📜برگی از تاریخ
روزهای شنبه و یکشنبه نتوانستم به مدرسه رفاه بروم] غروب روز یک شنبه (۱۵ بهمن) که به اتفاق آقای دکتر محمود بروجردی خدمت امام رسیدیم با یک حالت اعتراض گفتند: کجا بودی؟ من عذرخواهی کردم، گفتم: به هر حال گرفتار فامیل و دوستان و رفقا بودم. سراغ آقای حبیبی را گرفتند؛ گفتم: با هم بودیم. الآن در آن اطاق نزد آقای طالقانی هستند. آن شب شام در مدرسه بودیم. آیت الله طالقانی و عده ای از دوستان دیگر هم سرشام بودند. قرار شد که امام فردا ساعت ۵ بعد ازظهر نخست وزیر را معرفی کنند.
📚خاطرات سیاسی اجتماعی صادق طباطبایی، نشر عروج، ج ۳، ص ۲۲۳
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
هر وقت در زندگیات گیری پیش آمد و راه بندان شد، بدان خدا کرده است؛ زود برو با او خلوت کن و بگو با من چه کار داشتی که راهم را بستی؟ هر کس گرفتار است، در واقع گرفته ی یار است.
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
💯متن خواندنی👇🏻
ساختمان کتابخانه انگلستان قدیمی است و تعمیر آن نیز فایدهای ندارد. قرار بر این شد کتابخانه جدیدی ساخته شود. اما وقتی ساخت بنا به پایان رسید ؛ کارمندان کتابخانه برای انتقال میلیون ها جلد کتاب دچار مشکلات دیگر شدند.
یک شرکت انتقال اثاثیه از دفتر کتابخانه خواست که برای این کار سه میلیون و پانصد هزار پوند بپردازد تا این کار را انجام خواهد داد. اما به دلیل فقدان سرمایه کافی، این درخواست از سوی کتابخانه رد شد. فصل بارانی شدن فرا رسید، اگر کتابها بزودی منتقل نمی شد، خسارات سنگین فرهنگی و مادی متوجه انگلیس می گردید. رییس کتابخانه بیشتر نگران شد و بیمار گردید.
روزی، کارمند جوانی از دفتر رییس کتابخانه عبور کرد. با دیدن صورت سفید و رنگ پریده رئیس، بسیار تعجب کرد و از او پرسید که چرا اینقدر ناراحت است.
رئیس کتابخانه مشکل کتابخانه را برای کارمند جوان تشریح کرد، اما برخلاف توقع وی ، جوان پاسخ داد: سعی میکنم مساله را حل کنم . روز دیگر، در همه شبکه های تلویزیونی و روزنامه ها آگهی منتشر شد به این مضمون: همه شهروندان می توانند به رایگان و بدون محدودیت کتابهای کتابخانه انگلستان را امانت بگیرند و بعد از بازگرداندن آن را به نشانی زیر تحویل دهند.
خود را تغییر دهیم نه جهان را...
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
🌙داستان شب
خانمی با لباس کتان راه راه و شوهرش با کت و شلوار دست دوز و کهنه در شهر بوستن از قطار پایین آمدند و بدون هیچ قرار قبلی راهی دفتر رییس دانشگاه هاروارد شدند.
منشی فوراً متوجه شد این زوج روستایی هیچ کاری در هاروارد ندارند و احتمالاً اشتباهی وارد دانشگاه شده اند. مرد به آرامی گفت: «مایل هستیم رییس را ببینیم.»
منشی با بی حوصلگی گفت: «ایشان امروز گرفتارند.»
خانم جواب داد: « ما منتظر خواهیم شد.»
منشی ساعتها آنها را نادیده گرفت و به این امید بود که بالاخره دلسرد شوند و پی کارشان بروند. اما این طور نشد. منشی که دید زوج روستایی پی کارشان نمی روند سرانجام تصمیم گرفت برای ملاقات با رییس از او اجازه بگیرد و رییس نیز به ناچار پذیرفت. رییس با اوقات تلخی آهی کشید و از دل رضایت نداشت که با آنها ملاقات کند. به علاوه از اینکه اشخاصی با لباس کتان و راه راه وکت و شلواری دست دوز و کهنه وارد دفترش شده، خوشش نمی آمد.
خانم به او گفت: «ما پسری داشتیم که یک سال در هاروارد درس خواند. وی اینجا راضی بود. اما حدود یک سال پیش فوت کرد. شوهرم و من دوست داریم بنایی به یادبود او در دانشگاه بنا کنیم.»
رییس با غیظ گفت :« خانم محترم ما نمی توانیم برای هر کسی که به هاروارد می آید و می میرد، بنایی بر پا کنیم. اگر این کار را بکنیم، اینجا مثل قبرستان می شود.»
خانم به سرعت توضیح داد: «آه... نه.... نمی خواهیم مجسمه بسازیم. فکر کردیم بهتر باشد ساختمانی به هاروارد بدهیم.»
رییس لباس کتان راه راه و کت و شلوار دست دوز و کهنه آن دو را برانداز کرد و گفت: «یک ساختمان! می دانید هزینه ی یک ساختمان چقدر است؟ ارزش ساختمان های موجود در هاروارد هفت و نیم میلیون دلار است.»
خانم یک لحظه سکوت کرد. رییس خشنود بود. شاید حالا می توانست از شرشان خلاص شود. زن رو به شوهرش کرد و آرام گفت: «آیا هزینه راه اندازی دانشگاه همین قدر است؟ پس چرا خودمان دانشگاه راه نیندازیم؟»
شوهرش سر تکان داد. رییس سردرگم بود. آقا و خانمِ "لیلاند استنفورد" بلند شدند و راهی کالیفرنیا شدند، یعنی جایی که دانشگاهی ساختند که تا ابد نام آنها را برخود دارد.
دانشگاه استنفورد از بزرگترین دانشگاههای جهان، یادبود پسری که هاروارد به او اهمیت نداد.
#داستان_شب
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
📜برگی از تاریخ
زخمی شدن امام حسن علیه السلام توسط جراح بن سنان اسدى
در این روز (۲۳ رجب) ، جراح بن سنان اسدى که از خوارج بود در تاریکی هاى ساباطِ مدائن، خنجرى مسموم بر ران مبارک امام حسن(ع) زد که تا استخوان شکافت، پس حضرت از شدتِ درد دست به گردن او انداخت و هر دو بر زمین افتادند، موالیان آن حضرت در این هنگام آن ملعون را کشتند و امام حسن(ع) را در سریرى گذاشتند و به خانه والى مدائن، سعد بن مسعود(عموى مختار) بردند.
سعد جراحى آورد تا پای مجروح آن حضرت را درمان کند.
درمان پای مبارک حضرت ماهها به طول انجامید.
📚بحار الانوار، ج44، ص47
✅در محضر قرآن
آمرزش خواهی برای کافر بی فایده است
ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻧﺎﻥ [ﻛﻪ ﻋﻴﺐ ﺟﻮﻳﺎﻥ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﻛﻨﻨﺪﻩ ﺍﻧﺪ] ﭼﻪ ﺁﻣﺮﺯﺵ ﺑﺨﻮﺍهی ﭼﻪ ﻧﺨﻮﺍهی [ﻳﻜﺴﺎﻥ ﺍﺳﺖ] ﺍﮔﺮ ﺑﺮﺍی ﺁﻧﺎﻥ ﻫﻔﺘﺎﺩ ﺑﺎﺭ ﻫﻢ ﺁﻣﺮﺯﺵ ﺑﺨﻮﺍهی، ﺧﺪﺍ ﻫﺮﮔﺰ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺁﻣﺮﺯﻳﺪ؛
ﺯﻳﺮﺍ ﺁﻧﺎﻥ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺵ ﻛﻔﺮ ﻭﺭﺯﻳﺪﻧﺪ
ﻭ ﺧﺪﺍ ﮔﺮﻭﻩ ﻓﺎﺳﻘﺎﻥ ﺭﺍ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻧﻤﻰ ﻛﻨﺪ
اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لَا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِن تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً فَلَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ
سوره توبه آیه ۸۰
✦✦✦✦✦✦
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
8.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔮کتاب ترکیبی (سخنرانی)
➖حاکم مقتدری که عدالتش زبانزد شد!
🎙آیت الله نجمالدین الدین طبسی
آدرس گزارش مورد اشاره در کلیپ را در کتاب بلاغات النساء ص۴۷_٤٩ بیابید.
✦✦✦✦✦✦
ނގމ
برای عضویت لایک کنید ♡