سلام
صبح به خیر
👈🏻مردى در كنار كعبه به ابوذر گفت: چرا اینقدر به چهره على (ع) نگاه مى كنى؟
جواب داد كنار پيامبر بودم، بين من و حضرت فاصله نبود، خطاب به من فرمودند:
النَّظَرُ الى عَلِىِّ بْنِ ابيطالِب عِبادَهٌ😍
وَالنَّظَرُ الَى الْوالِدَيْنِ بِرَأْفَه وَرَحْمَه عِبادَهٌ😍
نگاه به چهره على عبادت است😍
و نگاه محبت آمیز و مهربانانه به پدر و مادر عبادت است😍
✦✦✦✦✦✦
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
📜برگی از تاریخ
امام در پیام برائت سال 1366، درباره مسئله فلسطین خطاب به مسلمانان چنین میفرمایند: ملتهای مسلمان باید به فکر نجات فلسطین باشند و مراتب انزجار و تنفر خویش را از سازشکاری و مصالحه رهبران ننگین و خود فروختهای که به نام فلسطین، آرمان مردم سرزمینهای غصب شده و مسلمانان این خطه را به تباهی کشیدهاند به دنیا اعلام کنند...
نکند که اینان تصوّر کردهاند که گذشت زمان، سیرت و صورت جنایتهای اسرائیل و صهیونیسم را دگرگون ساخته است و گرگهای خونآشام صهیونیسم از فکر تجاوز و غصب سرزمینهای از نیل تا فرات دست برداشتهاند.
مسئولین محترم کشور ایران و مردم ما و ملتهای مسلمان از مبارزه با این شجره خبیثه و ریشهکن کردن آن، دست نخواهند کشید و به یاری خداوند تعالی از قطرات پراکنده پیروان اسلام و توان معنوی امت محمد(ص) و امکانات کشورهای اسلامی باید استفاده کرد و با تشکیل هستههای مقاومت حزب الله در سراسر جهان، فلسطین را از چنگال [صهیونیستها] خارج کرد...
به خدای تعالی توکل کنید و از قدرت معنوی مسلمانان بهره بجویید و با سلاح تقوا و جهاد و صبر و مقاومت بر دشمنان حمله ببرید که «ان تنصر والله ینصرکم و یثبت اقدامکم».
✦✦✦✦✦✦
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
نفوذی-فصل10.mp3
10.95M
🎧📔 کتاب صوتی
نفوذی🌷
🔸فصل دهم(پایانی)
✍🏼بهنام باقری
#پادکست
📚کانال "کتاب"👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/3387818448Cd66b000dca
کتاب
📖دو دقیقه کتاب +۱۴ 📔کتاب سیاحت غرب ✍🏼مرحوم آقا نجفی قوچانی 📌قسمت بیستوپنجم صبح حرکت نمودیم هادی
📌قسمت بیست و ششم از کتاب سیاحت غرب👇🏻
📖دو دقیقه کتاب +۱۴
📔کتاب سیاحت غرب
✍🏼مرحوم آقا نجفی قوچانی
📌قسمت بیستوششم
گفت به جلو نگاه کن، چه میبینی؟
نگاه کردم دیدم در نزدیکی افق دود سیاهی مخلوط با شعلههای آتش رو به آسمان میرود و نیز دیدم بوستانهایی که پر از درختان میوه است، آتش گرفته اند.
به هادی گفتم: آن چیست؟
گفت: آب بوستانها از ازکار و تسبیح و تحلیل مومنی ساخته شده و حالا از زبان مومن دروغ و تهمت و لغویاتی سر زده و آن به صورت آتشی درآمده و خوبیها و باغهای او را معدوم میکند و صاحب آن اشجار اگر ایمان مستقری داشت، البته به آنها اهمیت میداد و چنین آتشی نمیفرستاد.
وقتی به اینجا برسد میفهمد و دود حسرت از نهادش بیرون میآید، ولی سودی نخواهد داشت.
وقتی به آن باغ های آتش خورده و خاکستر شده رسیدیم، باد تندی وزیدن گرفت و خاکسترها را بلند نمود و پراکنده و نابود ساخت.
ادامه دارد...
✦✦✦✦✦✦
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
🥤یک جرعه کتاب
از کتاب معلم، یار مهربان
معلمی که خود در زندگی هدف نداشته باشد، چگونه میتواند هدفمندی را به دانشآموزان یاد بدهد؟
📘معلم یار مهربان
✍🏼دکتر عدالتی
🖨انتشارات آموزش و توسعه
✦✦✦✦✦✦
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
🌙داستان شب
سلمان فارسی، خداوند از او راضی باد ، در شهر مدائن امیر بود. و هر سال پنج هزار درم از بیت المال توشه می گرفت. آن را می گرفت و به فقیران میداد و خودش زنبیل خرما می بافت ، می فروخت و غذای خود را تهیه می کرد. در همه دنیا گلیمی داشت از پشم شتر که در روز می پوشید و در شب دوتا می کرد و روی آن می خوابید. زمان تقسیم کردن بیت المال، سهم خود را از گوسفندان می گرفت و گوشت آن را به درویشان صدقه می داد، پشم آن گوسفند را میرشت و طناب می بافت و پوست آن را دباغی می کرد و کیسه تهیه می کرد. در جنگ آنها را برای گرفتن غنیمت با خود میبرد.
روزی در راه که می آمد مردی سپاهی را دید که یونجه خریده بود و برای بردن آن به خانه به کسی احتیاج داشت. نگاه کرد. سلمان را دید گلیمی پوشیده. فکر کرد کارگر است. با فریاد به سلمان گفت: این یونجه ها را بردار و به خانة من بر.
سلمان نزدیک شد و یونجه ها را برداشت و چیزی نگفت که من امیرم.
کمی که راه رفتند، مردی جلو آمد و گفت: خداوند از تو راضی باشد امیر، چرا این بار را میبرید؟
به صاحب یونجه ها گفت: این امیر است.
مرد به پای سلمان فارسی افتاد و عذر خواست.
سلمان گفت: تو به این دل خود خوش بودی که تا در خانه ات یونجه ها را ببرم، آنگاه زمین بگذارم.
چون به خانة او رسید، یونجه ها را زمین گذاشت و گفت: عهدی کردی با من که از این به بعدکسی را به بیگاری نگیری؟
پند پیران، ص 110
#داستان_شب
✦✦✦✦✦✦
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