eitaa logo
کتاب
846 دنبال‌کننده
319 عکس
372 ویدیو
68 فایل
📗کتاب یار مهربان است با نامهربانی از کنار آن نگذریم و با کتاب رفیق باشیم🥰 این کانال شما را تشویق به کتابخوانی می کند 📌با ما همراه باشید مدیر محتوی👈🏻 @ah0053
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام صبح به خیر 👈🏻مردى در كنار كعبه به ابوذر گفت: چرا اینقدر به چهره على (ع) نگاه مى كنى؟ جواب داد كنار پيامبر بودم، بين من و حضرت فاصله نبود، خطاب به من فرمودند: النَّظَرُ الى عَلِىِّ بْنِ ابيطالِب عِبادَهٌ😍 وَالنَّظَرُ الَى الْوالِدَيْنِ بِرَأْفَه وَرَحْمَه عِبادَهٌ😍 نگاه به چهره على عبادت است😍 و نگاه محبت آمیز و مهربانانه به پدر و مادر عبادت است😍                   ✦✦✦✦✦✦                              ނގމ برای عضویت در کانال لایک کنید    ♡
📜برگی از تاریخ امام در پیام برائت سال 1366، درباره مسئله فلسطین خطاب به مسلمانان چنین می‌فرمایند: ملتهای مسلمان باید به فکر نجات فلسطین باشند و مراتب انزجار و تنفر خویش را از سازشکاری و مصالحه رهبران ننگین و خود فروخته‌ای که به نام فلسطین، آرمان مردم سرزمین‌های غصب شده و مسلمانان این خطه را به تباهی کشیده‌اند به دنیا اعلام کنند... نکند که اینان تصوّر کرده‌اند که گذشت زمان، سیرت و صورت جنایتهای اسرائیل و صهیونیسم را دگرگون ساخته است و گرگ‌های خون‌آشام صهیونیسم از فکر تجاوز و غصب سرزمین‌های از نیل تا فرات دست برداشته‌اند. مسئولین محترم کشور ایران و مردم ما و ملتهای مسلمان از مبارزه با این شجره خبیثه و ریشه‌کن کردن آن، دست نخواهند کشید و به یاری خداوند تعالی از قطرات پراکنده پیروان اسلام و توان معنوی امت محمد(ص) و امکانات کشورهای اسلامی باید استفاده کرد و با تشکیل هسته‌های مقاومت حزب الله در سراسر جهان، فلسطین را از چنگال [صهیونیستها] خارج کرد... به خدای تعالی توکل کنید و از قدرت معنوی مسلمانان بهره بجویید و با سلاح تقوا و جهاد و صبر و مقاومت بر دشمنان حمله ببرید که «ان تنصر والله ینصرکم و یثبت اقدامکم».                   ✦✦✦✦✦✦                              ނގމ برای عضویت در کانال لایک کنید    ♡
کتاب
فصل نهم از کتاب صوتی "نفوذی"👇🏻
فصل آخر (دهم) از کتاب صوتی "نفوذی"👇🏻
نفوذی-فصل10.mp3
10.95M
🎧📔 کتاب صوتی نفوذی🌷 🔸فصل دهم(پایانی) ✍🏼بهنام باقری 📚کانال "کتاب"👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/3387818448Cd66b000dca
📖دو دقیقه کتاب +۱۴ 📔کتاب سیاحت غرب ✍🏼مرحوم آقا نجفی قوچانی 📌قسمت بیست‌و‌ششم گفت به جلو نگاه کن، چه می‌بینی؟ نگاه کردم دیدم در نزدیکی افق دود سیاهی مخلوط با شعله‌های آتش رو به آسمان می‌رود و نیز دیدم بوستان‌هایی که پر از درختان میوه است، آتش گرفته اند. به هادی گفتم: آن چیست؟ گفت: آب بوستان‌ها از ازکار و تسبیح و تحلیل مومنی ساخته شده و حالا از زبان مومن دروغ و تهمت و لغویاتی سر زده و آن به صورت آتشی درآمده و خوبی‌ها و باغ‌های او را معدوم می‌کند و صاحب آن اشجار اگر ایمان مستقری داشت، البته به آنها اهمیت می‌داد و چنین آتشی نمی‌فرستاد. وقتی به اینجا برسد می‌فهمد و دود حسرت از نهادش بیرون می‌آید، ولی سودی نخواهد داشت. وقتی به آن باغ های آتش خورده و خاکستر شده رسیدیم، باد تندی وزیدن گرفت و خاکسترها را بلند نمود و پراکنده و نابود ساخت. ادامه دارد...                   ✦✦✦✦✦✦                              ނގމ برای عضویت در کانال لایک کنید    ♡
🥤یک جرعه کتاب از کتاب معلم، یار مهربان معلمی که خود در زندگی هدف نداشته باشد، چگونه می‌تواند هدفمندی را به دانش‌آموزان یاد بدهد؟ 📘معلم یار مهربان ✍🏼دکتر عدالتی 🖨انتشارات آموزش و توسعه ✦✦✦✦✦✦                              ނގމ برای عضویت در کانال لایک کنید    ♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌙داستان شب سلمان فارسی، خداوند از او راضی باد ، در شهر مدائن امیر بود. و هر سال پنج هزار درم از بیت المال  توشه می گرفت. آن را  می گرفت و به فقیران میداد و خودش زنبیل خرما می بافت ، می فروخت و غذای خود را تهیه می کرد. در همه دنیا گلیمی داشت از پشم شتر که در  روز  می پوشید و در شب دوتا می کرد و روی آن می خوابید. زمان تقسیم کردن بیت المال، سهم  خود را از گوسفندان می گرفت  و گوشت آن را به درویشان صدقه می داد، پشم آن گوسفند را میرشت و طناب  می بافت  و  پوست آن را دباغی می کرد و کیسه تهیه می کرد.  در جنگ  آنها را برای گرفتن غنیمت با خود میبرد. روزی در راه که می آمد مردی سپاهی را دید که یونجه خریده بود و برای بردن آن به خانه به کسی احتیاج داشت. نگاه کرد. سلمان را دید گلیمی پوشیده. فکر کرد کارگر است. با فریاد به سلمان گفت: این یونجه ها را  بردار و به خانة من بر. سلمان نزدیک شد  و یونجه ها را برداشت و چیزی  نگفت که من امیرم. کمی که راه رفتند، مردی جلو آمد و گفت: خداوند از تو راضی باشد  امیر، چرا این بار را  می‌برید؟ به صاحب یونجه ها گفت: این امیر است. مرد به  پای سلمان فارسی افتاد و عذر خواست. سلمان گفت: تو به این دل خود خوش بودی که تا در خانه ات یونجه ها را ببرم، آنگاه زمین بگذارم. چون به خانة او رسید، یونجه ها را زمین گذاشت و گفت: عهدی کردی با من که  از این به بعدکسی را به بیگاری نگیری؟   پند پیران، ص 110                   ✦✦✦✦✦✦                              ނގމ برای عضویت در کانال لایک کنید    ♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا