ادامه قسمت ۲۵ از سیاحت غرب👇🏻
در بعضی نقاط سراب نمایش آب میکرد و همگی به آن سوی میدویدند ولی مایوسانه مراجعت میکردند
و بعضی مشغول خوردن مردار بودند
بعضی در چاههای امیر که از آن چاهها کبریت و شعلههای آتش بیرون میشد افتاده بودند
از هادی پرسیدم این چاهها جای چه اشخاصی است
گفت کسانی که به مومنین تمسخر میکردند و لب و دهان کج مینمودند و چشم و ابرو بالا میزدند
و کسانی که مرغدار میخوردند غیبت کنندگانند
و کسانی که از گوشهایشان آتش بیرون میشود مستمعین غیبت هستند
و کسانی که یکدیگر را مثل سگ و گربه و گرگ میجوند به یکدیگر فحاشی و ناسزا گفته و تهمت زدهاند
و کسانی که در چهره و دو زبان دارند نمام و سخنچینان و دروغگویانند
هوای آن زمین به غایت گرم و اتشاور بود و ساعت یک مرتبه از هادی آب طلب میکردم او هم گاهی کم و گاهی اصلاً آب نمیداد و میگفت راه بیآب در جلو زیاد داریم و آب کم حمل شده است
گفتم چرا آب کم حمل کردی
گفت ظرفیت و استعداد تو بیش از این نبود
گفتم چرا ظرفیت من باید کوچک باشد
گفت خود کوچک نگه داشتی و کمتر آب تقوا به آن رساندی و او را خشک نمودی و رستگاری مطلق حاصل نشد
چندان از لغویات اعراض و پرهیز نداشت یا در نماز خاشع نبودی و در این جهان ذره حیف و میل نیست.
ادامه دارد...
✦✦✦✦✦✦
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
🌙داستان شب
روزى مالک اشتر از بازار کوفه مى گذشت . در حالیکه عمامه و پیراهنى از کرباس بر تن داشت . مردى بازارى بر در دکانش نشسته بود و به عنوان اهانت، زباله اى (کلوخ ) به طرف او پرتاب کرد.
مالک اشتر بدون این که به کردار زشت بازارى توجهى بکند و از خود واکنش نشان دهد، راه خود را پیش گرفت و رفت .
مالک مقدارى دور شده بود. یکى از رفقاى مرد بازارى که مالک را مى شناخت به او گفت :
- آیا این مرد را که به او توهین کردى شناختى ؟
مرد بازارى گفت : نه ! نشناختم . مگر این شخص که بود؟
دوست بازارى پاسخ داد:
- او مالک اشتر از صحابه معروف امیرالمؤمنین بود.
همین که بازارى فهمید شخص اهانت شده فرمانده و وزیر جنگ سپاه على علیه السلام است ، از ترس و وحشت لرزه بر اندامش افتاد. با سرعت به دنبال مالک اشتر دوید تا از او عذرخواهى کند. مالک را دید که وارد مسجد شد و به نماز ایستاد. پس از آن که نماز تمام شد خود را به پاى مالک انداخت و مرتب پاى آن بزرگوار را مى بوسید.
مالک اشتر گفت : چرا چنین مى کنى ؟
بازارى گفت : از کار زشتى که نسبت به تو انجام دادم ، معذرت مى خواهم و پوزش مى طلبم . امیدوارم مرا مورد لطف و مرحمت خود قرار داده از تقصیرم بگذرى .
مالک اشتر گفت : هرگز ترس و وحشت به خود راه مده ! به خدا سوگند من وارد مسجد نشدم مگر این که درباره رفتار زشت تو از خداوند طلب رحمت و آمرزش نموده و از خداوند بخواهم که تو را به راه راست هدایت نماید.
