eitaa logo
کشکول مذهبی محراب
367 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
725 ویدیو
25 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣ ✨ نویســـنده: مردم مصـــر نیز چون مـــردم شام، از مرڪز خلافـــت دورند و عثمــان با خلیفه ے مظلـــوم و علــــــے را حڪومت اسلامــے مےنامنــد. معاویـــه لشگریانــش را با فرماندهے عمــروعــاص به سوے مصـــر مےفرستد و همزمان، و وحشــت را به مصـــر تحمیــل مےڪند. مصــــر دوبــاره ناامـــن و پر مےگردد. معاویـــه نامه اے براے محمد بن ابوبڪر مےفرستد و او را تهدیـــد مےڪند: گمـــان مےڪنے ڪه من از تو غافلــــم؟ بر مملڪتے مسلــــط شده اے ڪه در همسایگــے من قــــرار دارد. بیشتــر مــردم آن دیــار از من هستنـد. گروهــے را به سویــــت فرستادم ڪه سخت عليه تو مےباشند و خواستــار نوشیدن خونــت هستند و براے جنگیدن با تـــو، تقرب به خــدا مےجویند و با خــدا عهـــــد ڪرده اند ڪه تــو را بڪشند و قطعــه قطعـــه ات ڪنند. اگر نظـــرے جز ڪشتن تو داشتند، به تو اخطــار نمےڪردم و تـو را نمےترسانیدم. لیڪـن خوش ندارم پســر خلیفــه اول و مردے از قریــش را ڪشته ببینــم. پس از حڪومت ڪنار برو و خودت را نجات بده. عمــروعــاص نیز ڪه در نزدیڪے مصــر اردو زده است، نامه اے براے محمدبن ابوبڪر مينویسد: پسر ابوبڪر! مرا از آلوده شـــدن به خونــت دور دار؛ هر چند خداونـــد مرا به سرنگونــے تو فرمــان داده و ریختــن خونــت مبـــاح مےباشد. پس از شهــر بیــرون رو، زیرا من براے تو نصیحـــت گری راستگــو هستم... محمد بن ابوبڪر ڪه از داخل و خارج تحت فشارهاے شدیدے قرار گرفتـــه، به امام نامه مے نویسد: عمــرو بن عــاص در نزدیڪے مصـــر فــرود ام و بسیارے از مــردم شهــر نیز از موافقان او شده اند. مــن در افــراد خود اندڪے سستـــے و تـــرس مےبینم. اگــر به سرزمیـــن مصــر نیــاز دارے، با افــراد و امــوال مرا یارے ڪن... امام با خوانــدن نامه ے محمد، در پاســخ به او مےنویسد ڪه به زودے 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣ ✨ نویســـنده: مردم، خانه ى الحضرمی را به آتش می کشند و نماینده ی معاویه در شعله های آتش می سوزد و غائلهدی بصره با مرگ او به پایان می رسد. معاویه طعم شکست را در بصره می چشد، اما او جنگ دیگری با على در پیش می گیرد؛ راهزنی در مناطق مختلف عراق، دوستداران على، ایجاد رعب و وحشت در میان قبایل مختلف عرب، سیاست جدید معاویه در با على است. *** کشیش مشغول نوشتن بود. کتاب نهج البلاغه روی میزش باز بود و نیم تنه اش را جلو داده بود و از روی کتاب می نوشت. سرش را بلند کی نوه اش آنوشا رو به رویش ایستاده بود و صدایش می زد. از بالای عینک که تا نوک دماغش پایین آمده بود، نگاهی به او انداخت و به چشم ها زل زد. آنوشا لبخند زد و دست تکان داد و گردنش را کج کرد تا بلکه پدر بزرگ که مثل عروسکی بزرگ جلویش نشسته بود و تکان نمی خورد، حرفی بزند و یا این طور خیره نگاهش نکند. آنوشا با کف دست روی لبه میز زد و گفت: بابابزرگ! بابابزرگ! کشیش به خود آمد. نخست دردی در گردن و کتف هایش احساس کرد. عینکش را برداشت و کمر راست کرد و انگشتان دست ها و كتفهایش را فشرد. آنوشا پرسید: گردنتان درد می کند بابابزرگ؟ کشیش که انگار تازه متوجه حضور او شده باشد، لبخندی زد و گفت: تو کی آمدی آنوشا جان؟ آنوشا گفت: شما داشتید می نوشتید که من آمدم، هر چه صدایتان زدم نشنیدید. کشیش گردنش را به راست و چپ گرداند و گفت: حواسم به نوشتن بود. ببخشید که تو را ندیدم. ادامـــه دارد ... 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
🔫 پدر جوان ۲۸ساله... ❗️ 🔻پدر، فقط ۲۸سال سن داشت... و در بستر بیماری سختی افتاده بود... ❗️ اما این بیماری عادی نبود، بلکه بود که از طریق توسط عوامل « » رخ داده بود... ❗️ 🔻پدر، کاسه‌ی دارو که آب و مصطکی در آن ریخته شده بود را نزدیک دهان کرد، اما چنان اثر کرده بود که دست آنقدر لرزه داشت که پدر نتوانست آن را بنوشد... ❗️ در این لحظه، پدر، سراغ پسر پنج ساله‌اش را گرفت... وقتی سراغ پسر رفتند دیدند در نماز است...❕ 🗣خبر دادند که بیاید... 🔻افراد حاضران دیدند که کودکی پنج ساله با صورتی بسیار و همچون نورانی که موی سرش به هم پیچیده و مجعد است و نزد پدر آمد، سلام کرد...❕ 🔻همین که چشم پدر به فرزند خود افتاد، و به او فرمود: ای با دستان خود مرا آب بده، که من به سوی پروردگار خویش می‏روم... ❕ 🔻کودک، ظرف آب جوشانیده را با دستان خود به پدر خورانید و بعد به پدر کمک کرد برای نماز وضو‌ بگیرد... 🔻پدر پس از نماز رو به فرزندش کرد و فرمود: «پسرم بشارت باد بر تو که تویی و بر روی زمین و تویی پسر من و منم پدر تو» 🔻تویی (م ح م د) بن الحسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن ابیطالب و پدر توست رسول‌خدا صلوات الله علیه و آله و سلم... 🔻تویی خاتم ائمه طاهرین و نام تو همنام رسول خدا(ص) است و این عهدی است به من از پدرم و پدران طاهرین تو ...» و علیه السلام، مظلومانه در همان هنگام در سحر جمعه به شهادت رسید... وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُون( الشعراء/٢٢٧) آجَرَکَ الله (عج)