eitaa logo
کتاب سرای فانوس شب
4.9هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
458 ویدیو
141 فایل
کتاب دوست عزیز📚 ممنون که برای خدمت انتخابمون کردی اگه سوال یا سفارش کتاب داریدروی لینک زیربزنید @Patogshohada فانوس شب یعنی کتابه که مارو ازتاریکی نجات میده اینم کانال رضایت مشتریمون eitaa.com/rezayatfanosshab شماره تماسمون 09373925623
مشاهده در ایتا
دانلود
روز عرفه را قدر بدانید. از ظهر عرفه تا غروب عرفه ساعات مهمی است؛ لحظه‌لحظه‌ی این ساعات مثل اکسیر، مثل کیمیا حائز اهمیت است؛ اینها را با غفلت نگذرانیم... ▫️رهبر انقلاب ۱۳۹۴/۰۶/۲۵ https://eitaa.com/joinchat/2664956131C2aaad5f85f
بازگشت به رام الله نویسنده:مرید برغوثی مترجم:هاجر زمانی ناشر:کتابستان معرفت بازگشت به رام الله سخنی بلیغ و بی پرده است درباره آنچه فلسطینی امروز را به رنج افکنده. هیچ کتاب دیگری وجود ندارد که با این قدرت،پیشینه وقایع جاری در فلسطین و اسرائیل را به تصویر بکشد «پیتر کلارک، پیوست به بخش ادبی روزنامه تایمز، لندن» اهمیت کتاب بازگشت رام الله در این واقعیت منعکس می شود که بسیاری از افراد درباره مشکلات پناهندگان صحبت می کنند، اما پناهندگان سکوت می کنند و به چشم نمی آیند. برغوثی با روایت قدرتمند و غنایی و شاعرانه خود این سکوت را شکسته است 🆔جهت سفارش به آیدی مراجعه کنید: 👇👇👇👇 @Patogshohada شماره تماس +989373925623 لینک کانال ما در ایتا https://eitaa.com/joinchat/4128702483C3f66436fd7
غدیر در مدائن شخصیت محوری این داستان یک جوان ایرانی است که ماجرای غدیر را از زبان حذیفه - فرماندار مدائن و از یاران حضرت امیر علیه السلام - می شنود. با به خلافت رسیدن حضرت امیر علیه السلام دو نامه به حذیفه می رسد که یکی از آنها را باید در مسجد برای مردم بخواند. در جریان قرائت نامه حذیفه امام علی علیه السلام را «امیرالمومنین حقیقی» خطاب می کند و همین تعبیر آتشی می شود بر خرمن تصورات پیشین مسلم تا بخواهد بداند و به جمع شیعیان بپیوندد و به سوی سرنوشت عاشقان امیرالمومنین قدم بردارد. برشی از کتاب: صدای اذان ظهر از گلدسته‌های مسجد طنین افکنده بود. در بازار، کاسب‌ها مغازه‌ها را تعطیل می‌کردند تا برای نماز آماده شوند. مسلم با شتاب کوچه بازار را پشت سر گذاشت تا خود را هرچه زودتر به خانه امیر برساند. حکایت‌هایی که چند روز پیش حذیفه برایش تعریف کرده بود یکی یکی در ذهنش تداعی می‌شد. هر لحظه و هر مکانی که شنیده بود مانند تصاویری از ذهنش می‌گذشت و او را در این چند روز رها نکرده بود. حتی نتوانسته بود در این مدت به خوبی استراحت کند. چیزی به خانه حذیفه نمانده بود. از دور جمعیتی را دید که سر گذر جمع شده بودند. نزدیک‌تر شد و به مردم نگاه کرد. بی‌درنگ به داخل گذر پیچید و با دیدن جمعیت در مقابل خانه امیر دلش به شور افتاد. هنوز چند قدمی جلوتر نرفته بود که ناگهان از داخل خانه صدای «لا اله الا اللّه» بلند شد. خشکش زده بود و توان راه رفتن نداشت. آرام به دیوار تکیه زد و پاهایش خم شد. به رفت و آمد مردم خیره ماند