بحارالانوار جلد 42 صفحه 157
#داستان_شب
✦✦✦✦✦✦
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
سلام
صبح به خیر
👈🏻مردى در كنار كعبه به ابوذر گفت: چرا اینقدر به چهره على (ع) نگاه مى كنى؟
جواب داد كنار پيامبر بودم، بين من و حضرت فاصله نبود، خطاب به من فرمودند:
النَّظَرُ الى عَلِىِّ بْنِ ابيطالِب عِبادَهٌ😍
وَالنَّظَرُ الَى الْوالِدَيْنِ بِرَأْفَه وَرَحْمَه عِبادَهٌ😍
نگاه به چهره على عبادت است😍
و نگاه محبت آمیز و مهربانانه به پدر و مادر عبادت است😍
✦✦✦✦✦✦
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
📜برگی از تاریخ
امام در پیام برائت سال 1366، درباره مسئله فلسطین خطاب به مسلمانان چنین میفرمایند: ملتهای مسلمان باید به فکر نجات فلسطین باشند و مراتب انزجار و تنفر خویش را از سازشکاری و مصالحه رهبران ننگین و خود فروختهای که به نام فلسطین، آرمان مردم سرزمینهای غصب شده و مسلمانان این خطه را به تباهی کشیدهاند به دنیا اعلام کنند...
نکند که اینان تصوّر کردهاند که گذشت زمان، سیرت و صورت جنایتهای اسرائیل و صهیونیسم را دگرگون ساخته است و گرگهای خونآشام صهیونیسم از فکر تجاوز و غصب سرزمینهای از نیل تا فرات دست برداشتهاند.
مسئولین محترم کشور ایران و مردم ما و ملتهای مسلمان از مبارزه با این شجره خبیثه و ریشهکن کردن آن، دست نخواهند کشید و به یاری خداوند تعالی از قطرات پراکنده پیروان اسلام و توان معنوی امت محمد(ص) و امکانات کشورهای اسلامی باید استفاده کرد و با تشکیل هستههای مقاومت حزب الله در سراسر جهان، فلسطین را از چنگال [صهیونیستها] خارج کرد...
به خدای تعالی توکل کنید و از قدرت معنوی مسلمانان بهره بجویید و با سلاح تقوا و جهاد و صبر و مقاومت بر دشمنان حمله ببرید که «ان تنصر والله ینصرکم و یثبت اقدامکم».
✦✦✦✦✦✦
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
نفوذی-فصل10.mp3
10.95M
🎧📔 کتاب صوتی
نفوذی🌷
🔸فصل دهم(پایانی)
✍🏼بهنام باقری
#پادکست
📚کانال "کتاب"👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/3387818448Cd66b000dca
کتاب
📖دو دقیقه کتاب +۱۴ 📔کتاب سیاحت غرب ✍🏼مرحوم آقا نجفی قوچانی 📌قسمت بیستوپنجم صبح حرکت نمودیم هادی
📌قسمت بیست و ششم از کتاب سیاحت غرب👇🏻
📖دو دقیقه کتاب +۱۴
📔کتاب سیاحت غرب
✍🏼مرحوم آقا نجفی قوچانی
📌قسمت بیستوششم
گفت به جلو نگاه کن، چه میبینی؟
نگاه کردم دیدم در نزدیکی افق دود سیاهی مخلوط با شعلههای آتش رو به آسمان میرود و نیز دیدم بوستانهایی که پر از درختان میوه است، آتش گرفته اند.
به هادی گفتم: آن چیست؟
گفت: آب بوستانها از ازکار و تسبیح و تحلیل مومنی ساخته شده و حالا از زبان مومن دروغ و تهمت و لغویاتی سر زده و آن به صورت آتشی درآمده و خوبیها و باغهای او را معدوم میکند و صاحب آن اشجار اگر ایمان مستقری داشت، البته به آنها اهمیت میداد و چنین آتشی نمیفرستاد.
وقتی به اینجا برسد میفهمد و دود حسرت از نهادش بیرون میآید، ولی سودی نخواهد داشت.
وقتی به آن باغ های آتش خورده و خاکستر شده رسیدیم، باد تندی وزیدن گرفت و خاکسترها را بلند نمود و پراکنده و نابود ساخت.
ادامه دارد...
✦✦✦✦✦✦
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