eitaa logo
کتاب
822 دنبال‌کننده
325 عکس
372 ویدیو
70 فایل
📗کتاب یار مهربان است با نامهربانی از کنار آن نگذریم و با کتاب رفیق باشیم🥰 این کانال شما را تشویق به کتابخوانی می کند 📌با ما همراه باشید مدیر محتوی👈🏻 @ah0053
مشاهده در ایتا
دانلود
نفوذی-فصل09.mp3
9.92M
🎧📔 کتاب صوتی نفوذی🌷 🔸فصل نهم ✍🏼بهنام باقری 📚کانال "کتاب"👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/3387818448Cd66b000dca
🔮آیه وحدت «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا» (آل عمران 103) ترجمه: و همگی به ریسمان خدا چنگ زنید، و پراکنده نشوید. 🏵از امام صادق ‏علیه السلام نقل شده است كه فرمود: «نحن حبل اللّه» ما اهل ‏بیت، حبل اللّه هستیم. (تفسیر مجمع البیان) 🏵و در روایت دیگرى آمده است: علىّ ‏بن ابى‏ طالب‏ علیهما السلام حبل اللّه است.(تفسیر نورالثقلین)                   ✦✦✦✦✦✦                              ނގމ برای عضویت در کانال لایک کنید    ♡
📖دو دقیقه کتاب +۱۴ 📔کتاب سیاحت غرب ✍🏼مرحوم آقا نجفی قوچانی 📌قسمت بیست‌و‌پنجم صبح حرکت نمودیم هادی گفت آخر امروز زمین شهوت خارج می‌شویم ولکن شعبات امروزی متعلق به زبان است و بلیات و وحشت امروز کمتر از روز اول که شهوت متعلق به فروج بود نیست و این اراضی بی‌آب است و باید با اسب آب هم کنیم و خودت حتی الامکان باید پیاده بروید و سپر را بردار که امروز اهمیت دارد پرسیدم سپر چیست گفت از روزه گرفتن از تو گرسنه بودن تو بود که از شهوات فروجی تو را محفوظ داشت حرکت نمودیم و رفتیم دیدم آقای جهالت نیز پیدا شد گفتم من اون از من دور شو گفت تو از من دور شو من چند قدمی از او دور شدم با هادی می‌رفتیم آقای جهانت از طرف دست چپ راه می‌آمد و در دو طرف راه جانوران مختلفی به صورت سگ و روباه و میمون به رنگ‌های زرد و کبود و بعضی به صورت عقرب و زنبور و مار و موش بودند که غالباً هم در جنگ بودند و یکدیگر را دریده و می‌گزیدند و از دهان و گوش بعضی از آنها آتش خارج می‌شد. ادامه در پست زیر👇🏻                              ނގމ برای عضویت در کانال لایک کنید    ♡
ادامه قسمت ۲۵ از سیاحت غرب👇🏻 در بعضی نقاط سراب نمایش آب می‌کرد و همگی به آن سوی می‌دویدند ولی مایوسانه مراجعت می‌کردند و بعضی مشغول خوردن مردار بودند بعضی در چاه‌های امیر که از آن چاه‌ها کبریت و شعله‌های آتش بیرون می‌شد افتاده بودند از هادی پرسیدم این چاه‌ها جای چه اشخاصی است گفت کسانی که به مومنین تمسخر می‌کردند و لب و دهان کج می‌نمودند و چشم و ابرو بالا می‌زدند و کسانی که مرغدار می‌خوردند غیبت کنندگانند و کسانی که از گوش‌هایشان آتش بیرون می‌شود مستمعین غیبت هستند و کسانی که یکدیگر را مثل سگ و گربه و گرگ می‌جوند به یکدیگر فحاشی و ناسزا گفته و تهمت زده‌اند و کسانی که در چهره و دو زبان دارند نمام و سخنچینان و دروغگویانند هوای آن زمین به غایت گرم و اتشاور بود و ساعت یک مرتبه از هادی آب طلب می‌کردم او هم گاهی کم و گاهی اصلاً آب نمی‌داد و می‌گفت راه بی‌آب در جلو زیاد داریم و آب کم حمل شده است گفتم چرا آب کم حمل کردی گفت ظرفیت و استعداد تو بیش از این نبود گفتم چرا ظرفیت من باید کوچک باشد گفت خود کوچک نگه داشتی و کمتر آب تقوا به آن رساندی و او را خشک نمودی و رستگاری مطلق حاصل نشد چندان از لغویات اعراض و پرهیز نداشت یا در نماز خاشع نبودی و در این جهان ذره حیف و میل نیست. ادامه دارد...                   ✦✦✦✦✦✦                              ނގމ برای عضویت در کانال لایک کنید    ♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌙داستان شب روزى مالک اشتر از بازار کوفه مى گذشت . در حالیکه عمامه و پیراهنى از کرباس بر تن داشت . مردى بازارى بر در دکانش نشسته بود و به عنوان اهانت، زباله اى (کلوخ ) به طرف او پرتاب کرد. مالک اشتر بدون این که به کردار زشت بازارى توجهى بکند و از خود واکنش ‍ نشان دهد، راه خود را پیش گرفت و رفت . مالک مقدارى دور شده بود. یکى از رفقاى مرد بازارى که مالک را مى شناخت به او گفت : - آیا این مرد را که به او توهین کردى شناختى ؟ مرد بازارى گفت : نه ! نشناختم . مگر این شخص که بود؟ دوست بازارى پاسخ داد: - او مالک اشتر از صحابه معروف امیرالمؤمنین بود. همین که بازارى فهمید شخص اهانت شده فرمانده و وزیر جنگ سپاه على علیه السلام است ، از ترس و وحشت لرزه بر اندامش افتاد. با سرعت به دنبال مالک اشتر دوید تا از او عذرخواهى کند. مالک را دید که وارد مسجد شد و به نماز ایستاد. پس از آن که نماز تمام شد خود را به پاى مالک انداخت و مرتب پاى آن بزرگوار را مى بوسید. مالک اشتر گفت : چرا چنین مى کنى ؟ بازارى گفت : از کار زشتى که نسبت به تو انجام دادم ، معذرت مى خواهم و پوزش مى طلبم . امیدوارم مرا مورد لطف و مرحمت خود قرار داده از تقصیرم بگذرى . مالک اشتر گفت : هرگز ترس و وحشت به خود راه مده ! به خدا سوگند من وارد مسجد نشدم مگر این که درباره رفتار زشت تو از خداوند طلب رحمت و آمرزش نموده و از خداوند بخواهم که تو را به راه راست هدایت نماید. بحارالانوار جلد 42 صفحه 157                   ✦✦✦✦✦✦                              ނގމ برای عضویت در کانال لایک کنید    ♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام صبح به خیر 👈🏻مردى در كنار كعبه به ابوذر گفت: چرا اینقدر به چهره على (ع) نگاه مى كنى؟ جواب داد كنار پيامبر بودم، بين من و حضرت فاصله نبود، خطاب به من فرمودند: النَّظَرُ الى عَلِىِّ بْنِ ابيطالِب عِبادَهٌ😍 وَالنَّظَرُ الَى الْوالِدَيْنِ بِرَأْفَه وَرَحْمَه عِبادَهٌ😍 نگاه به چهره على عبادت است😍 و نگاه محبت آمیز و مهربانانه به پدر و مادر عبادت است😍                   ✦✦✦✦✦✦                              ނގމ برای عضویت در کانال لایک کنید    ♡