🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹
🌹
#نوکری_که_به_اربابش_رسید
✍️✍️✍️ راوی: #جعفر_طهماسبی
شهیدغلامعلی ازرزمندهای قدیمی #تیپ_سیدالشهدا علیه السلام بود.
قبل از عملیات مقدماتی در مقر چنانه با نفس قدسی اش فضا را معطر می کرد.این شهید عزیز هر وقت جبهه به او نیاز داشت خودش رو می رسوند، قبل از عملیات با صدای گرمش همه را آماده شهادت می کرد و شب عملیات پا به پای رزمندگان سلاح بردوش به مصاف دشمن می رفت.
شاید خیلی ها ادعای این رو دارند که اگر کربلا بودن امام حسین (ع) را یاری می کردند اما موقع امتحان میدون را خالی می کنند اما غلامعلی از امتحان سربلند بیرون اومد.
قبل #عملیات_خیبر بود #شهید_رستگار فرمانده تیپ سیدالشهدا برای گردان های عازم عملیات سخن می گفت ،فضا خیلی حماسی شده بود و همه بچه ها منتظر بهانه بودند برای گریه کردن ، که یکدفعه #شهید_غلامعلی پشت میکروفون قرارگرفت . صدای گیرایی داشت قبل از همه خودش گریه می کرد و در چند دقیقه آن قدر فضا را عاشورایی کرد که همه برای حضور در عملیات از هم سبقت می گرفتند .شهید غلامعلی در فواصل بین عملیات ها چون شغلش معلمی بود ، خودش را به میدان تعلیم و تربیت می رسوند و خدا خیلی دوستش داشت .در عملیات مرصاد در ایام عرفه و عید قربان و شهادت حضرت مسلم علیه السلام جلودار گردان حضرت مسلم ابن عقیل (ع) لشگر حضرت رسول(ص) در عملیات شد. و چه زیبا، تایید نوکریش در عید قربان به دست اربابش امام حسین امضا شد.
🌷
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
@alvaresinchannel
مصاحبه_شهید_عباس_بیات_قبل_از_کربلای2.mp3
5.57M
#مصاحبه_با_تخریبچی_شهید
#عباس(فرامرز) #بیات
شهادت 5 مرداد 1367
تاریخ مصاحبه شهریورماه 1365
@alvaresinchannel
#نامه_ای_که_در_روز_اول_محرم_نوشته_شد
#این_آخرین_نامه_است که برایتان مینویسم
#تخریبچی_شهید_قدرت_الله_خوش_جام
نوجوان کم حرف و سر بزیری بود.
سعی میکرد توی کارهای خیر نفر اول باشه.
صف اول نماز توی حسینیه الوارثین هم جاش بود.
اومده بود که لایق شهادت بشه ....که شد....و رفت....
قدرت 31 شهریور ماه 67 ، درروز تاسوعای حسینی و در آخرین #عملیات_لشگر_ده_سیدالشهداء علیه السلام در محور #مهاباد ، #بوکان مجروح شد و در روز #عاشورای_حسینی در بیمارستان بوکان به شهادت رسید.قدرت روزاول محرم #آخرین_نامه رو برای خانواده اش اینگونه نوشت : این آخرین نامه است که برایتان مینویسم چون دیگر #جنگی_و_جبههای نیست. شما هم دیگر جواب نامه را ننویسید
@alvaresinchannel
#نامه_ای_که_در_روز_اول_محرم_نوشته_شد
#این_آخرین_نامه_است که برایتان مینویسم
#تخریبچی_شهید_قدرت_الله_خوش_جام
نوجوان کم حرف و سر بزیری بود.
سعی میکرد توی کارهای خیر نفر اول باشه.
صف اول نماز توی حسینیه الوارثین هم جاش بود.
اومده بود که لایق شهادت بشه ....که شد....و رفت....
قدرت 31 شهریور ماه 67 ، درروز تاسوعای حسینی و در آخرین #عملیات_لشگر_ده_سیدالشهداء علیه السلام در محور #مهاباد ، #بوکان مجروح شد و در روز #عاشورای_حسینی در بیمارستان بوکان به شهادت رسید...
