eitaa logo
کتاب
856 دنبال‌کننده
317 عکس
369 ویدیو
67 فایل
📗کتاب یار مهربان است با نامهربانی از کنار آن نگذریم و با کتاب رفیق باشیم🥰 این کانال شما را تشویق به کتابخوانی می کند 📌با ما همراه باشید مدیر محتوی👈🏻 @ah0053
مشاهده در ایتا
دانلود
امشب که شب مبعث احمد باشد مشمول همه عطای سرمد باشد یارب چه شود طلوع صبح فردا صبح فرج آل محمد باشد 🌺🌺🍃🌺🌺🌺🍃🌺🌺 عید سعید مبعث مبارک😍 ❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀                              ނގމ برای عضویت لایک کنید     ♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌙داستان شب سال‌ها و قرن‌ها بود که غریب و دل‌شکسته به یک کوه سنگی تکیه داده بود و گاه و بی‌گاه هم‌صحبت آن کوه یا پرنده‌ای رهگذر‌ می‌شد. به او غار حرا‌ می‌گفتند؛ امّا روزی از روزها صدای پایی به گوشش رسید. فوری پلک‌های سنگی‌اش را بالا داد. یعنی چه کسی بود که بعد از سال‌ها و قرن‌ها داشت با گام‌های نرم و آهسته‌‌ی خود به او نزدیک‌ می‌شد؟! غار حرا با خود فکر کرد: - «شاید باران باشد، شاید هم یک ابر... گفتم شاید باران است یا یک سنگی بی‌جان است شاید یک ابر تنهاست یا باد گرم صحراست.» امّا آن صدا، صدای پای یک انسان بود. خیلی زود بوی یک عطر خوب و دل‌نشین در سرتاسر کوه به پرواز درآمد. او آمد، لبخند آورد شادی و پیوند آورد دستش بوی باران داشت بوی گل و ریحان داشت وقتی چشم در چشم آن مرد غریبه دوخت، با خوش‌حالی زیاد برایش آغوش باز کرد و به او خندید. انگار سال‌ها بود که او را‌ می‌شناخت. اسم آن مرد مهربان «محمّد» بود. مردم شهر مکّه به خاطر امانت‌داری و راستگویی‌اش به او «محمّد امین»‌ می‌گفتند. محمّد با دیدن غار حرا نفس راحتی کشید و جلو رفت. هوا گرم و سوزان بود. او خندید، من خندیدم از لبخندش، گُل چیدم با من از غم‌هایش گفت ازشهر زیبایش گفت به زودی محمّد با غار حرا مأنوش شد. او هر روز به آن‌جا‌ می‌رفت یا دعا‌ می‌خواند یا غرق در فکر‌ می‌شد. مردم مکّه بت‌پرست بودند؛ امّا محمّد از آن‌ها بیزار بود و خدای بزرگ را‌ می‌پرستید. بالاخره آن روز بزرگ از راه رسید؛ روزی که آسمان پُر از فرشته شد و زمین پیراهن ایمان و امید بر تن کرد. محمّد(ص) داشت دعا‌ می‌خواند که فرشته‌‌ی بزرگ خدا جبرئیل پا به غار حرا گذاشت. او از طرف خدا مأمور بود تا محمّد(ص) را برای رسالتی بزرگ انتخاب کند؛ رسالت پیامبری و هدایت مردم. جبرییل به محمّد سلام کرد و گفت: «بخوان!» محمد پاسخ داد: «نمی‌توانم!» فرشته‌‌ی بزرگ دوباره گفت: «بخوان!» جبرئیل برای سوّمین بار خواسته‌‌ی خود را، که دستور خداوند بود، تکرار کرد.   «بخوان به نام پروردگارت.» محمّد(ص) شروع به خواندن کرد، فرشته خواند و او خواند:   اِقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ حضرت محمد(ص) چهل ساله بود که به پیامبری انتخاب شد. دنیا لباس تازه‌ای از نور و ایمان بر تن کرد. فرشته‌ها به آخرین و بزرگ‌ترین پیامبر برگزیده‌‌ی خدا تبریک گفتند. فرشته خواند و او خواند غم از دل‌های ما راند محمّد، بهترین بود برای ما امین بود بخشنده، با ایمان، پاک گُلی بر دامن خاک همیشه با خدا دوست خدا هم‌صحبت اوست آن روز دل‌انگیز روز «مبعث» نام گرفت. ✍🏼مجید ملامحمدی                   ✦✦✦✦✦✦                              ނގމ برای عضویت در کانال لایک کنید    ♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌🌞 🌿 صبح يعنى همه‌ى شهر پر از بوى خداست🤍✨ عابرى گفت : که اين مطلق ناديده کجاست؟! 🦋 شاپرک پر زد و با رقص خود آهسته سرود : چشم دل باز کن اين بسته به افکار شماست🍃 سلام‌ صبح‌تون‌بخیر 🪴 روزتون در پناه خداوند مهربان❣           ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄                              ނގމ برای عضویت در کانال لایک کنید    ♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عید مبعث مبارک😍 مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَآ أَحَدٖ مِّن رِّجَالِكُمۡ وَ لَٰكِن رَّسُولَ ٱللَّهِ وَ خَاتَمَ ٱلنَّبِيِّـۧنَۗ وَ كَانَ ٱللَّهُ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٗا ترجمه: محمّد، پدر هيچ يك از مردان شما نيست، ولى فرستادۀ خدا و خاتم پيامبران است؛ و خدا به هر چيزى داناست 💎سوره احزاب آیه۴۰           ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄                              ނގމ برای عضویت در کانال لایک کنید    ♡
