﷽؛
🥀 #گلبرگی_از_یاس
#قسمت_پنجم
با چشمی که مرواریدِ اشک میبارید بالای سر بانو نشسته بود ....
چشم گشود ...
نگاهش که به نگاه علی علیه السلام گره خورد،
قطرات اشک بر چهرهاش دوید!
- فاطمه جان ...
تو چرا گریه می کنی!!
این منم که چون تویی را از دست میدهم ....
+ علی جان، گریهام برای غم خودم نیست!
برای آن همه مصیبت، رنج و سختی که بعد از من به تو روانه میدارند، میگریم!
گریهام برای مظلومیت توست ...
زمانی که زهرایت نیست که یاریت کند ...🥀
📚 منهاج البیان، صفحه ۵۰۶
🕯 #فاطميه
﷽؛
🥀 #گلبرگی_از_یاس
#قسمت_پنجم
آرامش علی علیهالسلام بود ...
داشت میرفت و آرام و قرارِ علی را با خود میبرد ...
دل دریایی مولا را طوفانی کرده بود ....
غمِ زهرا علیهاالسلام شوخی نبود! یاورش ...
هستیش ....
دختر رسولخدا صلیاللهعلیهوآله
پیش چشم هایش پر پر میشد ...
او مثل پروانه پرپر میزد و علی علیهالسلام مثل شمع میگداخت ...
از این میسوخت که زهرایش با آن همه مصیبت سنی نداشت ...
چطور دلش میآمد پارهی جگرش را در خاک دفن کند ...
کسی را که دیدار چهرهاش، گرهگشای غمهای حیدر بود ...
📚بحارالانوار جلد ۴۳ صفحه ۱۳۴
🕯 #فاطميه