eitaa logo
کتاب خوب📚
5.4هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
206 ویدیو
32 فایل
📚مجموعه کتاب هایی که دوست شان داریم 🔔این کانال زیر نظر مستقیم دکتر وحید یامین پور اداره می شود.
مشاهده در ایتا
دانلود
پادشاهان پیاده خرده روایت هایی از زیارت اربعین 📚انتشارات شهید کاظمی نویسندگان: بهزاد دانشگر_ محمد علی جعفری 📗📘📙 @ketabe_khoob
📚نام کتاب:"پادشاهان پیاده" 🖋نویسنده: بهزاد دانشگر_محمد علی جعفری 📑انتشارات: عهد مانا 📖توضیحات: پادشاهان پیاده خرده روایت هایی از زیارت اربعین جعفری و دانشگر همراه با مترجمان انگلیسی و عربی در سفر اربعین عازم نجف و کربلا شده اند. آنان در این سفر سراغ نسبت افراد و زائران با امام حسین رفته اند و خاطرات شان از زیارت اربعین و نحوه پیوند خوردن شان با اباعبدالله (ع) را پرس و جو کرده اند. همه اقشار را می توان در این کتاب دید و خواند: ایرانی، عراقی، اروپایی، مسلمان، غیرمسلمان، شیعه یا سنی، زن و مرد و کوچک و بزرگ حتی موکب دارها، پلیس، نویسنده، روزنامه نگار، عکاس، مجری، پزشک. این کتاب داستان دلدادگی این آدم هاست به اباعبدالله(ع). داستان های بسیار جذاب و خواندنی از کشش کربلا و پویش جاده ی نجف تا کربلا و پاهای تاول زده و دل های لک زده برای رسیدن به نینوا. 📗📘📙 @ketabe_khoob
📚نام کتاب: سر بر خاک دهکده 🖋نویسنده: فائضه غفار حدادی 📑انتشارات: شهید کاظمی 📓تعداد صفحات: ۱۶۸ 📖توضیحات: زنی که روزی به دهکده خاک بر سر سفر کرده حالا به دهکده ای سفر می کند که دوست دارد سر بر خاکش بگذارد . دهکده ای که شهردارش همان علمدار کربلا است. فائضه غفار حدادی نویسنده کتاب خط مقدم این بار قلمش رنگ و بوی اربعین می گیرید و از سفری می نویسد که سراسر رحمت و است و جذبه، رحمتی واسعه از سفره ارباب که در عالم پهن شده و جاذبه ای مغناطیسی که کل عالم را به خود مجذوب کرده است. خالق کتاب دهکده خاک برسر اثر جدیدی را خلق کرده که در آن به مقایسه تجربه سفر به اروپا و سفر به عراق را به تصویر میکشد. کتاب سر بر خاک دهکده روایتی است جذاب و خواندنی از پیاده روی اربعین، کتابی ملازم با اشک و خنده ی توامان. 📗📘📙 @ketabe_khoob
. لبیک یا حسین🏴 . وقتی که در ایرانم و دلتنگ عراقم در دل به هوای حرمت کنج رواقم   بعد از سفر این دل شده دیوانۀ یک عکس عکس حرم توست به دیوار اتاقم   تا جلوه نمودی به دلم، پر شدم از عشق عطر حرم یار خوش آمد به مذاقم   بعد از سفر نور دلم تنگ شما شد حالا چه کنم من که گرفتار فراقم   هر روز سلامت کنم ای عشق از اینجا دلبستۀ ایرانم و دلتنگ عراقم... . شاعر:فاطمه افشاریان . اربعین ۱۴۴۲
. لبیک یا حسین🏴 . وقتی که در ایرانم و دلتنگ عراقم در دل به هوای حرمت کنج رواقم   بعد از سفر این دل شده دیوانۀ یک عکس عکس حرم توست به دیوار اتاقم   تا جلوه نمودی به دلم، پر شدم از عشق عطر حرم یار خوش آمد به مذاقم   بعد از سفر نور دلم تنگ شما شد حالا چه کنم من که گرفتار فراقم   هر روز سلامت کنم ای عشق از اینجا دلبستۀ ایرانم و دلتنگ عراقم... . شاعر:فاطمه افشاریان . اربعین ۱۴۴۳
هدایت شده از حامی انقلابی🇮🇷
4_5803126335932992894.mp3
13.3M
‏رفیق دلشکسته ها امام حسین خسته ها
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 حسینقلی همدانی افسار مرکب را از تیرک چوبی مقابل باب القبله باز کرد و به دست شیخ اعظم داد. شیخ از زاویه باب القبله نگاهی به آرامستان خود کرد. _حسینقلی! پس از مرگم من را فراموش نکن. روی مزارم قرآن و زیارت عاشورا بخوان. حسینقلی سرش را پایین انداخت. خواست چیزی بگوید که سید علی شوشتری از در حرم خارج شد و رفت سراغ باز کردن افسار مرکبش. 🌴🌴🌴🌴🌴 چند روز به اربعین حسینی مانده بود و آن ها نمیخواستند این روز زیارتی را از دست بدهند. حسینقلی دوست داشت همراه آن ها راهی شود؛ ولی آن ها گفته بودند تنها خواهند رفت. حسینقلی رو به سید علی شوشتری کرد و گفت:" حضرت استاد! شما هنوز کاملا بهبود نیافته اید. استدعا دارم در راه مراقب خود باشید. کاش اجازه می فرمودید همراهی تان کنم." 