قدرت روزاول محرم #آخرین_نامه رو برای خانواده اش اینگونه نوشت : این آخرین نامه است که برایتان مینویسم چون دیگر #جنگی_و_جبههای نیست. شما هم دیگر جواب نامه را ننویسید
بسمه تعالی
با سلام ودرود خدمت آقا امام زمان و نایب بر حقش امام خمینی و با سلام و درود خدمت شهدای جنگ تحمیلی و امت شهید پرور.
با سلام و درود بی کران خدمت پدرو مادر و برادران عزیز و گرامی و ارجمندم:
پس از عرض سلام امیدوارم که حالتان خوب بوده و باشد و در سلامت کامل به سر ببرید و در کارهای روزمرهتان موفق و موید باشید و اگر از حال اینجانب حقیر فرزند کوچکتان قدرت ا... خواسته باشید به لطف و مرحمت ایزد متعال خوب هستم و به دعاگویی شما مشغولم.
الان که این نامه را می نویسم ساعت 9/5 صبح در تاریخ 67/5/23 و روز #اول_محرم میباشد.
هنوز از شما نامهای به دستم نرسیده است و این آخرین نامه است که برایتان مینویسم چون دیگر جنگی و جبههای نیست. شما هم دیگر جواب نامه را ننویسید.
ببخشید که هم دست خطم بد است و هم نامه خط خطی است.
خوب دیگر عرضی ندارم. به بچهها سلام مرا برسانید . به امید پیروزی حق بر باطل .
دوستدار و ارادتمند هیشگی شما قدرت ا...
امضاء 67/5/23
🌺🌹
🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹
@alvaresinchannel
#اوس_عباس_تخریبچی
#تخریبچی_شهید_عباس_بیات
شهادت : 5 مرداد 1367
محل شهادت #پاسگاه_زید
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#اوس_عباس_تخریبچی
#تخریبچی_شهید_عباس_بیات
شهادت : 5 مرداد 1367
محل شهادت #پاسگاه_زید
✍️✍️✍️✍️ راوی: #جعفر_طهماسبی
اواخر خردادماه سال 67 از قرارگاه دستور رسیده بود که یگانهای مستقر منطقه رو ترک کنند.
امکانات زیادی توی منطقه بود که فرصت عقب آوردنش نبود و برای اینکه سالم به دست دشمن نیفته به ما ماموریت دادند با مواد منفجره منهدمش کنیم.
پشت ماشین عباس پر از مین ومواد منفجره بود.
ما باید تمامی مقرهامون رو تله گذاری میکردیم.با عباس رفتیم #مقر_شهید_ضایی رو تله گذاری کنیم.مجبور بودیم سوله ها رو منفجر کنیم #مین_های_تلویزیونی رو در زاویه هایی کار میگذاشتیم که بیشترین تلفات رو از دشمن بگیره.
عباس مدام میگفت: جعفر مواظب باش طوریت نشه.چون احتمال خطر انفجار صدر صد بود.....
تقریبا کارمون تموم شده بود وباید قبل از غروب عقب میومدیم چون قرار بود پلی که روی رودخانه بود فکر کنم #پل_بعثت باشه ، بردارند و دیگه کسی تو منطقه تردد نکنه.
عباس پشت فرمون بود وپیچ های جاده رو با سرعت میپچید.
در مسیر عقب اومدن دو سه تا خمپاره وتوپ نزدیک ماشین خورد.
#حاج_امیر_یشلاقی(یحیوی) به خنده میگفت: اگر یک خمپاره بیاد پشت بار ماشین و با این همه مین ومواد منفجره ما به جای مفقود شدن مفدود میشیم.
مقابل بنه تدارکات لشگر عاشورا رسیدیم بچه ها تخریب اونها هم در تکاپوی انهدام تجهیزات بودند.
چند لحظه عباس ماشین رو نگه داشت که اگرکمکی خواسته باشند کمکشون کنیم.
