eitaa logo
📖کتاب خاص📚
1.7هزار دنبال‌کننده
250 عکس
64 ویدیو
12 فایل
کتابخانه خاص خودتو با ما بساز، تا ذهن خاصت ساخته بشه سفارش از اینجا👇 https://ONINO.ir/shop/ 🔹 ارسال فقط یک‌شنبه‌ها و ۴شنبه‌ها ارتباط با مدیریت کانال: @admin_modiriyat معرفی و ترویج کتاب‌خوانی برای رسيدن به اندیشه پویا و سالم تحت مديريت @bdon_sansor
مشاهده در ایتا
دانلود
📖کتاب خاص📚
🔴 #کتابهای_امنیتی در سایت آنی نو: #تو_زودتر_بکش https://onino.ir/you-kill-sooner/ #مار_و_پله https
سلااااااام و صبح جمعتون بخیر🌹🌹 اول صبحی اومدم با معرفی یکی دیگه از کتابهای امنیتی😉 از نوع داعشی. اونم داخل ایران😳 آیا تا به حال درمورد کانال در ایران شنیده بودید؟ کتاب پیش رو در مورد در ایران هست. 😳کسی نمی داند این ادمین می تواند یک زن بیست و چند ساله باشد، زنی که مادر دو سه تا بچه قد و نیم قد است 😥 زنی که از صحنه های دلخراش کشتار داعش، لذت می برد و فکر می کند دیدن اجرای حکم دین، خوب است. و این کتاب:👇👇
🔴 کتاب ✅ تا حالا کتاب های متنوعی درباره اعضای گروهک داعش نوشته شده؛ ولی هیچ کس از  که در ایران فعالیت می کرد، خبری ندارد. ✅ کسی نمی داند این ادمین می تواند یک زن بیست و چند ساله باشد، زنی که مادر دو سه تا بچه قد و نیم قد است. زنی که با دو بچه راهی افغانستان شده، مدتی آنجا زندگی کرده و بعد دست بچه هایش را گرفته و از سرزمین داعش فرار کرده و برگشته است به ایران. ✅زنی ریزنقش با قد کوتاه. زنی که می تواند در یکی استان های شرقی، غربی یا جنوب شرقی کشور سکونت داشته باشد. ✅«مار و پله» روایت جذابی از زندگی «خانم ادمین» است، عنصر پیوسته گروهک داعش! زنی که از صحنه های دلخراش کشتار داعش، لذت می برد و فکر می کند دیدن اجرای حکم دین، خوب است.😳 زنی که وقتی دستگیر می شود، اعترافات جالبی درباره امیران داعش مطرح می کند. 💥این کتاب را بخوانید و ببینید داعشی ها به چه چیزهایی فکر می کنند و چه چیزهایی برایشان ارزش دارد. 💥سفارش در سایت آنی نو:👇👇 https://onino.ir/snakes-and-ladders/
📖کتاب خاص📚
🔴 کتاب #مار_و_پله ✅ تا حالا کتاب های متنوعی درباره اعضای گروهک داعش نوشته شده؛ ولی هیچ کس از #ادمین
💥🔴 💥همیشه از بازی مار و پله متنفر بودم؛ از نیش خوردن و سقوط و برگشتن به نقطۀ اول بدم می‌آید. از عصر روز اول دردسرهای من شروع می‌شود. همیشه جرقۀ دعوا را عالیه می‌زند. سودابه از مسجد می‌آید و با کنایه حرف می‌زند، فکر می‌کند من چیزی به بازجو گفتم که چهل روز بازداشت بوده. رگبار حرف‌های سودابه اعصابم را خرد می‌کند. به ده نفر قول داده‌ام که صبور باشم؛ از قاضی و بازجو تا سیمین و مادرم و... ولی مگر حرف‌های بی‌ربط سودابه می‌گذارد آدم زبانش را در دهانش نگه دارد! همه توی هال نشسته‌ایم. ادریس سرش را روی پایم گذاشته و خوابیده، خدیجه هم لم داده و تیزی آرنجش توی پایم فرو می‌رود....