eitaa logo
ختم انتظار 🇵🇸
394 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
1.6هزار ویدیو
96 فایل
﷽؛ #اللّهـمّ‌صلّ‌علی‌محمّـد‌و‌آل‌محمّـد‌و‌عجّل‌فرجهم‌ #و‌اهلک‌اعدائهم‌اجمعین • اطلاع رسانی ختم قرآن، نهج البلاغه و ... خانه‌ی قرآن حضرت معصومه علیهاالسلام • دیگر کانال‌های خانه‌ی قرآن: https://eitaa.com/IimamzamanI
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽؛ .... قسمت ۶: صندل نجومی اتوبوس چه عرض کنم دربِ داغون تا حدودی! صندل نه کشو بهتره براش هر یه ربع به همراه صندل سر می‌خوریم و باید تنظیم‌ش کنم! هم سفرا هرکدوم یه جوری درگیر صندلان ... حالا نگم از قیمت همین صندلای داغون .... که اونم از چندین روز قبل با ریش گرو گذاشتن روزیمون شده! نجومی .... تازه پله‌ی اتوبوس‌ رو به یه جوونی دادن حدود ----' تومان! چی می‌شه گفت ....! تحلیلگرا تحلیل کن برا دیوونه‌های ارباب اینا چیزی نیست .... اصلا اومدم برات شهید بشم! با هر سختی که شده ان‌شاءالله به لطف پایه‌ایم برا پیاده روی ارباب ادامه دارد ... ۱۲ُم ماه صفر ۱۴۴۳ چند روز تا اربعین
﷽؛ .... قسمت ۷ ماجرای همیشگی مدافعان و معترضان کولر از بچگی یاد گرفتیم اتوبوس وسیله‌ی نقلیه عمومیِ یعنی برا همه‌ست .... یکی از ریش سفیدا: +آقای راننده، پشت خیلی گرمِ روشن کن کولر رو .... ما که تجربه‌ی یخ‌زدگی با باد کولر اتوبوس رو داشتیم زود دست به کار شدیم ... یکی پتو مسافرتی‌ش رو برداشت یکی کت‌ و ملحفه رو سرش کشید ... [یه تجربه حتما شونه‌هاتون رو از سرما بپوشونین و الا با این باد کولر پیاده روی رو شروع نکرده سرما رو خوردی!] بعد این مرحله بحث فواید و مضرات کولر داغ می‌شه! خداییش کولر خیلی بده دا خشک می‌شه ادم اصلا یه درصد زیادی از مریضیا از کولرِ خصوصا برا سرمایی‌هاا آهان ... اینم نشونه‌ش صدای سرفه و عطسه میاد از اتوبوس ... دعا کنیم صحیح و سالم باشن همه زائرای ارباب! مخترعای عزیز یه فکری هم برا کولر اتوبوسا بکنین لطفا! ادامه دارد ..... تنت سلامت آقاجان ادامه دارد ... ۱۲‌م ماه صفر ۱۴۴۴ چند روز تا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽؛ .... قسمت ۸:  نماز شب اتوبوسی ....  عجب ماهی ... شبِ ولی ماه هم برا زائرا کم نذاشت امسال چقد پر نور ... انگار آسمون مهتابی روشن کرده ... شاهد یه دلدادگی بودم امشب با کمی آب و با رعایت حدود شرعی حجاب وضو گرفت ... جانماز رو باز کرد و مهر تربت رو بوسید و بعد ... الله اکبر ... شروع کرد به نماز شب خوندن دارم می‌نویسم براتون به عشق امام زمان درحالی که چشام مونده به قنوت هم سفرم ... و یاد بی‌بی زینب..... که بعد ارباب نماز شب‌شون رو نشسته می‌خوندن! خدا چه بنده‌های نابی داری .... و چقد مهربون و صبوری که ما رو هم کنار خوبات جا دادی و تحمل‌مون می‌کنی! امشب ما رو هم به اسم یاد کن تو قنوت نماز شبت آقا جان   ادامه دارد .... ------- [ نماز مستحبی مثل نماز شب رو می‌شه در حال حرکت خوند :) ] ۱۲ّم ماه صفر ۱۴۴۴ فقط چند روز تا ارباب
