eitaa logo
کشکول بصیرت
826 دنبال‌کننده
59.9هزار عکس
54.2هزار ویدیو
658 فایل
فَبَشِّرْ عِبَادِ¤ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ ۚ أُولَٰئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ ۖ وَأُولَٰئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَاب (زمر۱۷/۱۸) رویکرد: بصیرت افزایی،روشنگری،تحلیل مسائل روز
مشاهده در ایتا
دانلود
۴۲۲ برای گرفتن شناسنامه امیرعلی دچار مشکل شدیم چون گواهی ولادت نداشتیم به همین خاطر از کلانتری برای استشهاد محلی اومدن. البته دو تا بچه قبلی که توی خونه ماما به دنیا اومده بودن خود اون ماما گواهی ولادت داد و به همین خاطر مشکل خاصی پیش نیومد. بعد از کلی دوندگی همسرم و شنیدن متلک بالاخره به امیرعلی عزیزم شناسنامه دادن. امیرعلی ۱ سال و نیمه بود که فرزند پنجم را باردار شدم. این بارداری به نسبت قبلی ها پراسترس تر بود. تو ماه سوم به خاطر کم کاری تیروئید متخصص غدد با کمال آرامش!! گفت بچه باید سقط بشه اگر هم خودتون سقط نکنید تا ماه پنجم خودش سقط می شه. من با ناراحتی و عصبانیت از مطب دکتر بیرون اومدم و همراه همسرم به آزمایشگاه دیگه ای رفتیم که نتیجه آزمایش TSH با اولی خیلی اختلاف داشت و وقتی توی ۵ ماهگی به خاطر بالا بودن قند به همون دکتر گفتم بچه ام سقط نشد خیلی راحت!! گفت بعضی ها هم ممکنه سقط بشن. بقیه ماه های بارداری را به خاطر قند، رژیم کاهو و کلم و کدو و خیار گرفتم و الحمدلله حسینم در یک بیمارستان دولتی دی ماه ۹۵ به دنیا اومد. (البته همراه با متلک های کادر پزشکی به خاطر فرزند پنجم بودن) فرزند ششم را وقتی که حسین ۱ ساله بود باردار شدم. توی این بارداری هم باید رژیم غذایی را رعایت می کردم. حسین هم ۱ سال و ۹ ماه شیر خورد و حسن عزیزم توی همون بیمارستان قبلی به دنیا اومد. حسن حدود یک سال و نیمه شد که فرزند هفتم ابراز وجود کرد. این بارداری هم با سختی ها و استرس هایی مثل دیابت بارداری و ... همراه بود. همه ی سختی های بارداری رو قرار بدید یه طرف، در کنار اینکه مجبور بودیم دنبال خونه اجاره ای هم بگردیم چون اینجا رو باید تخلیه می کردیم(البته توی یه شهر دیگه یه آپارتمان قدیمی دو خوابه داشتیم ولی اینجا مستأجر بودیم). توی این شرایط کرونا منِ ۷ ماهه روزی چند جا رو با همسرم می دیدم که یا مطابق شرایط یه خانواده ۹ نفری نبود یا اگر هم به ندرت پیدا می شد، وقتی تعداد ما رو می فهمیدن منصرف می شدن و این وضع تا الان که چند ماه گذشته هنوز ادامه داره. به لطف خدا حدود یک ماهه که مهدی عزیزم توی همون بیمارستان دولتی قبلی به دنیا اومده (در میان اعجاب و تمسخر کادر پزشکی از اینکه ایرانی هستم و هفت تا بچه دارم و انواع و اقسام متلک ها و حرف و حدیث ها). اونقدر برای ما و بچه ها عزیزه و اونقدر انتظار اومدنش رو داشتیم که انگار بچه اوله. خدایا! مگه نعمتی بالاتر و شیرین تر از داشتن بچه وجود داره؟ خدایا! این شیرینی را به همه خانواده ها بچشان. این بچه رو برای شاد کردن دل پیامبر مهربونمون و اینکه بتونه مایه ی مباهات ایشان بر سایر امتها باشه آوردم چون در حدیث داریم که پیامبر فرمودند : من با فرزندان شما بر سایر امتها مباهات می کنم ولو اینکه سقط شده باشد. ان شاءالله به همین نیت اگه بازم لایق باشم بچه بیارم. اعتقاد دارم که زایمان مگر در مواقع خاص و اورژانسی یک فرایند طبیعی و فیزیولوژیک است که ماما برای این کار دوره دیده است. میلیونها زن در طول تاریخ و هر کدام هم چند بار این فرایند را طی کردند که اگر بحث تغذیه سالم و تحرک آن هم به شکل طبیعی و در کل سبک زندگی صحیح را در پیش بگیریم نباید از زایمان ترسید همان طور که خلقت، فیزیولوژی بدن زن را بر این اساس قرار داده. همسرم در طول این سالها بزرگترین راهنما و تکیه گاه من بودند. وقتی که از طعنه های بقیه حتی نزدیکترین افراد خانواده ناراحت و دلسرد می شدم صحبت های منطقی ایشان و توکل بالای ایشان باعث دلگرمی من بوده و هست. همسرم در امور و کارهای خانه به جز خرید، خیلی کمک کار نیستند اما با آسان گیری در مورد نظم و تمیزی خونه و غذا بسیار آرامش بخش هستند. در طول این سالها از افراد خانواده چه در زمینه مالی و چه در زمینه کمک در بزرگ کردن بچه ها، چیزی نخواستیم چون اعتقاد داشتیم که کمک خواستن باعث میشه که دیگران به خودشون حق دخالت و اظهارنظر بدهند (ولو به قصد دلسوزی) و توقع داشته باشن که در قبال آن کمک چه در زمینه سبک زندگی و چه در زمینه فرزندآوری حرف اونا رو گوش کنیم. 👈 ادامه دارد... کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1