بسیاری از شکستهایما حاصل
ترس از تحملنکردنِ ما در خمارِ
موقت رها کردنِ خواهشهای
نفس است .. اینگونه است که
دائموابستهی هر چشم و نگاه
و متن و تعریفی میشویم و باز
در این وابستگی، به تپشهای
قلب آسیب میزنیم ومتوجه
وجود دردهایی میشویم
اما اصلا متوجه خرابیِ
ساختمانهای روح
نمیشویم ..
این خاکِ سرزمینت نیاز به زائر دارد و این
مهم است که چه کسی زائر تو میشود ..
همه چیز به قبلهی قلوب بر میگردد،
هرچه را قبلهی خواستنیهایت کردی،
همانها تو را زیارت میکنند تا رنگ
نگاهشان را بگیری اینجاست که
آفتاب و شب و ماه و نخل و
درخت و ابر و باران و اشک
و آهِ سرزمینت معنا میگیرد ..
کاری کنید بوی تربت بگیرید ..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آرزوم راهی مشایه شم ✼🍃🌸🍃✼
📝این متن فوق العادست
👤 دکتر علی شریعتی
🦋در بیکرانه ی زندگی دو چیز افسونم کرد ، رنگ آبی آسمان که می بینم و میدانم نیست و خدایی که نمی بینم و میدانم هست.
🦋درشگفتم که سلام آغاز هر دیدار است..
🔆ولی در نماز پایان است، شاید این بدان معناس که پایان نماز آغاز دیدار است
🙏خدایا بفهمانم که بی تو چه میشوم اما نشانم نده!!!
🙏خدایا هم بفهمانم و هم نشانم بده که با تو چه خواهم شد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قدم قدم حرم💚
سراسر عشق.......
عـزیزی حسـین
مــدیون حسـینیم
ما ملت امام حسینیم
🌷🌷🌷
داستان کوتاه
ابراهیم خواص گوید: شبی در بیابان گم شدم. صدای درندگان بدنم را میلرزاند. به خدا توکل کردم و آرامش بر من حاکم شد. مدتی به رفتن ادامه دادم، صدای خروسی شنیدم و یقین کردم به آبادی رسیدهام و طعمه درندگان بیابان نخواهم شد.
به نزدیک صدای خروس رسیدم، خرابهای دیدم، ناگهان سه راهزن مرا گرفتند و هر چه داشتم غارت کردند.
ناراحت و عبوس به گوشه دیگر خرابه رفتم و با خدای خود گفتم، من که توکل کردم، چرا با من چنین کردی؟
خوابیدم. در عالم رویا خبرم دادند، توکل کردی باید تا آخر میرفتی، وقتی صدای خروس را شنیدی ترست از بین رفت و یقین کردی از خطر رها شدی و توکلت کم شد. و ما نظر حمایت از تو برداشتیم و فرشتگان محافظت را امر کردیم تو را به حال امیدت، که خروس بود رها کنند پس گرفتار راهزنان شدی.
سحر برخیز و به خرابه برگرد.
طلوع آفتاب به خرابه رفتم و دیدم 3 گرگ راهزنان را طعمه خود کردهاند و هر چه از من به تاراج بردهبودند آنجا بود.
به خداوند توکل کن و کار وامور خویش به او بسپار
که او توکل کنندگان را دوست میدارد
وکارشان را به
سرانجام میرساند...
اینگونه نیست که هر کار و ملاقاتی و
خواستنیای که قلب را به تپش هایی
دچار کند،صحیح باشدکهبشود بهآن اعتماد
کرد،بلکه باید آن را بررسی کرد تا برایِتان
مختصاتِ آن مشخص شود که در مسیر
#نگاهِ_ابی_عبدلله است یا خیر .. آنگاه
تکیهگاه بودنش مشخص میشود ..