eitaa logo
کشکول مذهبی محراب
366 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
710 ویدیو
25 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کشکول مذهبی محراب
♡﷽♡ #قــاب_خــاتـــم #قسمت_162 •┈┈••✾•☕️🍭☕️•✾••┈┈• احسان به سرعت به سالن رفتم و بعد از به صدا
♡﷽♡ •┈┈••✾•☕️🍭☕️•✾••┈┈• این من نبودم !!! به خدا قسم که این گرگِ سنگر گرفته در لباسِ میش من نبودم نفهمیدم !!! حرفهای مامان در سَرم چرخ می خورد وقتی رو به روی دیبا ایستادم حضورِ شیطان را درست جایی روی شانهء چپم احساس میکردم وقتی ... وقتی در نهایتِ دَد صفتی فتیلهء گداختهء سیگار را پشتِ دستش گذاشتم و با پشتِ دستی که در دهانِ گلِ نازم کوبیده شد صدای زجه اش را در گلو خفه کردم ! به خدا این خودِ شیطان بود که در کالبدم فرو رفته و منو وادار کرد بر خلافِ تمومِ عقایدی که تا قبل از امشب داشتم دیبای بی گناه و مظلومم رو با اون دستِ سوخته از آتشِ خشمم روی تخت پرت کنم دستِ من نبود لباسی که با همین دستها در تنش پاره شد ! حالِ من در کنترلِ خودم نبود وقتی جسمِ ظریفش زیرِ هیکلِ مردانهء من دست و پا میزد و خُرد میشد دستِ من و عقل و وجدانم نبود حرفهای رکیکی که از دهانم خارج شد و بعد ها یاد آوریش حتی خودمو شرمنده می کرد نفهمیدم چقدر گذشت چند دقیقه گذشت و دیبا در سکوتِ عمارت فریاد زد و التماس کرد چند دقیقه گذشت و زیرِ مشتهای گره کردهء من که تن و بدنشو هدف قرار داده بود ، فریاد کشید و التماس کرد چند دقیقه گذشت و جسمش ... غرورش ... احترام و آبروش .... حقانیت و پاکیش .... صداقت و عشقش ! زیر دست و پای من لِه شد و به یغما رفت هنوز از شوکِ دیدنِ شرایطِ حادی که داشت خارج نشده بودم که صدای زنگِ تلفن بلند شد و بعد از چند بوق رفت روی پیامگیر همونجا ، جایی بود که دنیا روی سرم خراب شد و به غلط کردن افتادم بابتِ جفایی که درحقّ گلبرگِ پاکم روا داشته بودم " دیبا مادر ! رسیدی خونه ؟ دلم هزار راه رفت وقتی دیدم گوشی خاموشه ... گفتم بزن به شارژ خاموش میشه ولی گوش نداری دیبا جان ! نیستی ؟ آقا یدالله که الان رسید و گفت تو رو جلو عمارت پیاده کرده ای بابا ! چرا پس جواب نمیدی ؟ " 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
♡﷽♡ •┈┈••✾•☕️🍭☕️•✾••┈┈• تیک تاکِ ساعت بلندترین صدای پیچیده در عمارت بود خدایا چرا امشب را به صبح پیوند نمیدی تا باور کنم پایانِ شبِ سیه سپید است ؟ خدا .... خدا .... خدا .... صدای زنگِ ساعت دیواری ناقوسِ مرگه وقتی دیدنِ جسمِ بی جان و بی هوشِ دیبا خنجر به قلبم میزنه ساعت چهار صبحه ! اگه صبحه چرا هوا اینقدر تاریکه ؟ اگه هنوز شبه پس چرا با اطمینان میگیم چهار صبح ؟ نگاهم روی جسمِ نحیفی خیره بود که امشب تا پای مرگ رفت و برگشت بعد از فاجعه ای که به بار آوردم و بی جواب موندنِ تماس ، مادرش به گوشیِ من زنگ زد در مقابلِ نگاهِ سرد و یخیِ دیبا که کم کم داشت بی نور و خاموش میشد جوابشو دادم " مادرجون ، دیبا رو به راه نبود تازه دراز کشیده دلم نیومد بیدارش کنم ولی اگه ... " و چه بزرگوار بود این مادرِ نجیب و صبور که منو وادار نکرد خودمو در برابرش رسوا کنم و بی اعتراض وقتی خیالش از بابتِ سالم بودن دیبا راحت شد خداحافظی و قطع کرد حالا دیبای من بیهوش و مدهوش روی تخت افتاده بینِ همون گلهای زیبایی که روی تخت آتش به پا کرده با همون دستِ سوخته ای که من به روش اتش فرو نشاندم با همون دلِ سوخته ای که به آتش خشم من سوخت و خاکستر شد نمیبخشه !!! میدونم که دیگه منو نمیبخشه دیبا منو می پرستید