🇮🇷✨️ یا هادی المضلین ✨️🇮🇷
حضرت خورشید سلام علیک
#زیارتی_با_گذر_از_خیال_دوست
ایام سرور و فرح آل الله فرارسیده، هادیِ امّت با کشتی نجات جامعه کبیره برای رهایی بخشیدن امّت گرفتار دریای جهل و ظلمات و نفسانیات آمده...
آقاجان....دلم میل زیارتت کرده، اما قَدَّم و دستم و توانم به حرم و ضریح ات نمیرسه، چاره ای ندارم جز اینکه قدم زنان کوچه و پس کوچه های سامرا را در خیالم سپری می کنم، تا اینکه آهسته و آرام به سَرسرایِ بارگاهِ ملکوتی ات، نزدیک میشوم، آه که در خیال هم تو چه غریبی!...
از دور گنبد و قُبّه ی غرق در نور علی نور فاطمی ات، نمایان می شود و حقّاً چه اهلا من العسلی! حال دلم چه خوب میشود وقتی در آسمان خیالم به طواف کعبه الهادی، طواف میکنم!
همین حال خوبِ دلم، بهانه ای می شود تا باران اشک در آسمان خیالم سرازیر شوند! چه حال عجیبی! هم فرح و شادی و هم حزن و اندوه! تا اینکه چشم در چشمِ خیالم به گلدسته هایت بر روی زمین می نشینم و از غم غربت خودم! از غم دوری از وطنم! اشک میریزم!
انقلابی! قیامتی در حریم دلم ایجاد میشود گویا همه ملائکة الله و قدسیان یکجا در بارگاه و ضریح خیالی ات، جمع شده اند!
در همین احوالات دلم در حیرتم، هنوز که هنوز است باید غربت و مظلومیت عجیب را سپری کنی! نه بودنت را تاب آوردند و نه حال که در گوشه ای آرام گرفته ای، گاه به بارگاهت حمله می کنند، گاه به نام زیبایت و گاه حرمتت را می شکنند و گاه پشت به کشتی نجات جامعه کبیره ات! ما هم بجای اینکه زینت شما باشیم سبب زشتی و بدی شما شداه یم! بجای اینکه بودنمان سبب آشتی و پیوند در راه مانده ها با شما باشد دلیل بدنامی و فصل جدایی با شما شده ایم...
اعتراف میکنم! میدونم وصله ناجورم! میدونم حقیر و فقیر و ذلیلم! میدونم گنهکار و روسیاهم! اما هیچ جایی در حریم شما نگفته اند و ننوشته اند دوست داشتن شما گناه است! هیچ جایی نگفته و ننوشته اند که گنهکار وارد نشود!
اگر در حریم شما راهمان ندهند دیگه کجا باید برویم! آقاجون مگر پدران شما مثل امام جعفرصادق علیه السلام به آن مرد شراب خوار که از شدت خجالت پشت به امام کرد تا دیده نشه! اما دست مهربانی بر شانه های آن مرد شرابخوار احساس شد و صدای آرام و مهربان و پدرانه ای گفت: در هر حالی هستی رو از ما برنگردون!...
حالا هم میخوام خودمونی بگم با همه این احوالات بدم: فما أحلی اسماءکم چه زیبا و دوست داشتنی و شیرین است نامهایتان...
در همان آسمان خیالم ناگهان روح و ریحانِ صحن و سرایت، بمن آرامش می بخشید، چشم در چشم بارگاهت خیره می شوم اما چه کنم که سوز دلم نمی گذارد، یکی یکی یاد غربت و مهجوریت و مظلومیتت از مقابل چشمانم عبور می کنند!
گویی به عرش خدا آمده ام و بوی رحمت خداست که جاری است، گویی ندای فاخَلَع نَعلیک را می شنوم، کفش هایم را از پای در می آورم، آری، انّکَ بالواد المقدّس، به وادی مقدّسی آمده ام که تمام آرزو و آمالم بوده، به وادی َکَهْفِ الْوَر؛ پناهگاه خلائِق! موطن آدم حقیقی!
گویی این من نیستم که آمده ام ، گویی آورده شده ام، گویی اختیاری نداشته ام که نه بگویم، گویی تو مرا خوانده ای و هم اجابت کرده ای؛ وَالدَّعْوَةِ الْحُسْنى و اهل دعوت نیکو، سلام بر تو که بهترینی برای رسیدن به خدا
اَلسَّلامُ عَلى مَحاَّلِّ مَعْرِفَةِ اللَّهِ وَمَساکِنِ بَرَکَةِ اللَّهِ؛ وَحَفَظَةِ سِرِّ اللَّهِ؛ فَجَعَلَکُمْ فى بُیُوتٍ اَذِنَ اللَّهُ اَنْ تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فیهَا اسْمُهُ وَجَعَلَ صَلَواتَنا عَلَیْکُمْ وَما خَصَّنا بِهِ مِنْ وِلایَتِکُمْ طیباً لِخَُلْقِنا وَطَهارَةً لاَِنْفُسِنا وَتَزْکِیَةً لَنا وَکَفّارَةً لِذُنُوبِنا، مُسْتَجیرٌ بِکُمْ؛ و زاَّئِرٌ لَکُمْ، لاَّئِذٌ عاَّئِذٌ بِقُبُورِکُمْ[۱]
اما معترفیم که عرفناک حق معرفتک نشناختیم تو را آنگونه که باید و بر نگرفتیم از چشمه زلالت مشک معرفت را و درک نکردیم عظمت وجودت را آنگونه که شاید...
می نشینم و آرام می گیرم و از هر در بسته ای برایت می گویم و در آخر آنچه را از خدا می خواهم که اگر نستانم همه عمرم به هیچ رفته! از مادرت میخواهم رغبت مرا در ملحق شدن به عارفان مقامتان و به حقتان قرار بده! دست این بیچاره در راه مانده را هم بگیر از ابواب عرشی جامعه کبیره به معراج الهادی برسان، ای هادی المضلی
پس از ظهور و در برزخ و بهشت، دانشگاه جامعه کبیره پای کلاس درس امام هادی علیه السلام مرزوق خواهیم بود ان شاء الله
🔘 پی نوشت:
[۱] - مفاتیح الجنان - زیارت جامعه کبیر
آیدی کانال کشتی نوح
@keshtie_nouh