یکی از بچه هاشون یک مین ضدخودرو دستش بود وداشت با زور مواد منفجره سی 4 رو وسطش جاسازی میکرد .
عباس پرسید میخوای چیکار کنی.
اون هم با خنده گفت میخواهم تانکر سوخت بنزین رو منفجر کنم.
عباس گفت تانکر خالی به چه درد میخوره.
اون بنده خدا گفت : خالی چیه برادر!!!!... چندهزار لیتر بنزین توشه.
#حاج_امیر_یشلاقی گفت: میخواهی اینجا جهنم درست کنی.
اون هم خندید وگفت بهتر از اینه که به دست دشمن بیفته.
با بچه های #تخریب_لشگر_عاشورا خداحافظی کردیم وعباس هم پاش رو گذاشت روی گاز. توی این دست انذازها بالا و پایین میرفتیم.
عباس میگفت تند بریم که الان این بچه های "یشجرعاشورا" با انفجار تانکر سوخت ما رو سوخاری میکنند.
همینطور که عقب میومدیم یکی از چرخ های ماشین پنجر شد.
از ماشین پیاده شدیم که لاستیک رو عوض کنیم که کاشف به عمل اومد که زاپاس هم پنجره.
اونقدر عصبانی شده بودیم که میخواستیم پنج شیش نفری عباس رو کتک بزنیم.
چاره ای نبود که ماشین با پنچری عقب بیاد.
مجبور شدیم بار ماشین رو سبک کنیم نزدیک پنجاه تا مین ام 19 از ماشین پایین ریختیم و خودمون هم پیاده شدیم وبه عباس گفتیم تو زودتر برو و از پل رد شو و پنچری ماشین رو بگیر تا ما هم خودمون رو میرسونیم.
#عباس_رفت وما هم با #حاج_امیر_یشلاقی پیاده ، مسیر رو عقب اومدیم.
از پل که گذشتیم عباسی در کار نبود....یکساعتی منتظر بودیم عباس نیومد با یک وانت اومدیم تا سردشت واز اونجا با مینی بوس اومدیم میاندوآب .... وقتی رسیدیم عباس رفته بود نهار بیار.... وقتی برگشت با #شهید_اسماعیل_خوش_سیر پتو رو رو سرش کشیدیم و تا اونجا که میخورد کتکش زدیم.کار که تموم شد عباس گفت خوب حالتون رو گرفتم....
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#قبرستان_بقیع
شیعیان عربستان بعد از سالها اجازه پیدا کردند در بقیع عزاداری کنند.....
تسلیت به پیامبر و ائمه بقیع علیهم السلام در عزای سیدالشهداء(ع)
@alvaresinchannel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دست خطهای عاشورایی در دوران دفاع مقدس
توصیه های شهدا به #مکتب_سیدالشهداء_علیه_السلام در دستنوشته ها
@alvaresinchannel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 امام سجاد علیهالسلام درباره جایگاه حضرت قمر بنی هاشم:
وَ إنَّ لِلْعَبّاسِ عِنْدَ اللَّهِ تَبارَکَ وَتَعالی مَنْزِلَةٌ یَغبِطَهُ بِها جَمیعَ الشُّهدَاءِ یَوْمَ القِیامَة
عباس علیهالسلام نزد خداوند مقامی دارد که همه شهدا در قیامت بدان غبطه میخورند
چرا #تاسوعا را به حضرت ابوالفضلالعباس علیهالسلام منتسب میدانند؟
/استاد فاطمی نیا
•دلــــــــــداده انــــــــــقلاب👇
🆔@deldadegi
🆔@deldadegi
🔊#امام_حسین (علیه السلام): بدانید که احتیاج و مراجعه مردم به شما از نعمت های الهی است، پس نسبت به نعمت ها روی برنگردانید، وگرنه به نقمت و بلا گرفتار خواهید شد.