عاشقونه دلبرونه صادقانه آخ که چه بی لیاقتی احسان ! آخ که با من چه کردی مامان ! ببین چجوری با چند تا جملهء بی سر و ته تُخمِ سوء ظن رو توی دلم کاشتی تا این بلا سرِ همسر نازنینم بیاد ! صورتش ورم داره یواش یواش جای کبودی ها خودشونو نشون میدن خواب که نه ! ولی در همون عالمِ بی خبری که اسیرش بود گاهی ناله ای میکرد از سوزشِ دستش یا از دردی که میدونستم الان در کمرش پیچیده لباسهاشو عوض کردم همون موقع که دستشو ضد عفونی میکردم سعی داشت با دست دیگه خودشو نجات بده از سوزشی که میدونستم تا مغزِ استخونش نفوذ کرده همون لحظه و ما بینِ تقلا کردنها و التماسها و اشک ریختن ها ، کم کم بی حال شد و از هوش رفت 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✴️ سه شنبه 👈 21 بهمن 1399 👈 26 جمادی الثانی 1442👈 9 فوریه 2021 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی . ❇️امروز روز مبارک و مختاری است برای امور زیر: ✅ آغاز بنایی و خشت بنا نهادن . ✅ جابه جایی و نقل و انتقال . ✅ امور زراعی و کشاورزی . ✅ تجارت و داد و ستد . ✅ و دیدارها نیک است . 📛 ازدواج خوب نیست . 👶 زایمان خوب و نوزادش عمر طولانی خواهد داشت . ان شاءالله 🤕 بیمار امروز نیز زود خوب شود . 🚘 مسافرت : مسافرت خوب نیست و درصورت ضرورت همراه صدقه باشد. 🔭 احکام نجوم . 🌓 امروز برای امور زیر نیک است . ✳️ جراحی . ✳️ آغاز معالجه و درمان . ✳️ برداشت محصولات کشاورزی . ✳️ تشکیل شرکت و مشارکت کردن. ✳️ شکار صید و دام گذاری . ✳️ کندن چاه و راه اب و قنات. ✳️ و از شیر گرفتن کودک نیک است . 📛 ازدواج خوب نیست . 💑 حکم مباشرت امشب (شب چهارشنبه ) ، مباشرت و زفاف عروس کراهت داردبا جستجوی کلمه" تقویم همسران" در تلگرام و ایتا به کانال ما بپیوندید 🔲 این اختیارات یک سوم مطالب سررسید تقویم همسران است مطالب بیشتر را در کتاب تقویم همسران مطالعه بفرمایید. 💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت طبق روایات،(سروصورت)دراین روز از ماه قمری ، باعث رهایی از بلا است . 💉💉حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن 🔴 یا در این روز از ماه قمری ، باعث خلاصی از مرض می شود . ✂️ ناخن گرفتن سه شنبه برای ، روز مناسبی نیست و در روایتی گوید باید برهلاکت خود بترسد . 👕👚 دوخت و دوز. سه شنبه برای بریدن،و دوختن روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید. ( به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد) ✅ وقت در روز سه شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن) 😴😴 تعبیر خواب تعبیر خوابی که شب چهار شنبه دیده شود طبق ایه ی 27 سوره مبارکه " نحل " است . قال سننظر اصدقت ام کنت من الکاذبین ... و از معنای آن استفاده می شود که جاسوسی خبری به این شخص برساند و او در صدد تفحص در مورد این خبر شود و خبر صحیح باشد.و شما مطلب خود رادراین مضامین قیاس کنید . ❇️️ ذکر روز سه شنبه : یا ارحم الراحمین ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه که موجب رسیدن به آرزوها میگردد . 💠 ️روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به و و سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد . 🌸 زندگیتون مهدوی 🌸 📚 منابع ما👇 تقویم همسران تالیف:حبیب الله تقیان انتشارات حسنین علیهما السلام قم:پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24 تلفن : 025 377 47 297 0912 353 2816 0903 252 6300 📛📛📛📛📛📛📛📛📛 📩 این مطلب را برای دوستانتان حتما با لینک ارسال کنید.