﷽؛ .... قسمت ۹ نماز صبح خیل ماشین‌ها از کجا تا کجا ترافیک ماشینِ اینجا قرار شد نماز صبح رو اینجا بخونیم یه حسینه بزرگ اسم‌ش رو نمی‌دونم همه رفتن صف کیک و چای اونم کیک و چای امام رضا .... ان‌شاءالله روزیتون کاش مهمان سفره‌ی شما باشیم .... ادامه دارد ..... ۱۲ صفر ۱۴۴۴ چند روز
﷽؛ ... قسمت ۱۰ حدود یه ساعت به یه ساعت ترافیک این شکلی ... احتمالا راه‌ها رو می‌بندن تا ترافیک نباشه مرز مهران! و بدون شلوغی و تلفات، از مرز رد شن زائرااا و همه منتظریم الهی همه گره‌ها و ترافیک‌های زندگی‌مون ا ظهور باز شن ... ادامه دارد ..... کمی مانده به مرز مهران ۱۴۴۴
﷽؛ .... قسمت ۱۱ بلاخره بعد چند ساعت ترافیک ... مهمون‌های امام حسین علیه‌السلام رسیدن به دوراهی .... دوراهی مهران و ارغوان .... شکر خدا که در پناه حسینیم .... ما رو تو ترافیک محشر جا نذاری آقاجان ... ما بدجور وابسته‌ایم به خودت ... ادامه دارد.... صبح ۱۲ صفر ۱۴۴۴ سفرنامه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽؛ .... قسمت ۱۲ نقطه سفر مرزی اتوبوس تبریز مهران به سلامتی رسید به مهران البته با غرغرهای بیش‌از حد آقای راننده! هوا اینجا خیلی خیلی گرمِ ... تازیانه‌ی باد میزنه به صورت و دستا... سرگروه پرچم آبی رنگ یا صاحب‌الزمان رو آماده می‌کنه تا اول راهی گم نشیم ... یه مسیر کوتاهی رو پیاده باید بریم ... واای الان جاشِ .... شربت آب‌لیمو صلواتی اونم خنک ... جاتون خالی .... با شربت آبلیموها خاطره‌ها داریم سفر اربعین ... دلچسب‌ترین و نیروزاترین نوشیدنی تو گرمی هوای عراق ... وضو و نماز ظهر و عصر و ادامه راه ... هنوز ایرانیم ادامه‌ی راه رو سوار اتوبوس‌ها شدیم تا برسیم به گیت های خروج ... (یه راه کوتاه هزینه‌ی هر نفر ۱۰ تومن ...) پیاده شدنی موکب‌های ایرانی رو دیدیم همه مشغول پذیرایی ‌.... و بلاخره رسیدیم گیت های خروج ... ادامه دارد ..... روز ۱۲ صفر ۱۴۴۴
﷽؛ .... قسمت ۱۳ زائر گرمازده! خب موکب‌ها که بودن، چرا استراحت نکردیم تا وقتی جلو گیت‌ها خلوت شد از مرز رد شیم ‌....! نمی‌دونم چرا ولی همین که رسیدیم خودمون رو زدیم به دل جمعیت ... یه نیروی عجیبی آروم و قرار رو ازمون گرفته .... شوق زیارت ارباب نمی‌ذاره یه لحظه‌م تو خاک ایران بمونیم ... از بالا سرمون آبیاری میشدیم ... قطره‌ای نه آپاشی اسپری گلاب هم تا حدودی کمک می‌کرد برا گرمازده نشدن .... بالای داربست ها یه سرباز داد می‌زد تو رو خدا هل ندین همدیگه رو ... ولی چون بین جمعیت پچ پچ بسته‌شدن مرز بود همه می‌خواستن به هر طریقی شده برسن به خاک عراق ... کمی جلوتر که رفتیم با موج جمعیت، دیدم دارم میفتم ... بی‌حال بی‌حال تصور کن گرما شدید یه کوله‌ی سنگین رو دوش ... حدود ۷ کیلویی بود انگار فشار جمعیت و ... تشنگی به کنار دستیم گفتم حالم خوش نیست .... سربازا هم دیدن گیچ ویج میزنم یه راه کوچولو باز کردن تا رد شم .. کنار سالن یه گوشه‌ای افتادم و همه نگرانم ... تا هلال احمر بیاد هر روش حال خوب کنی که بلد بودن کردن ... تا اینکه آقا دکتر اومد همه رو دعوا کرد دارین چیکار می‌کنین خون بره به مغزش و...!! گفت گرما زده شدی، بعد بردنم پشت ساختمانی که آدمای بی‌حال مثل من رو برده بودن برا احیا ... یه دکتر دیگه اومد و شروع کرد کارشُ ... گرما زده شدین منم یخ انگار عالم دیگه‌ای بودم ... خدا رو شکر همراه کنارم بود .. دکتر: +خب یه سرم بزنم ... - نه لطفا سرم نه!! (عوارض سرم رو که بدونی طاقت میاری بی‌حالی رو، طبق تجربه به این رسیدم.) +خب این شربت آبلیمو رو بخور - نه فشارش پایینِ بخوره می‌ره اون دنیا.....! آب یخ رو ریخت سر و صورتم .... .. دوندوماا - به حرف اومدم تو رو خدا سرما می‌خورم نمی‌تونم حرم باشم! آب رو دادن به همراهم تا پشت گردنم و پاهام بریزه بلکه یکم سرحال بیام .... خیس خیس شدماا ‌... اوضاع بدنم بهم ریخت .... سرمازده شدم اینبار! ادامه دارد ...‌ در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم اصلا به تو افتاده مسیرم که بمیرم عصر ۱۲ صفر ۱۴۴۴
﷽؛ .... قسمت ۱۴ زائر سرمازده! از سردی آبی که ریختن ... کمردرد گرفتم و به خودم می‌پیچیدم ... داشتم می‌مردم رو همون خاکا حدود ۲۰ دیقه‌ای دراز کشیدم ... یه برانکاردی نبود تا با آب و خاک تبدیل به مجسمه گلی نشی! لااقل یه موکتی حصیری ...! با این حال دعوام هم می‌کردن که اگه بری عراق کسی محل‌ت نمی‌ذاره چه برسه سرم بزنن بهت ... اشتباه می‌کردن مردم عراق خیلی خیلی خیلی مهمون‌نواز تر از ما بودن ... . از حال بقیه پرسیدم ... همراهم گفت تا دیدن حالت بد شد بدون نوبت هممون رو رد کردن ... بعد هر سختی اسانی هستاا ... کمی که خوب شدم تکیه دادم به رفیق اربعین و کشون کشون رفتیم باجه‌ای که پاسپورت‌ها رو مهر می‌زد .... مهر خروج رو زدن الحمدلله خاک عراقیم ..... اینا رو نوشتم ... خواستم بدونین تو این سفر سختی هست اونم زیاد ولی یه لذت‌های نابی هست که اگه اونا رو بچشی و قرار باشه بمیری تو این مسیر بازم شوق تو سرتِ! تو همه‌ی این لحظه‌ها دلم پیش حضرت زینب بود .... بی‌بی‌زینب چه ها کشیدی! وقتی حالمون بد شد آب بود و ... اما شما با تازیانه و تشنگی و .... این مسیر رو رفتین .... کسی مثل شما مصیبت نکشیده! سلامُُ علی قلبِ زینب صبور ادامه دارد ...‌ عصر ۱۲ صفر ۱۴۴۴