eitaa logo
کتاب سرای فانوس شب
4.8هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
458 ویدیو
141 فایل
کتاب دوست عزیز📚 ممنون که برای خدمت انتخابمون کردی اگه سوال یا سفارش کتاب داریدروی لینک زیربزنید @Patogshohada فانوس شب یعنی کتابه که مارو ازتاریکی نجات میده اینم کانال رضایت مشتریمون eitaa.com/rezayatfanosshab شماره تماسمون 09373925623
مشاهده در ایتا
دانلود
24.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸«شانزده سال بعد» روایتی است از زندگانی یکی از هزاران سرباز روح خدا که واژه خشونت‌بار جنگ را با حضور شورآفرین خود، به تعبیر کلام روشنگر حضرت امام(ره) به دفاع مقدس مبدل کرد. روایتی ساده، بی‌تکلف و صمیمی درست شبیه خود محمدرضا. 🔹نام کتاب: « 🇮🇷روایت حاج از زندگی شهید محمدرضا شفیعی » 🔹بازنويسي: 🔹 📝 16000 تومان > 12000 تومان | 212 صفحه ✂️برشی از کتاب : دست‌هایم را جلو بردم. قفل شانزده سال دوری و انتظار را باید می‌شکستم. «بسم‌ الله» ‌گفتم و گره کفن را باز کردم. قلبم محکم می‌زد و کم مانده بود از جا کنده شود. شاید اگر می‌توانستم فریاد بزنم و ذره‌ای از حیرتم را بیرون بریزم، تحمل دیدن آن صحنه برایم راحت‌تر می‌شد. آنچه جلوی چشم‌هایم بود، با تمام دیده‌ها و شنیده‌هایم حتی دم تا آن روز تفاوت داشت. پلک‌هایم را چندین بار به‌هم زدم تا اگر خوابم یا در تنگی و تاریکی قبر به اشتباه افتاده‌ام، از فکر و خیال بیرون بیایم؛ ولی نه خواب بودم و نه اشتباه می‌کردم. بغض، گلویم را فشار می‌داد. دلم می‌خواست فریاد بزنم. بگویم خدایا! چرا الان، چرا امروز، چرا این‌طور باید محمدرضا را نشانم بدهی!؟ 🆔جهت سفارش به آیدی مراجعه کنید: 👇👇👇👇 @Patogshohada شماره تماس +989373925623 💠کانال پاتوق کتاب ‌ https://eitaa.com/patogfanosshab
🌸«شانزده سال بعد» روایتی است از زندگانی یکی از هزاران سرباز روح خدا که واژه خشونت‌بار جنگ را با حضور شورآفرین خود، به تعبیر کلام روشنگر حضرت امام(ره) به دفاع مقدس مبدل کرد. روایتی ساده، بی‌تکلف و صمیمی درست شبیه خود محمدرضا. 🔹نام کتاب: « 🇮🇷روایت حاج از زندگی شهید محمدرضا شفیعی » 🔹بازنويسي: 🔹 📝 16000 تومان > 12000 تومان | 212 صفحه ✂️برشی از کتاب : دست‌هایم را جلو بردم. قفل شانزده سال دوری و انتظار را باید می‌شکستم. «بسم‌ الله» ‌گفتم و گره کفن را باز کردم. قلبم محکم می‌زد و کم مانده بود از جا کنده شود. شاید اگر می‌توانستم فریاد بزنم و ذره‌ای از حیرتم را بیرون بریزم، تحمل دیدن آن صحنه برایم راحت‌تر می‌شد. آنچه جلوی چشم‌هایم بود، با تمام دیده‌ها و شنیده‌هایم حتی دم تا آن روز تفاوت داشت. پلک‌هایم را چندین بار به‌هم زدم تا اگر خوابم یا در تنگی و تاریکی قبر به اشتباه افتاده‌ام، از فکر و خیال بیرون بیایم؛ ولی نه خواب بودم و نه اشتباه می‌کردم. بغض، گلویم را فشار می‌داد. دلم می‌خواست فریاد بزنم. بگویم خدایا! چرا الان، چرا امروز، چرا این‌طور باید محمدرضا را نشانم بدهی!؟ 🆔جهت سفارش به آیدی مراجعه کنید: 👇👇👇👇 @Patogshohada شماره تماس +989373925623 💠کانال پاتوق کتاب ‌ https://eitaa.com/patogfanosshab
1_474759648.pdf
5.6M
📚 قسمتی از کتاب شانزده سال بعد روایت از زندگی
هدایت شده از  کتاب سرای فانوس شب
🌸«شانزده سال بعد» روایتی است از زندگانی یکی از هزاران سرباز روح خدا که واژه خشونت‌بار جنگ را با حضور شورآفرین خود، به تعبیر کلام روشنگر حضرت امام(ره) به دفاع مقدس مبدل کرد. روایتی ساده، بی‌تکلف و صمیمی درست شبیه خود محمدرضا. 🔹نام کتاب: « 🇮🇷روایت حاج از زندگی شهید محمدرضا شفیعی » 🔹بازنويسي: 🔹 📝 16000 تومان > 12000 تومان | 212 صفحه ✂️برشی از کتاب : دست‌هایم را جلو بردم. قفل شانزده سال دوری و انتظار را باید می‌شکستم. «بسم‌ الله» ‌گفتم و گره کفن را باز کردم. قلبم محکم می‌زد و کم مانده بود از جا کنده شود. شاید اگر می‌توانستم فریاد بزنم و ذره‌ای از حیرتم را بیرون بریزم، تحمل دیدن آن صحنه برایم راحت‌تر می‌شد. آنچه جلوی چشم‌هایم بود، با تمام دیده‌ها و شنیده‌هایم حتی دم تا آن روز تفاوت داشت. پلک‌هایم را چندین بار به‌هم زدم تا اگر خوابم یا در تنگی و تاریکی قبر به اشتباه افتاده‌ام، از فکر و خیال بیرون بیایم؛ ولی نه خواب بودم و نه اشتباه می‌کردم. بغض، گلویم را فشار می‌داد. دلم می‌خواست فریاد بزنم. بگویم خدایا! چرا الان، چرا امروز، چرا این‌طور باید محمدرضا را نشانم بدهی!؟ 🆔جهت سفارش به آیدی مراجعه کنید: 👇👇👇👇 @Patogshohada شماره تماس +989373925623 💠کانال پاتوق کتاب ‌ https://eitaa.com/patogfanosshab
هدایت شده از  کتاب سرای فانوس شب
1_474759648.pdf
5.6M
📚 قسمتی از کتاب شانزده سال بعد روایت از زندگی
🌸«شانزده سال بعد» روایتی است از زندگانی یکی از هزاران سرباز روح خدا که واژه خشونت‌بار جنگ را با حضور شورآفرین خود، به تعبیر کلام روشنگر حضرت امام(ره) به دفاع مقدس مبدل کرد. روایتی ساده، بی‌تکلف و صمیمی درست شبیه خود محمدرضا. 🔹نام کتاب: « 🇮🇷روایت حاج از زندگی شهید محمدرضا شفیعی » 🔹بازنويسي: 🔹 📝 | 212 صفحه ✂️برشی از کتاب : دست‌هایم را جلو بردم. قفل شانزده سال دوری و انتظار را باید می‌شکستم. «بسم‌ الله» ‌گفتم و گره کفن را باز کردم. قلبم محکم می‌زد و کم مانده بود از جا کنده شود. شاید اگر می‌توانستم فریاد بزنم و ذره‌ای از حیرتم را بیرون بریزم، تحمل دیدن آن صحنه برایم راحت‌تر می‌شد. آنچه جلوی چشم‌هایم بود، با تمام دیده‌ها و شنیده‌هایم حتی دم تا آن روز تفاوت داشت. پلک‌هایم را چندین بار به‌هم زدم تا اگر خوابم یا در تنگی و تاریکی قبر به اشتباه افتاده‌ام، از فکر و خیال بیرون بیایم؛ ولی نه خواب بودم و نه اشتباه می‌کردم. بغض، گلویم را فشار می‌داد. دلم می‌خواست فریاد بزنم. بگویم خدایا! چرا الان، چرا امروز، چرا این‌طور باید محمدرضا را نشانم بدهی!؟ 🆔جهت سفارش به آیدی مراجعه کنید: 👇👇👇👇 @Patogshohada شماره تماس +989373925623 💠کانال پاتوق کتاب ‌ https://eitaa.com/patogfanosshab