📚نهج الشهادة ص۳۶
#احادیث
•دلــــــــــداده انــــــــــقلاب👇
🆔@deldadegi
🆔@deldadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📛رسانههای معاند هیچگاه اینگونه فیلمها را به شما نشان نخواهند داد
🔺پیاده روی شبانه دختران در شب تاسوعا در شهرک #اکباتان
#محرم
#امام_حسین
•دلــــــــــداده انــــــــــقلاب👇
🆔@deldadegi
🆔@deldadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عمو مواظب چشمات باش
مراقب دستات باش...🏴
#محرم
#امام_حسین
#تاسوعا
•دلــــــــــداده انــــــــــقلاب👇
🆔@deldadegi
🆔@deldadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔳 بلند شو علمدار...😭
#به_یاد_حاج_قاسم
#ما_ملت_امام_حسینیم
#تاسوعا
•دلــــــــــداده انــــــــــقلاب👇
🆔@deldadegi
🆔@deldadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باز هم اکباتان خبر ساز شد...
ظهر #عاشورا ی #امام_حسین ع در خیابان اصلی اکباتان چه خبر بود ؟؟!!!
#محرم_۱۴۰۲
@Patoghedoostanha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تمام حرف ما همین ۳۰ ثانیس!
@Patoghedoostanha
صندلی رهبری و مبل مادرشهید رومقایسه کنیدیاد بگیریم حرمت شهید، وخانواده شهدا را چقدر وچطور باید نگه داریم
@Patoghedoostanha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️ بدعتهای عزاداران در ماه #محرم
📣 استاد شهید آیتالله مرتضی مطهری
@Patoghedoostanha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴تنها جایی در زمین که آسمان ندارد و مستقیم به عرش الهی وصل است بین الحرمین است
روایت تجربهگرانی که بین الحرمین را در عالم معنا دیدند
@Patoghedoostanha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️ فرهنگ عاشورا همین است
🔹 لبنانی ها خطاب به رژیم اشغالگر: ما از شما عبور خواهیم کرد
@Patoghedoostanha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لعنت خدا بر یزید و یزیدیان عالم
@Patoghedoostanha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیدن لحظه شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام توسط تجربه گر مرگ
در برنامه زندگی پس از زندگی
@Patoghedoostanha
🕊شهدای عصر عاشورای جهرم
🌹🍃 در دهه اول محرم سیاه پوش عزای سرور و سالار شهیدان
مهر ماه سال 1362 شمسی را میتوان جزء عاشوراهایی دانست که دارای بیشترین تقارب با عاشورای سال 61قمری امام حسین علیه السلام است. در عصر عاشورای سال 1362، 13 نفر از رزمندگان اسلام که اکثر آنها را نیروهای بسیجی تشکیل میدادند توسط نیروهای منافقین دستگیر شده و در اوج غربت و مظلومیت در جنگلهای میاندوآب آذربایجان غربی به شهادت میرسند. غلام رشیدیان تنها شاهد عینی و راننده اتوبوس حامل رزمندگان است که کاروان رزمندگان را به سمت جبهههای شمال غرب میبرد. او روز حادثه را این چنین روایت میکند:
اولین باری بود که در روز تاسوعا نیرو به جبهه می بردم. حزن شدیدی فضای اتوبوس را گرفته بود، تعدادی جوان ونوجوان معصوم. شاید اولین سالی بود که بچهها شب عاشورا را در اتوبوس می گذراندند. هر کس برای خودش خلوتی داشت. بعضیها زیر لب روضه می خواندند، بعضی در فکر و برخی دیگر چیزی مینوشتند.
شب فرا رسید کمی خسته شده بودم از آقای نظری که کمک من بود خواستم تا او رانندگی کند و من ساعتی استراحت کنم، زمانی که اتوبوس برای اقامه نماز صبح ایستاد از خواب بیدار شدم.
بعد از خواندن نماز صبح من پشت فرمان نشستم. باید کمی عجله میکردیم تا ساعت 4 عصر خودمان را به مهاباد برسانیم چون بعد ساعت 4 جاده ناامن میشد و تازه تردد ضد انقلاب آغاز میشد و تا صبح روز بعد ادامه می یافت و جاده را ناامن میکرد.
