﷽؛
🥀 گلبرگی از یاس
#قسمت_اول
🦋
مثل ابر بهار هر دو ،اشک می باریدند ...
گویی وداع آخر است، همین هم بود ...
⁉️ یکی از حاضران پرسیدند پیامبر خدا گریهتان برای چیست ؟
🔆 پیامبر خدا فرمودند:
گویا میبینم چه ستمها بر دخترم روا میدارند،
در حالی که او مرا به فریاد میخواند، ولی کسی او را یاری نمیکند .... 💔
🦋 پدر دست نوازش بر سر دختر مهربانش کشید ...
دختر با چشمهای بارانی گفت:
پدر جان، گریهم برای مصیبتهای خودم نیست ...
گریه فراق است و غم از دست دادن شما ... ❣
📚 بحارالانوار جلد ۴۳ صفحه ۱۵۶
🕯 #فاطميه
﷽؛
🥀 گلبرگی از یاس
#قسمت_دوم
کنیزک پیش آمد ....
به چشمهای خانم خانه نگریست ...
- بانوی من!
شما را چه شده!
چه چیزی شما را اینگونه پریشان کرده؟!
+ در تمام زندگی تلاش کردهام، چشم نامحرم مرا نبیند؛
حال نگران حجاب بعد از مرگم هستم!
بانو که تعجب را در چشمهای کنیز خوانده بود ادامه داد،
+ این تابوتهایی که مرسوم است، خیلی پوشیده نیست هر چند روی جنازه را پارچه میکشند، اما حجم بدن در برابر دیده نامحرم هاست!!
اسماء کنیزک مهربان بانو گفت:
- من در سرزمین مادریام دیدهام تابوتی درست میکنند که دیواره دارد ...
و اندام در مقابل دیده دیگران نیست.
بانو به اسما توصیه نمود یکی از آن تابوتها را برایش درست کند.
🦋 هیچ کس حضرت زهرا علیهاالسلام را از زمان رحلت پدرش تا آن روز که توانسته بود برای پوشش بعد از مرگش هم، کاری کند آنقدر خوشحال ندیده بود.
📚 کنزالعمال، جلد ۱۲، صفحه ۶۸۶
🕯 #فاطميه
﷽؛
🥀 #گلبرگی_از_یاس
#قسمت_سوم
خانهاش همیشه تمیز و مرتب بود ...
به نظافت منزل، خیلی بها میداد،
به آراستگی کودکان بیشتر!
هیچ مسئله باعث نشد از وظیفهای که به دوش داشت کوتاهی کند ...
مثل همیشه خانه را آب و جارو کرد،
غذا را آماده و امور خانه اش را تدبیر نمود .. با آنکه میدانست ساعتی بیش در این دنیای فانی نخواهد ماند!
بستر بیماریاش را رو به قبله پهن نمود، تا لحظه جان سپردن با خاطری آسوده، راهی دیار باقی شود ...
📚بحارالانوار جلد ۴۳ صفحه ۲۰۰
🕯 #فاطميه
﷽؛
🥀 #گلبرگی_از_یاس
#قسمت_چهارم
با چشمی که مرواریدِ اشک میبارید بالای سر بانو نشسته بود ....
چشم گشود ...
نگاهش که به نگاه علی علیه السلام گره خورد،
قطرات اشک بر چهرهاش دوید!
- فاطمه جان ...
تو چرا گریه می کنی!!
این منم که چون تویی را از دست میدهم ....
+ علی جان، گریهام برای غم خودم نیست!
برای آن همه مصیبت، رنج و سختی که بعد از من به تو روانه میدارند، میگریم!
گریهام برای مظلومیت توست ...
زمانی که زهرایت نیست که یاریت کند ...🥀
📚 منهاج البیان، صفحه ۵۰۶
🕯 #فاطميه
﷽؛
🥀 #گلبرگی_از_یاس
#قسمت_پنجم
آرامش علی علیهالسلام بود ...
داشت میرفت و آرام و قرارِ علی را با خود میبرد ...
دل دریایی مولا را طوفانی کرده بود ....
غمِ زهرا علیهاالسلام شوخی نبود! یاورش ...
هستیش ....
دختر رسولخدا صلیاللهعلیهوآله
پیش چشم هایش پر پر میشد ...
او مثل پروانه پرپر میزد و علی علیهالسلام مثل شمع میگداخت ...
از این میسوخت که زهرایش با آن همه مصیبت سنی نداشت ...
چطور دلش میآمد پارهی جگرش را در خاک دفن کند ...
کسی را که دیدار چهرهاش، گرهگشای غمهای حیدر بود ...
📚بحارالانوار جلد ۴۳ صفحه ۱۳۴
🕯 #فاطميه
﷽؛
🥀 #گلبرگی_از_یاس
#قسمت_ششم
زندگیش کوتاه بود اما پُر بار!
هم مادری مهربان بود،
هم همسری فداکار ...
مولای متقیان در وصف همسر داریاش فرمودند:
به خداوند سوگند!
در زندگی مشترک هرگز به فاطمه خشم نگرفتم
و او را به کاری وادار نساختم، تا این جهان را بدرود گفت و مرا به درد فراق خود مبتلا ساخت ....
و او هم هیچگاه بر من خشم نگرفت و در هیچ کاری با من سر ناسازگاری مَگذاشت!
اخلاق و رفتارش گونهای بود که هرگاه به او می نگریستم ...
اندوه دلم هر قدر هم که بود از دلم زدوده میشد ❣
📚بحارالانوار جلد ۴۳ صفحه ۱۳۴
🕯 #فاطميه