بدون لینک بهیچ وجه جایز نیست و حرام است 📛📛📛📛📛📛📛📛📛 @taghvimehmsaran 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: سه شنبه - ۲۱ بهمن ۱۳۹۹ میلادی: Tuesday - 09 February 2021 قمری: الثلاثاء، 26 جماد ثاني 1442 🌹 امروز متعلق است به: 🔸زین العابدین و سيد الساجدين حضرت علي بن الحسين عليهما السّلام 🔸باقر علم النبی حضرت محمد بن علی عليه السّلام 🔸رئيس مكتب شيعه حضرت جعفر بن محمد الصادق عليهما السّلام 💠 اذکار روز: - یا اَرْحَمَ الرّاحِمین (100 مرتبه) - یا الله یا رحمان (1000 مرتبه) - یا قابض (903 مرتبه) برای رسیدن به حاجت ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: ▪️3 روز تا وفات حضرت ام کلثوم علیها السلام ▪️4 روز تا ولادت امام باقر علیه السلام ▪️6 روز تا شهادت امام هادی علیهح السلام ▪️13 روز تا ولادت امام جواد و حضرت علی اصغر علیهما اسلام ▪️16 روز تا ولادت امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
🕋 اوقات شرعی به افق یزد 🗓 سه شنبه ۲۱ بهمن ماه ۱۳۹۹ 🕌 اذان صبح : ساعت َ۵:۱۹ 🌅طلوع آفتاب: ساعت َ۶:۴۰ 🕌 اذان ظهر: ساعت َ۱۲:۰۷ 🌄 غروب افتاب: ساعت َ۱۷:۳۴ 🕌 اذان مغرب: ساعت َ۱۷:۵۲ 🌃 نیمه شب شرعی: ساعت َ۲۳:۲۶ 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کشکول مذهبی محراب
#خاطرات_امیرمومنان_علیه_السلام ✍ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام بصورت داستانی از زبان
Montazer: ✍ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت چهارم: «علی شفیع علی» 🔻امروز مطلبی را می گویم که تاکنون برای هیچ کس نقل نکرده ام: یک بار از رسول خدا خواهش کردم برای من دعا کنند... برخاستند و به نماز ایستادند. هنگامی که دست خود را برای دعا به درگاه الهی بلند کردند، شنیدم که چنین دعا کردند: «بار پروردگارا، به حق بنده ات علی مغفرت خود را شامل علی کن!» 🔻عرض کردم چرا اینگونه دعا کردید؟ فرمودند: «آیا نزد خدا کسی گرامی تر از تو وجود دارد که برای اجابت دعا ، او را شفیع قرار دهم»؟ ✳️ نزدیک، مثل دو انگشت دست حتی در بهشت: 🔻روزی که همراه رسول خدا بودم مردی آمد و بی مقدمه از رسول خدا پرسید: «از میان خلق خدا محبوب ترین فرد نزد شما کیست ؟ رسول خدا مرا به وی نشان دادند و فرمودند: این و همسرش و دو پسرش. آن ها از من و من از آن هایم. آنها همراهان من در بهشت خواهند بود». آنگاه رسول خدا نزدیکی ما را به هم نشان دادند و اینکه در بهشت جدایی ناپذیریم، دو انگشت خود را به هم چسباندند و فرمودند: «این چنین که دو انگشت من در کنار هم قرار دارند!» ✳️ بستر پیامبر خدا قربانگاه علی: 🔻[هنگامی که پیامبر برای حفظ جان خویش به شعب ابیطالب پناه برده بودند پدرم برای حفظ جان ایشان شب ها محل خواب ایشان را تغییر می دادند و به من می گفت در بستر ایشان بخوابم. یک شب به پدرم گفتم:] « پدر جان، با این کار بالاخره مرا به کشتن خواهی داد! » پدرم در پاسخ این اشعار را بر لب جاری کرد: 🔻به عنوان آزمونی بزرگ، تو را به قربانگاه فرستاده ام..... تا فدایی کسی باشی که نجیب و نجیب زاده است و تو قربانی کسی می شوی که گذشته روشن و شرافت و کرامت و بخشندگی دارد. 🔻 و من در پاسخ پدرم این اشعار را خواندم: آیا مرا فرمان می دهی که در یاری احمد بردبار و صبور باشم؟...... به خدا سوگند که سخن من به سبب ترس و نگرانی من از مردن نبود. من با آن سخن می خواستم بدانی که آگاهانه در بستر می خوابم...... 🔻سپس اشعار دیگری سرودم: جانم را فدای بهترین کسی می کنم که بر زمین مکه گام نهاده است.... او بهترین کسی است که کعبه و حجر الاسود را طواف کرده است. در بستر پیامبر به جای او آرمیده ام تا رسول خدا با امنیت در شعب بیارامد. ↩️ ادامه دارد.... 📗 کتاب علی از زبان علی 🌹 @baalitamahdimeybod 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کشکول مذهبی محراب