روز عاشورا بود و از گوشه کنار اتوبوس صدای هق هق گریه به گوش میرسید. نمی دانم شاید به دلشان افتاده بود که در روز عاشورای امام حسین، به شهدای کربلا می پیوندند. هر از گاهی آقای نظری پارچ آبی را بین بچهها میگرداند تا بنوشند اما عاشورا بود وکسی لب به آب نمی زد. حال و هوای اتوبوس قابل توصیف نبود
فرصت توقف نداشتیم فقط چند لحظهای را برای اقامه نماز ظهر در سقز ایستادیم. نماز ظهر عاشورایشان دیدنی بود تعدادی نوجوان با آن جثه کوچکشان مشغول راز و نیاز بودند.
سریع سوار شدند تا زودتر به مهاباد برسیم، دلهره عجیبی داشتم آقای نظری هم که کنار من نشسته بود حال خوشی نداشت و میگفت خیلی دلم شور میزند. دلمان مثل سیر و سرکه می جوشید و دلیلش را نمی دانستیم
* عصر عاشورا – مهاباد
آخرین پیچ جاده را که رد کردیم دیدم یک مینیبوس و چند ماشین کنارجاده ایستادهاند. فکر کردیم تصادف شده. پا از روی گاز برداشتم و سرعت را کم کردم تا از کنار ماشینها با احتیاط رد شوم، ناگهان یک نفر با لباس کردی، آرپیجی بر روی دوش به وسط جاده پرید. مصطفی رهایی دست به اسلحه برد گفت کومله کومله!!
ترمز محکمی گرفتم، بچه ها از شیشه اتوبوس دیدن دو نفر دیگر کلاشهایشان را به سمت اتوبوس نشانه بردند، یکی بچها داد زد کمین خوردیم . . . کمین خوردیم . . .
* پنچ کیلومتری مهاباد
فرمانده کوملهها بچه ها را از اتوبوس پیاده میکند. پلاک اتوبوس شخصی بود. یک نفر بالا میرود و اتوبوس را میگردد یک نفر دیگر هم جعبههای بغل را باز کرده و وسایل بچهها را بیرون میریزد. کارت بسیجی و سپاهی بچهها پیدا میکند. کارتها را به فرمانده خود میدهند و او دستور میدهد همه را لا به لای درختهای اطراف جاده ببرند
* عصر عاشورا – مهاباد
فرمانده کوملهها دستور قتل مرا میدهد به او گفتم یک راننده شخصی هستم زن و بچه دارم، مرا برگردانند… صدای تیراندازی از زیر پل به گوش رسید، آنها مصطفی رهایی را زیر پل به شهادت رسانند و بقیه بچهها را داخل درختها برند و دقایقی بعد صدای رگبار کلاش به گوش رسد
کردها به من دستور دادن که با اتوبوس برگردد . . .
تویوتای سپاه که بالای آن دوشیکا نصب بود از روبرو میآمد پشت سرش ماشین های سپاه، پر از نیرو در حال حرکت بودن، تویوتا را که دیدم چراغ زدم و ایستاد، سراسیمه پایین پریدم و تند تند ماجرا را تعریف کردم. راننده تویوتا گازش را چسباند که سریعتر به صحنه برسد. منم پشت سرش برگشتم. در صحنه جنایت خبری از کوملهها نبود فرمانده که کنار راننده تویوتا نشسته به من گفت: اینها برای ما کمین گذاشته بودند شما پیش مرگ یک گردان شدهاید وگرنه تلفات زیادی از ما میگرفتند . . .
*** شب یازدهم محرم – کربلا
اجساد مطهر شهدای عصر عاشورای جهرم، تیر باران شده و بی سر، لا به لای درختها بر خاک افتاده، ماه کم فروغ و غمگین میتابد.
در جهرم شام غریبان ابا عبداله گرفته اند و مردم در حسینه و مساجد بعضی هم در گلزار شهدا شمع روشن کرده و بر غربت عاشورائیان گریه میکنند…
@Patoghedoostanha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ این بمب گذاری قرار بود ۴۳ بار در ایران انجام بشود / فیلمی از بمب گذاری دیروز سوریه
🔻دیروز در سوریه، یک عملیات تروریستی صورت گرفته که فیلم آن از دوربین مدار بسته را می بینید.
