايشان به حاج آقا قول داده بودند تا زمانى كه پدر در قيد حيات هستند راز را برملا نكنند،بعد از رحلت ايشان تعريف كردند كه مرحوم پدر در حين اقامه نماز ناگهان وجود نازنين حضرت حجت (عج)را مى بينند كه در حال خواندن نماز بر پيكر امام هستند!
ايشان از بهت و حيرت زبانشان بند مى آيد!
كه ناگهان خود حضرت ندا مى دهند
«آسيد محمدرضا ادامه بده!!!...
📚منبع حکایت: صراط عشق .مجله فرهنگی .معرفتی ادبی هنری
«جهت شادی روح بلند و ملکوتی شان صلوات»
💙🍀 #کشکولداستاندونی
هدایت شده از کشکول داستاندونی.....( صلوات )
⚫️تا سال ها كسى نمى دانست كه چرا آيت الله #گلپايگانى در حين نماز بر پيكر #امام«ره» ناگهان سكوت كردند،ديگران تصورشان اين بود كه ايشان فراموش كردند،چند بار عبارات را درگوش ايشان تكرار كردند اما آيت الله همچنان سكوت كردند تا اينكه از ابتدا شروع به خواندن كردن!
فرزند ايشان به حاج آقا قول داده بودند تا زمانى كه پدر در قيد حيات هستند راز را برملا نكنند،بعد از رحلت ايشان تعريف كردند كه مرحوم پدر در حين اقامه نماز ناگهان وجود نازنين حضرت حجت (عج)را مى بينند كه در حال خواندن نماز بر پيكر امام هستند!
ايشان از بهت و حيرت زبانشان بند مى آيد!
كه ناگهان خود حضرت ندا مى دهند
«آسيد محمدرضا ادامه بده!!!...
📚منبع حکایت: صراط عشق .مجله فرهنگی .معرفتی ادبی هنری
«جهت شادی روح بلند و ملکوتی شان صلوات»
💙🍀 #کشکولداستاندونی
⚫️تا سال ها كسى نمى دانست كه چرا آيت الله #گلپايگانى در حين نماز بر پيكر #امام«ره» ناگهان سكوت كردند،ديگران تصورشان اين بود كه ايشان فراموش كردند،چند بار عبارات را درگوش ايشان تكرار كردند اما آيت الله همچنان سكوت كردند تا اينكه از ابتدا شروع به خواندن كردن!
فرزند ايشان به حاج آقا قول داده بودند تا زمانى كه پدر در قيد حيات هستند راز را برملا نكنند،بعد از رحلت ايشان تعريف كردند كه مرحوم پدر در حين اقامه نماز ناگهان وجود نازنين حضرت حجت (عج)را مى بينند كه در حال خواندن نماز بر پيكر امام هستند!
ايشان از بهت و حيرت زبانشان بند مى آيد!
كه ناگهان خود حضرت ندا مى دهند
«آسيد محمدرضا ادامه بده!!!...
📚منبع حکایت: صراط عشق .مجله فرهنگی .معرفتی ادبی هنری
«جهت شادی روح بلند و ملکوتی شان صلوات»
💙🍀 #کشکولداستاندونی
هدایت شده از کشکول داستاندونی.....( صلوات )
⚫️تا سال ها كسى نمى دانست كه چرا آيت الله #گلپايگانى در حين نماز بر پيكر #امام«ره» ناگهان سكوت كردند،ديگران تصورشان اين بود كه ايشان فراموش كردند،چند بار عبارات را درگوش ايشان تكرار كردند اما آيت الله همچنان سكوت كردند تا اينكه از ابتدا شروع به خواندن كردن!
فرزند ايشان به حاج آقا قول داده بودند تا زمانى كه پدر در قيد حيات هستند راز را برملا نكنند،بعد از رحلت ايشان تعريف كردند كه مرحوم پدر در حين اقامه نماز ناگهان وجود نازنين حضرت حجت (عج)را مى بينند كه در حال خواندن نماز بر پيكر امام هستند!
ايشان از بهت و حيرت زبانشان بند مى آيد!
كه ناگهان خود حضرت ندا مى دهند
«آسيد محمدرضا ادامه بده!!!...
📚منبع حکایت: صراط عشق .مجله فرهنگی .معرفتی ادبی هنری
«جهت شادی روح بلند و ملکوتی شان صلوات»
💙🍀 #کشکولداستاندونی
هدایت شده از کشکول داستاندونی.....( صلوات )
🔸داستان پند آموز
☘مرد سرمایه داری در شهری زندگی میکرد؛
🌷اما به هیچکس ریالی کمک نمیکرد.
فرزندی هم نداشت. و تنها با همسرش زندگی میکرد.
☘ در عوض قصابی در آن شهر بود که به نیازمندان گوشت رایگان میداد.
روز به روز نفرت مردم از شخص سرمایه دار بیشتر میشد مردم هرچه او را نصیحت میکردند که این سرمایه را برای چه کسی میخواهی؟
در جواب میگفت نیاز شما ربطی به من ندارد.
بروید از قصاب بگیرید تا اینکه او مریض شد
احدی به عیادتش نرفت و در نهایت در تنهایی جان داد.
هیچ کس حاضر نشد به تشییع جنازه او برود...
همسرش به تنهایی او را دفن کرد
اما از فردای آن روز اتفاق عجیبی در شهر افتاد
دیگر قصاب به کسی گوشت رایگان نداد.
او گفت کسی که پول گوشت را پرداخت میکرد دیروز از دنیا رفت..!!
#قضاوتکارمانیستقاضیخداست
💙🍀 #کشکولداستاندونی
هدایت شده از کشکول داستاندونی.....( صلوات )
⚫️تا سال ها كسى نمى دانست كه چرا آيت الله #گلپايگانى در حين نماز بر پيكر #امام«ره» ناگهان سكوت كردند،ديگران تصورشان اين بود كه ايشان فراموش كردند،چند بار عبارات را درگوش ايشان تكرار كردند اما آيت الله همچنان سكوت كردند تا اينكه از ابتدا شروع به خواندن كردن!
فرزند ايشان به حاج آقا قول داده بودند تا زمانى كه پدر در قيد حيات هستند راز را برملا نكنند،بعد از رحلت ايشان تعريف كردند كه مرحوم پدر در حين اقامه نماز ناگهان وجود نازنين حضرت حجت (عج)را مى بينند كه در حال خواندن نماز بر پيكر امام هستند!
ايشان از بهت و حيرت زبانشان بند مى آيد!
كه ناگهان خود حضرت ندا مى دهند
«آسيد محمدرضا ادامه بده!!!...
📚منبع حکایت: صراط عشق .مجله فرهنگی .معرفتی ادبی هنری
«جهت شادی روح بلند و ملکوتی شان صلوات»
💙🍀 #کشکولداستاندونی