eitaa logo
کشکول بصیرت
828 دنبال‌کننده
57.5هزار عکس
51.7هزار ویدیو
653 فایل
فَبَشِّرْ عِبَادِ¤ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ ۚ أُولَٰئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ ۖ وَأُولَٰئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَاب (زمر۱۷/۱۸) رویکرد: بصیرت افزایی،روشنگری،تحلیل مسائل روز
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 💠 ✏️ 📙 روایت دوم: خط شکن... 🌕 شنیده بودم در جبهه گاهی که آتش دشمن سنگین میشد و فضای بهت زدگی و سردرگمی پیش می آمد برخی که دل شیر داشتند روی خاکریز می رفتند و رو به دشمن رجز میخواندند و تیراندازی می کردند. در روزگاری که ترس از کرونا همه جا را گرفته بود وقتی نامه اعلام آمادگی جمعی از طلاب برای کمک به پرستاری از مبتلایان به کرونا را دیدم همان حس برایم زنده شد. خیلی خجالت کشیدم تازه فهمیدم چقدر با این جهادی ها فاصله دارم... 📝 راوی: مصطفی جوانمرد 💠💠 خانه طلاب جوان 🔰🔰 http://eitaa.com/joinchat/2731802626C6597703c2f
PTT-20200227-WA0012.opus
230.1K
💠 💠 🔈 🎙 روایت سوم: خاطره ای از یک بیمار قرنطینه شده ... 📣 راوی: حجت الاسلام و المسلمین زین العابدین 📢📢 خانه طلاب جوان 🔰🔰 http://eitaa.com/joinchat/2731802626C6597703c2f
📘 روایت اول: امشب جبهه را دیدم... 📝 من متولد ١٣٧٠ هستم ولی جبهه را امشب دیدم. تقریبا چهل نفر تو خط حمله بودیم. فرمانده گفت :کیا امشب می رن جلو؟ ١٧ نفر دست بلند کردند. فرمانده گفت: ما بیشتر از ١٠ نفر برای خدمات به بیمار نیاز نداریم. ٧ نفر خودشون انصراف بدن. هیچ کس زیر بار نرفت . فرمانده مجبور به قرعه کشی شد. بعداز قرعه کشی عده ای اصرار میکردند:آقا میشه شما جاتو با من عوض کنی ؟! 🖍راوی: علی حسین زاده شب شهادت امام هادی(ع) بیمارستان شهید فرقانی قم مرکز قرنطینه بیماران کورنا @bandegie_khoda
💠 💠 ✏️ 📘 روایت هفدهم: خدا رو شکر داداشم طلبه شده... ⚪️ دو روزه با بچه ها میریم بیمارستان فرقانی، حال و هوای قرنطینه با اون چیزی که تو ذهنم بود خیلی متفاوته. اونجا همه پرستارا و خدماتیا خیلی خونسرد و عادی کاراشونو انجام میدن. روز اول که رفتم نزدیک ظهر بود یه جوون ۲۸ ساله رو آوردن، خیلی داغون بود از لحاظ روحی، میگفت پسرم یه سالشه دلم نگرانشه. می گفت اگه خوب بشم یه آدم دیگه میشم. می گفت داداشم طلبه است وقتی خواست بره حوزه خیلی مخالف بودم، بهش گفتم مردم همه فحش میدن به آخوندا حالا تو میخوای کجا بری. می گفت الان که شمارو میبینم که اومدید اینجا خدارو شکر میکنم که داداشم طلبه شده. خلاصه تا آخر وقت یک چهارم وقتم رو گذاشتم برا این آقا روح الله... موقع اومدن حالش خیلی بهتر بود شمارشو گرفتم بهم گفت برو نیا اینجا مریض میشی، خداحافظی کردم. امروز بعد دو روز بهش زنگ زدم گفت مرخص شدم خیلی حالش بهتر شده بود. خداروشکر...
💠 💠 ✏️ 📘 روایت سی و ششم: بیدارشدم... 🌀 یکی از رفقای طلبه جهادی تعریف میکرد میگفت: تو بیمارستان با یه بیمار کرونایی رفیق شدم که بعد از چند روز مرخص شد، منم دورادور پیگیر احوالاتش بودم، رفاقتمونم خیلی صمیمی شده بود. 💠 بعد از چند روز خودمم مریض شدم و تو خونه خودمو قرنطینه کردم، همون رفیقم زنگ زد، بهش گفتم منم مریض شدم، خیلی ناراحت شد گفت خدا شفا بده. 🔹چند روزی گذشت حالم خوب شد، وقتی مطمئن شدم مشکلی ندارم دوباره رفتم بیمارستان برای کمک به بیمارا، یه شب که بیمارستان بودم رفیقم زنگ زد، احوالم رو پرسید گفت کجایی گفتم حالم خوبه شده الانم بیمارستانم، دیدم لحن صداش عوض شد گفت داداش چرا دوباره رفتی؟نمیگی مبتلا میشی؟خیلی مواظب باش، خلاصه قطع کرد، منم به کارم ادامه دادم. 🔸 بعد از چند روز رفیقم زنگ زد گفت میام ببینمتون، وقتی اومد باهم رفتیم سر مزار شهدای گمنام و مدافع حرم سوریه، داشتیم راجع به کارای بیمارستان صحبت میکردیم، رفیقم گفت یه چیزی بهت میگم شاید باورت نشه، گفتم چی؟ گفت من مدتها بود که دیگه نماز نمیخوندم، اون شب که زنگ زدم و شما گفتید دوباره رفتید بیمارستان، گوشی رو که قطع کردم و بلند شدم، وضو گرفتم و سجاده رو انداختم و گفتم: 🌕 خانومم هاج و واج نگام میکرد، بعد نماز بهش گفتم این طلبه ها جونشونو کف دست گرفتن برا اینکه ما بیدار بشیم اونوقت من تو خواب غفلت حتی نمازامو نمیخونم. حاشا به غیرتم. 🔆 در تاریخ ثبت کنید کرونا من را نجات داد... ✍ راوی: حجت الاسلام علی اصغر محمدی راد 🆔 @hoseynie_ershad 🆔 @howzehenghelabi