❤️‍🔥بیان ویژگی‌های مثبت همــسر وقتی یک اخلاق و رفتار زیبا از همسرت می‌بینی👈🏻حتماً آن را برایش بیان کن. این اعتراف، شاید برای تو چند ثانیه طول بکشد امّا... برای او تا پایان عمرش باقی است و او را در زندگی پرانرژی و با نشاط نگه می دارد❣ این اعترافات، یکی از مهمترین عوامل گرم شدن روابط و آرامش فضای خانه است❣ ┄┅═♡📚کانال کتاب📚♡═┅┄                              ނގމ          برای عضویت لایک کنید
در محضر قرآن وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ [ای پیامبر] تو را رحمتی برای جهانيان فرستاديم. 📚 ١٠٧ انبياء                   ✦✦✦✦✦✦                              ނގމ برای عضویت در کانال لایک کنید    ♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
8.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📜برگی از تاریخ تحقیر محمدرضا پهلوی توسط ارنست پرون (Ernest Perron) ارنست پرون در دبیرستان له‌روزه سوئیس با محمدرضا پهلوی آشنا شد. هنگامی که محمدرضا به ایران بازگشت، پرون را نیز با خود به ایران آورد و او را به عنوان منشی خصوصی خود منصوب کرد. پرون با رضا شاه رابطهٔ خوبی نداشت و ملکه فوزیه نیز او را دشمن خود می‌دانست. در کلیپ بخشی از خاطرات حسین فردوست از تحقیر شاه توسط ارنست پرون را خواهید دید. ❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀                              ނގމ برای عضویت لایک کنید     ♡
📖یک جرعه از کتاب کوه حراء، در شمال (مکّه) قرار دارد. به فاصله نیم ساعت می‌توان به قله آن صعود کرد، ظاهر این کوه را تخته سنگ‌های سیاهی تشکیل می‌دهد و کوچک ترین آثار حیات در آن دیده نمی شود. در نقطه شمالی آن، غاری است که انسان پس از عبور از میان سنگ‌ها می‌تواند به آن برسد که ارتفاع آن به قدر قامت انسان است. قسمتی از داخل غار با نور خورشید روشن می‌شود و قسمت‌های دیگر آن در تاریکی دائمی فرو رفته است. همین غار، از آشنای صمیمی خود، شاهد حوادثی است که امروز هم مردم به عشق استماع این حوادث از زبان حال آن غار، به سویش می‌شتابند و با تحمل رنج‌های فراوان، خود را به آستانه آن می‌رسانند که از آن، سرگذشت (وحی) و قسمتی از زندگی آن رهبر بزرگ جهان بشر را استفسار کنند. آن غار نیز با زبان حال خود می‌گوید: این نقطه عبادتگاه (عزیز قریش) است. او شب‌ها و روزها، پیش از آن که به مقام رسالت برسد، در اینجا به سر می‌برد. وی، این محل دور از غوغا را برای عبادت و پرستش انتخاب کرده بود. تمام ماه رمضان‌ها را در این نقطه می‌گذراند و در غیر این ماه گاه بیگاهی به آنجا پناه می‌برد. حتی همسر عزیز او می‌دانست که هر موقع عزیز قریش به خانه نیاید، به طور قطع در کوه (حراء) مشغول عبادت است؛ هر موقع کسانی را دنبال او می‌فرستاد، او را در آنجا در حالت تفکر و عبادت پیدا می‌نمودند. او پیش از آن که به مقام نبوت برسد؛ درباره دو موضوع بیشتر فکر می‌کرد: اول، او در ملکوت زمین و آسمان به تفکر می‌پرداخت. در سیمای هر موجودی نور خدا، قدرت خدا و علم خدا را می‌دید و از این طریق روزنه‌هایی از غیب به روی خود می‌گشود. دوم، درباره وظیفه سنگینی فکر می‌کرد که بر عهده وی گذاشته خواهد شد. اصلاح جامعه در آن روز با آن فساد و انحطاط در نظر او کار محالی نبود، ولی اجرای برنامه اصلاحی نیز خالی از رنج و مشقت نبود. از این لحاظ، فساد زندگی مکیان و عیاشی (قریش) را می‌دید و در نحوه اصلاح آنان در فکر فرو می‌رفت. از پرستش و خضوع مردم در برابر بتان بی روح و بی اراده متأثر بود و آثار ناراحتی در چهره او نمایان می‌شد، ولی از آنجا که مأمور به بازگویی حقایق نبود، از بازداری مردم خودداری می‌فرمود. 📚فروغ ابدیت ص۲۱۳ و ۲۱۴ ✍🏼آیت الله جعفر سبحانی                   ✦✦✦✦✦✦                              ނގމ برای عضویت در کانال لایک کنید    ♡