eitaa logo
خبر دانشگاه علوم‌ پزشکی کاشان
5.7هزار دنبال‌کننده
16.5هزار عکس
3.3هزار ویدیو
107 فایل
آدرس ستاد مرکزی: کاشان- میدان ۱۵ خرداد- خیابان اباذر راه‌های ارتباطی: تلفن: ۵-۵۵۴۴۳۰۲۲ سامانه پیامکی:۳۰۰۰۱۴۲۳ مدیر کانال: @rakaums شناسه فضای مجازی: وب‌سایت: kaums.ac.ir بله و ویراستی: kaums_ac_ir آپارات: webdakashan مدیر روابط عمومی: زهرا ساکنی
مشاهده در ایتا
دانلود
بعد از تولد بچه ها و فوت مادرم، من خیلی افسرده شده بودم و حال روحی بدی داشتم و حتی بدبختی هامو گردن بچه ها می‌انداختم که با تولد این ها، من بدبخت شدم و حرف های اطرافیان حالمو بدتر می‌کرد. مثلاً وای اینا رو چطور جمع می‌کنی، وای ما یه دونه داریم بیچاره شدیم، خدا به دادت برسه، وای تو این وضع مملکت در حق اینا ظلم بود که بدنیا اومدن، از آینده شون نمی ترسی؟ این حرفا و دلسوزی ها روز به روز حالمو بدتر می‌کرد. واقعا درمانده بودم خصوصا وقتایی که باهم گریه می کردند یا وقتی دخترم اذیت می کرد و ..... توی این حال بدم یکی از هم محلی هامون که وضع مالی شون زبان زد همه هست و وضع خوبی دارند و کارخانه دارند و.... از طریق خاله ام و اطرافیان پیغام رسوند که یک یا دو تا از بچه هامو بفروشم بهشون و وعده و .... چون بعد تولد اولین بچش، دیگه بچه دار نشده بودن. تا این پیغام به گوشم رسید تلنگری شد برام. سریع خودمو جمع کردم و گفتم باید خودم، خودمو از این وضعیت و افسردگی خارج کنم. پای بعضی از فامیل که فضول بودن، از خونه مون بریدم که دیگه با حرفاشون، حرکاتشون، اذیت نشم و حالم خوب بشه. چون تا چهل روز هر بار به اسم کمک میومدند و دست به سینه می‌نشستند و نه تنها کمکی نمی‌کردن بلکه حال دلمم خراب می‌کردن... بچه ها چهل روزه بودند که با خودم گفتم خودمم و خودم. باید مدیریت کنم هرجور هست و کم نیارم هیچ جوره... اولین کاری که بعد از تصمیم مدیریت کردن گرفتم، این بود که بچه ها رو از بغلی بودن که اطرافیان در حقم زحمتش رو کشیده بودن، خارج کردم. اصلا بغلشون نمی‌کردم برای خواباندن و شیرخوردن. شیشه شیر رو آماده می‌کردم و توی دهنشون می ذاشتم و یه پتو زیر شیشه شیر می ذاشتم به عنوان نگهدارنده. سه تا رو ردیف می خوابوندم و شیرشون رو به این روش می ذاشتم دهنشون و خودم می نشستم کنارشون تماشاشون می‌کردم که یه موقع شیر نپره گلوشون یا اتفاقی بیفته و‌ یا بالا بیارن. دومین کار اینکه برای شیر خوردن شون ساعت گذاشتم. چون اطرافیان میومدن یه شیشه دسشون می‌گرفتند یه گوشه می نشستن و بچه رو تا خرخره شیر می دادن و موجب بالا آوردن شون می‌شدن. مثلا اوایل دو ساعت یه بار شیر می‌دادم. ۳۰ سی سی شیر درست می‌کردم و می‌دادم می‌خوردن و تا دو ساعت نمی‌دادم تا وعده بعدی گرسنه بشن و کامل‌ بخورن و تفریحی نخوان شیر بخورن. برای آروغ گرفتن شون هم توی بیمارستان که بستری بودن ان ای سیو، یاد گرفته بودم از پرستارها که نمی تونن دونه دونه آروغ بچه ها رو بگیرن، دمر می خوابوندن شون. منم بعد اتمام شیر دمر می خوابوندم و بالا سرشون می نشستم، آروم می‌زدم رو کمرشون، یکی یکی آروغ شون میگرفتم و همینجور ک‌ه آروغ اینا رو می گرفتم با دختر بزرگم نقاشی، یا بازی می‌کردم. باهم می خوابوندم، باهم بیدارشون می‌کردم. هنوزم قانون اینه که باهم بخوابن و بیدار بشن. 😁 اوایل دخترم سه قلو ها رو قبول نمی‌کرد و با اینکه دختر آروم و خانومی بود، اصلا نود درجه عوض شده بود و بهشون حمله می‌کرد و میخواست بزنه اونها رو و ناخن میجوید و عصبی شده بود. خیلی روز های بدی بود. برای حال روحی دخترم، یکی از برنامه هام این بود که بهش می‌گفتم اگه کل روز اذیت نکنه و همکاری کنه و کاری به بچه ها نداشته باشه، شب که باباش اومد، میگم ببردش پارک و دور دور بچرخوندش و یا توی خونه باهاش هر مقدار که خواست بازی کنه و یا هدیه براش می‌خریدم که بچه ها از بهشت برات آوردند و اومدن که خواهر برادرای تو‌ باشن و با صحبت و بازی باهاش حرف می‌زدم و حتی قایم باشک بازی می‌کردم باهاش و هربار یکی از قل ها رو بغل می‌کردم، دنبالش می‌دویدم و بچه ها رو با اینکه زیر دوکیلو بودند توی بازی میاوردم و.... اگه هم همکاری نمی‌کرد و اذیتشون می‌کرد تحریم می‌شد و نمی ذاشتم بره پارک، که اونم بخاطر پارک رفتن و وعده هایی که بهش می‌دادم، باز حالش خوب شد و کم کم این دختر، خوب بودنش عادت شد براش و دیگه کاری به بچه ها نداشت و ناخن جویدن رو ترک کرد و برگشت به حالت قبلش، جوری که الان مادر دومه براشون و اگه کمکی یا موردی باشه داوطلبانه با عشق کمکشون می‌کنه و مراقب شونه و باهاشون بازی می‌کنه و حواسش هست همدیگه رو گاز نگیرن یا موهای همو نکشند و... 👈 ادامه در پست بعدی....