فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مردم و مدافعان امنیت در یک سکانس زیبا...
#لبیک_یا_خامنه_ای
#غیرت_ایرانی
#برای_ایران
#ایران_سرافراز
💠 کاتوسا؛ کانال اخبار، تحلیل و سیاست روز
https://eitaa.com/joinchat/1340538899Cc457613bcd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥تهران،خیابان پیروزی، شادی خاص و ویژه پلیس یگان ویژه🇮🇷✌️😁
چقدر جای شهدای امنیت خالیه...
#لبیک_یا_خامنه_ای
#برای_ایران
#ایران_سرافراز
💠 کاتوسا؛ کانال اخبار، تحلیل و سیاست روز
https://eitaa.com/joinchat/1340538899Cc457613bcd
11.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️ اعترافات اوباش مرتبط با موساد که امروز اعدامشان قطعی شد.
🔹 «بهم گفت از گربه کشتن تا آدمکشی داریم»
#ایران_سرافراز
#ایران_مقتدر
💠 کاتوسا؛ کانال اخبار، تحلیل و سیاست روز
https://eitaa.com/joinchat/1340538899Cc457613bcd
📍سردار اوصانلو: از مقامات کردستان عراق خواستیم که تروریست ها را در مرز متلاشی کنند، اما پاسخی ندادند.
🔻سردار سرتیپ پاسدار محمدتقی اصانلو، فرمانده قرارگاه حمزه سیدالشهدا علیهالسلام نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در گفتوگو با المیادین:
مقامات ایرانی از مقامات کردستان عراق خواستند تا گروه های تروریستی را منحل کنند. اما متأسفانه هیچ همکاری در این زمینه صورت نگرفت. آنها به خوبی می دانند که ما بر مکان های گروه های تروریستی در هر جایی که مستقر هستند نظارت کامل داریم.
وی تاکید کرد: سپاه پاسداران تمام توان خود را برای تامین نیازهای مردم ایران انجام میدهد و هر که شورش می کند جزو مردم نیست.
سردار اوصانلو گفت: مرزها تحت نظارت نیروهای مسلح ما هستند، اما متاسفانه در مرزهای عراق تحرکاتی وجود دارد که باعث بی ثباتی میشود.
فرمانده قرارگاه حمزه افزود:
«میتوانستیم رهبر یکی از این گروههای تروریستی را هدف قرار دهیم اما این کار را نکردیم، چون در کنار همسر و خانوادهاش بود.
توانستیم یکی دیگر از سرکردگان گروههای تروریستی را مجروح کنیم که درحال حاضر به بیمارستانی در اربیل منتقل شده است.»
#برای_ایران
#ایران_سرافراز
#برخورد_قاطع
💠 کاتوسا؛ کانال اخبار، تحلیل و سیاست روز
https://eitaa.com/joinchat/1340538899Cc457613bcd
🔴 ماجرای دوئل شهید خرازی با ژنرال بعثی. (قسمت اول)
🔸عملیات حالت فرسایشی به خود گرفته بود و انرژی و رمقی برای لشکر ۱۴ امام حسین (ع) باقی نمانده بود. یک شب من و حاج محسن حسینی در سنگر نشسته بودیم که حاج حسین خرازی وارد شد و پرسید: «از بچههای مهندسی چند نفر اینجا هستند؟» گفتیم: «ما دو نفر در به در و بیچاره!»
حاجی لبخند زد و گفت: «امشب میخوام بریم جلو!» از حرف او تعجب کردیم. ما هیچگونه امکانات پیشروی نداشتیم. حاج محسن که آدم شوخی بود، بلند شد و گفت: «میخوای ما رو به کشتن بدی؟! تو که از درد زن و بچه سر درنمیآری!»
خلاصه همراه حاج حسین سوار یک ماشین تویوتای لندکروز نو شدیم و حرکت کردیم! این تویوتا را همان روز به حاج حسین خرازی داده بودند. خرازی ما را به یک سنگر تصرف شده عراقی برد که سنگر فرماندهی عراق در منطقه شلمچه بود. یک سنگر مجهز و مجلل زیرزمینی که مبل هم داشت. سنگر در عمق زمین ساخته شده و قطر بتون آن حدود یک متر بود. روی آن را با چندین متر خاک پوشانده و روی خاکها قلوهسنگهای بزرگی قرار داده بودند!
وقتی وارد این هتل زیرزمینی شدیم، شخصی به نام جاسم که کویتیالاصل بود، از طریق بیسیم مشغول شنود فرکانسهای عراقیها بود. حاج حسین گفت: «جاسم کسی رو دم دست داری؟!
جاسم خندهای کرد و گفت: «ژنرال ماهر عبدالرشید!»
ماهر عبدالرشید از فرماندهان معروف ارتش عراق و فکر میکنم فرمانده سپاه هفتم بود! حاج حسین گفت: «بارکالله، بارکالله! خب، چه خبر؟!»
جاسم جواب داد: «میخواهد عقب برود. سه شب است که نخوابیده و دارد نیروهای خود را برای عقبنشینی آماده میکند.»
حاجی خرازی با لبخند ملیحی گفت: «نمیذاریم بره! مثل من که به خط اومدم، اون هم باید بیاد و بمونه.»
جاسم گفت: «چطوری؟!»
حاجی گفت: «بهش پیغام بده بگو: قال الحسین خرازی…»
جاسم گفت: «نه حاجی این کار و نکن! من با این همه زحمت به شبکه بیسیم آنها نفوذ کردهام! بر اوضاع اونها مسلطم! فرکانسهای آنها را کشف کردهام. حیفه!»
حاجی گفت: «همین که گفتم!»
جاسم با تردید روی فرکانس بیسیمچی ژنرال رفت و به عربی گفت: «بسمالله الرحمن الرحیم، قال الحسین خرازی…»
بیسیمچی عراقی با شنیدن اسم خرازی و فهمیدن اینکه فرکانس او لو رفته، شروع به ناسزاگویی کرد و جاسم با شنیدن آن فحشها رنگ از رویش پرید و بیسیم را قطع کرد! حاجی پرسید: «چی میگفت؟!»
جاسم گفت: «داشت ناسزا میگفت!»
حاجی خرازی دست در جیب خود کرد و یک واکمن کوچک درآورد و گفت: «نوار قرآن براش بذار و بگو منطق شما اونه و منطق ما این!»
جاسم دوباره بیسیم را روشن کرد و نوار را گذاشت! بیسیمچی عراقی فرصت گوش دادن به قرآن را نداشت. سیستم بیسیم آنها به هم ریخته بود و فرماندهان عراقی مشغول فحش دادن به هم بودند. ما هم برای مدتی به دعوای فرماندهان عراقی گوش دادیم و کلی لذت بردیم. ژنرال ماهر عبدالرشید که متوجه دعوای فرماندهان خود شده بود، از بیسیمچی پرسید: «چی شده؟!»
بیسیمچی گفت: «یک نفر ایرانی وارد فرکانس ما شده و میگوید، من از «خرازی» برای ماهر پیام دارم! »
ماهر گفت: «پس چرا نمیگذارید پیغامش را بدهد!»
بیسیمچی عراقی به زبان فارسی به جاسم گفت: «ای ایرانی! اگر پیغامی برای «ماهر» داری بگو! او آماده شنیدن است! »
تازه متوجه شدیم، بیسیمچی عراقی هم فارسی بلد است! خرازی به جاسم گفت: «به او بگو خط اول تو را گرفتم، خط دوم تو را هم گرفتم. خط سوم تو را هم گرفتم، خط چهارم تو را هم گرفتم، خط پنجم تو را هم گرفتم، سنگرهای مجهز نونی تو را هم گرفتم. هیچ مانعی جلوی من نیست؛ امشب میخواهم بیایم به شهر بصره و تو را ببینم!»
جاسم پیام را داد و بیسیمچی و ماهر عبدالرشید هول کردند! ماهر پرسید: «میخواهی بیایی چه کار کنی یا چه بگویی؟!»
خرازی جواب داد: «یک پای تو را قطع کردم. میخواهم پای دیگرت را هم قطع کنم!»
ماهر جواب داد: بیا! من هم یک دست تو را قطع کردم، دومی را هم قطع میکنم! »
خرازی گفت: «باشد! وعده ما امشب در میدان شهر بصره»
با این پیغام، اوضاع نیروهای عراقی به هم ریخت. ژنرال ماهر عبدالرشید که واقعاً از تصور سقوط شهر بصره ترسیده بود، تمام چینشی را که قبل از آن برای عقب نشینی انجام داده بود، به هم زد!
#ایران_سرافراز
#ایران_ولایی
#آینده_از_آن_ماست
#شکوه_اقتدار
#دفاع_مقدس
#شهدا_شمع_محفل_ایران
💠 کاتوسا؛ کانال اخبار، تحلیل و سیاست روز
eitaa.com/joinchat/1340538899Cc457613bcd
🔴 ماجرای دوئل شهید خرازی با ژنرال بعثی. (قسمت دوم)
🔸حاجی خرازی بسیار آرام بود و در حالی که لبخندی بر لب داشت، به ما دو نفر گفت: «نماز خواندهاید؟»
گفتیم: «بله!»
پرسید: «چیزی خوردهاید؟»
گفتیم: «بله!»
گفت: «من خستهام، شما هم خسته شدین، پس بخوابین!»
گفتیم: «با این کاری که شما انجام دادید، مگر میگذارند کسی امشب بخوابد؟!»
وقتی قبل از مکالمه با ماهر عبدالرشید به طرف آن سنگر میآمدیم، عراقیها مثل نقل و نبات گلوله روی منطقه میریختند، اما وقتی میخواستیم بخوابیم، حجم آتش آنها دهها برابر شده بود و آن شب به قدری روی منطقه شلمچه گلوله ریختند که در طول تاریخ جنگ تا آن زمان و حتی بعد از آن بیسابقه بود. اما سنگر ما کاملاً امن بود. به راحتی خوابیدیم و اتفاقاً خوب هم خوابمان برد!
فردا صبح که بیرون آمدیم، دیدیم بدنه تویوتای حاج حسین از ترکش و خمپاره مثل آبکش سوراخ سوراخ شده است. وقتی حاجی بیدار شد، با او وارد بحث شدیم که: «حکمت این کار دیشب چه بود؟»
حاجی گفت: «ما در این منطقه نیرو و امکانات نداشتیم. مهمات هم نداشتیم. این کار را کردم تا آنها تحریک شوند و منطقه را زیر آتش بگیرند و دستکم به اندازه یک هفته عملیات، مهمات خود را هدر بدهند!»
بعدها جاسم براساس مطالبی که از بیسیم شنیده بود، میگفت: «آن شب انبارهای مهمات عراقیها خالی شده بود و به قدری کمبود مهمات داشتند که تا دمیدن صبح، مهمات داخل تریلرها را مستقیم به کنار توپها و خمپارهاندازها میبردند و مصرف میکردند.»
#ایران_سرافراز
#ایران_ولایی
#آینده_از_آن_ماست
#شکوه_اقتدار
#دفاع_مقدس
#شهدا_شمع_محفل_ایران
💠 کاتوسا؛ کانال اخبار، تحلیل و سیاست روز
eitaa.com/joinchat/1340538899Cc457613bcd