یک بمب گذار هم در عراق بازداشت شده است.
یک هفته قبل هم یک بمب گذار با ۴۳ بمب در ایران بازداشت شد. شبکه ی تیم تروریستی تحت امر این فرد ۱۸۰ ماده ی انفجاری در فارس و تهران ذخیره کرده بود.
بنا بر این بوده که جنایات سوریه و عراق در ایران هم رقم بخورد.
خدا را شکر که تیر دشمنان به سنگ خورد.
المومنوا کیس
@Patoghedoostanha
✨﷽✨
🏴هفت مصیبتِ شام از زبان امام سجاد علیه السلام...
✍از امام سجاد علیه السلام پرسیدند: سخت ترین مصائب شما در سفر کربلا کجا بود؟در پاسخ سه بار فرمودند: الشّام، الشّام، الشّام... امان از شام ! در شام هفت مصیبت بر ما وارد آوردند که از آغاز اسیری تا آخر ، چنین مصیبتی بر ما وارد نشده بود:
▪️1.ستمگران در شام اطراف ما را باشمشیرها احاطه کردند و بر ما حمله مینمودند و در میان جمعیت بسیار نگه داشتند و ساز و طبل میزدند.
▪️2.سرهای شهداء را در میان هودجهای زنهای ما قرار دادند. سر پدرم و سر عمویم عباس(علیه السلام) را در برابر چشم عمههایم زینب و ام کلثوم(علیها سلام) نگهداشتند و سر برادرم علی اکبر و پسر عمویم قاسم(علیه السلام) را در برابر چشمان خواهرانم سکینه و فاطمه میآوردند و با سرها بازی میکردند، و گاهی سرها به زمین میافتاد و زیر سم سُتوران قرار میگرفت.
▪️3.زنهای شامی از بالای بامها، آب و آتش بر سر ما می ریختند، آتش به عمامهام افتاد و چون دستهایم را به گردنم بسته بودند نتوانستم آن را خاموش کنم. عمامهام سوخت و آتش به سرم رسید و سرم را نیز سوزاند.
▪️4.از طلوع خورشید تا نزدیک غروب در کوچه و بازار با ساز و آواز ما را در برابر تماشای مردم در کوچه و بازار گردش دادند و میگفتند: «ای مردم! بکُشید اینها را که در اسلام هیچ گونه احترامی ندارند؟!»
▪️5.ما را به یک ریسمان بستند و با این حال ما را در خانه یهود و نصاری عبور دادند و به آن ها میگفتند: اینها همان افرادی هستند که پدرانشان، پدران شما را (در خیبر و خندق و ...) کشتند و خانههای آنها را ویران کردند . امروز شما انتقام آنها را از اینها بگیرید.
▪️6.ما را به بازار برده فروشان بردند و خواستند ما را به جای غلام و کنیز بفروشند ولی خداوند این موضوع را برای آن ها مقدور نساخت.
▪️7.ما را در مکانی جای دادند که سقف نداشت و روزها از گرما و شبها از سرما، آرامش نداشتیم و از تشنگی و گرسنگی و خوف کشته شدن، همواره در وحشت و اضطراب به سر میبردیم...
📚برگرفته از: تذکرة الشهداء ملاحبیب کاشانی
@Patoghedoostanha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زرتشتیان یزد به احترام دامادشان حسین بن علی تابوتی بزرگ درست کردند و در روز عاشورا آن را روی دستانشان حمل کردند و مفهوم آن این بود که اگر در روز عاشورا ما بودیم نمیگذاشتیم بدن اربا اربا شده حسین بن علی روی زمین بماند
و چیزی نگذشت که مردم آن سرزمین همگی به آیین حسین بن علی درآمدند
طولانیترین مسیر نخل برداری به مسافت ۴ کیلومتر در روستای علی آباد یزد
@Patoghedoostanha