♡﷽♡ #قــاب_خــاتـــم #قسمت_164 •┈┈••✾•☕️🍭☕️•✾••┈┈• تیک تاکِ ساعت بلندترین صدای پیچیده در عمارت
♡﷽♡ •┈┈••✾•☕️🍭☕️•✾••┈┈• " سلام پروانه امروز نیازی نیست بیای عمارت خانوم رفتن منزل خواهرشون من و دیبا هم میریم ماه عسل برای فردا خودت با خانوم هماهنگ کن " گوشی را بعد از اطمینان از ارسالِ پیام خاموش کردم با گوشیِ دیبا هم پیامکی برای مادرش فرستادم و از زبونِ خودش با ذوق و شوق خبر دادم از امروز تا آخرِ ماه مبارک میریم ماه عسل ! ترکیه ..... بهترین جا و بهترین بهانه برای اینکه کسی داخلِ ویلایِ چَمخاله دنبالمون نگرده ! چمدونهایی که دمِ صبح و بعد از قطعی شدنِ تصمیمم بسته بودم ، آروم و آهسته منتقل کردم داخل ماشین و بعد از خارج کردنش از داخل پارکینگ ، جلو درِ عمارت پارک کردم حالا نوبتِ دیبا بود حالِ خوشی نداشت رنگ و روی پریده چشم و دهان و گونه های کبود و ورم کرده لبی که از یک طرف پاره شده بود بدنی پُر از کبودی که با هر بار حرکت آه ار نهادش بلند می کرد و بزرگترین شاهکارم ! دستی که از ناحیهء پشت سوخته بود درست اندازهء گردیِ فتیلهء سیگار زخمی که مطمئن بودم برای همیشه از انتقامِ کورکورانه و ابلهانهء من روی تنش باقی خواهد موند و من تا عمر دارم باید با هر بار دیدنش بسوزم و بشکنم و ویران بشم ! بهترین لباسهایی که در خلوتِ دو نفرهء خودمون به تن میکرد لوازمِ آرایشی که خودم دوست داشتم چند دست لباس و مانتوشلوار و کیف و گوشی همراه..... آمادهء سفر بودم و آخرین کار همین بود میدونستم بدنش خیلی درد میکنه حالش از دیروز بدتر بود ولی چاره ای جز رفتن نداشتم موندنم مساوی بود با یک عمر تحقیر و نوهین و افترا بستن به پاش اونم از طرفِ مادرم که به جرات میتونستم بگم لااقل نود درصدِ فاجعهء دیشب ریشه در آتشی بود که اون به هیمهء نگرانی های من انداخت دستهامو زیر گردن و بدنش قرار دادم یا علی گویان از تخت کنده شد و بلند شدن صدای " آخ " بلندی که از گلوش خارج شد ، قلبمو در سینه فشرد - هیششششش آروم باش برگ‌ِ گلم آروم باش دیبای من .... عشق پاکم ! درهای ماشین رو که باز گذاشته بودم بعد از گذاشتنِ دیبا روی صندلیِ عقب بستم برای چِک کردن خونه و قفل کردن در اتاقمون برگشتم داخل و بعد از اطمینان بابت خونه ، سوار ماشین شدم و حرکت کردم هنوز بی حال و بی رمق بود نزدیکی های صبح به زور چند قاشق شربتِ نبات به خوردش داده بودم میدونستم با این ضعفِ شدید نیاز به سِرُم و آمپولِ تقویتی داره ولی جرات نمیکردم ببرمش بیمارستان هم آبروی خودم .... هم عزّت و احترام اون درگیر بود ویلای چمخاله تنها جایی بود که میتونستیم چند روزی بی دغدغه و راحت اونجا بمونیم تا حالش بهتر بشه به همه گفته بودم رفتیم ترکیه مهم نبود چقدر کنایه های مامان سنگین میشد الان فقط دیبا و بهبودِ حالِ جسم و روحش اهمیت داشت و بس بد کردم .... با دیبا و زندگیش بد کردم..... من اونو انتخاب کرده بودم و حالا به انتخاب خودم شک کرده بودم با بی رحمی آزارش دادم دلشو شکستم و حالا پشیمونم ولی حیف که غفلت ، اجازه نمیده به موقع خبردار بشیم و فکری برای زندگیمون بکنیم تا اینجوری دستخوشِ طوفان نشه ..... 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab