#معرفی_کتاب
📍جدیدا #مجموعه_قهرمان_من کتابی دربارهی شهید علیوردی رو به مجموعهشون اضافه کردند با عنوان #آرمان_عزیز که داستان هایی از زندگی این شهید بزرگوار است
#مجموعه_قهرمان_من
#آرمان_عزیز
🍃 برشی از کتاب :
📍تقویم را نگاه کرد رفت توی فکر. یکی یکی گزینهها را کنار گذاشت تا رسید به انگشتر عقیق سرخ. پولهایش را جمع کرد و بالاخره انگشتر را خرید. روز تولد حضرت فاطمه که رسید پیش مادرش رفت و گفت: چشمات رو ببند. مادر که چشمهایش را بست. آرمان دستش را گرفت و شروع به بوسیدن کرد. مادر دستی روی سرش کشید و گفت: نکن عزیزم. آرمان سرش را بلند کرد انگشتر را گذاشت توی دست مادر و گفت «مبارکه.» چشمهای مادر پر از خوشحالی بود و داشت از تماشای پسرش لذت میبرد که آرمان نشست روی زمین و خودش را انداخت روی پاهای او خواست آنها را ببوسد اما ما در اجازه نداد و پایش را کشید. آرمان خواهش کرد و گفت: مگه نمیگن بهشت زیر پای مادره. شما دوست نداری من برم بهشت؟
🔻به ما بپیوندید🔻
کتاب ازنا|گروهجهادی کتابوکتابخوانی📚
https://eitaa.com/joinchat/335085783C2d0bf43f1b