🌴🌴🌴🌴🌴 _نیازی نیست پسرم، از مسیر فرات و از میان نخلستان ها می رویم. مضطرب نباشید. ارادتمندان مولا آن جا بسیار مضیف برپا کرده اند. آفتاب تیر ماه تن خاک را گداخته بود. نخل ها توانی برای ایستادن در برابر آن نداشتند. شیخ نگاهی به خورشید کرد تا وقتِ باقی مانده تا اذان ظهر را بسنجد. سید علی در خود بود و ذکر می گفت و افسار مرکب را آرام می کشید. ناگهان گویی لا به لای نخل ها چیزی دیده باشد، سر بلند کرد و به دور دست خیره شد. از حرکت ایستاد و افسار را رها کرد. _خبری شده سید؟ 🌴🌴🌴🌴🌴 سید دوباره به راه افتاد. _این راه که می رویم، مسیر حکومت حضرت حجت است. روزگاری هزاران هزار سیاه پوش این خاک را با پای پیاده خواهند کوبید تا آماده قدوم سربازان آن حضرت شود. می بینم دورانی را که شیعیان در صفوفی متراکم به زیارت می آیند و در اربعین، نجف را به کربلا وصل خواهند کرد... 🌴🌴🌴🌴🌴🌴 @ketabe_khoub
ما پرچمِ خونینِ حق‌طلبیِ مولایمان را به دوش می‌کشیم، بی آنکه او را دیده باشیم. ما سلمانِ پارسی و بلالِ حبشی را از اعماقِ قلبمان می‌ستاییم، گرچه هرگز ایشان را ندیده‌ایم. 🍀 شرطِ اعتقاد به رهبری، دیدنِ شخصِ رهبر نیست، بلکه دیدنِ نتایجِ اعمال اوست؛ شرطِ پیوستن به یک نهضت، ملاقات با سرانِ آن نهضت نیست، بل برداشتنِ محصولِ مبارزه‌ی افرادِ آن نهضت است. 🍀 آقای ما برای این حسین نشده است که ما او را دیده‌ایم، دستش را بوسیده‌ایم، در آغوشش گرفته‌ایم، خاک پایش را سرمه‌ی چشمانمان کرده‌ایم، یا او از نقشه‌هایی که برای رهایی فرزندانش دارد، چیزهایی به ما گفته… 🍀 نه … ما را دوست داریم به خاطرِ آنکه با نامِ او، عِطرِ نجابت در فضا پراکنده می‌شود؛ عِطرِ ایمان، عطرِ مقاومت در برابرِ ظلم – از این سو تا آن سویِ جهان، از زمین تا ستارگان... 🍀 حتی اگر حسینی هم وجود نداشت، این عطرِ حسینیِ پیچیده در فضا کافی بود تا ما را به ارادتِ حسین و مرکزِ شهادت بکشاند. این که دستِ من – دست هایِ من – هرگز به قبای نمی رسد [و] به خاطرِ او شمشیر می‌زنم و به هوای وصلِ او با کرور کرور اجنبی می‌جنگم، حسین را حسین نگه می‌دارد. 🍀 ، حسین نشد برایِ آنکه آفتابِ حضورش، سرمازدگانِ بی پناه را گرم کند، داغ کند و بسوزاند؛ بل شد به خاطرِ حضور ازلی‌اش در ذهنِ هرکس که می‌خواهد در راه عدالت شمشیر بزند. 🍀 🏴
📚نام کتاب: کریستوفر 🖋نویسنده: آمنه پازکی 📑انتشارات: شهر کتابخون 📓تعداد صفحات: ۳۸۲ 📖توضیحات: یکی بود یکی نبود، در روزگاری نه چندان دور و در جایی نه چندان نزدیک، یک مرد جوان سرسخت بود که یاد گرفته بود قلبش را دور بیاندازد اما از خوب روزگار ناگهان عاشق شد؛ به محض اینکه چشمش به آن دختر افتاد چیزی در دلش فرو ریخت... اول فکر می کرد همه دنیا در همین احساس دلچسب شیرین خلاصه شده اما شروع ماجرا از آنجایی بود که «کریستوفر نگاهش به عکس روی پرونده خیره ماند.» و برای این نگاه بی موقع بارها و بارها جانش به لب آمد. کریستوفر همیلتون مامور ارشد ام آی ۵ بود که به راهپیمایی اربعین رفت و... ناگهان عاشق شد، درد و رنج های زیادی کشید شد و تا ابد با این عشق حقیقی ماند. 📗📘📙 @ketabe_khoub
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🍃🍃 آنها که به کربلا می‌روند چشم جدیدی برای دیدن عالم پیدا می‌کنند. بزرگترین پاداش آنها امکان تماشای چیزهایی است که دیگران از تماشای آن محرومند و بزرگترین لذت آنها محو شدن در این تماشاست. ما قرن‌هاست به این تماشا دعوت شده‌ایم. اهل تماشا در لحظه‌ی باشکوه حضور خود نمی‌دانند که در چه خلسه‌ای فرو رفته‌اند. اما آنگاه که از ضیافت تماشا بازمی‌گردند روزها و شبها به یاد آن خلسه‌ی بی‌تکرار آه تمنّا و حسرت از جان برمی‌آرند. لحظه‌ی اشک، همان لحظه‌ی کنار رفتن پرده و آغاز تماشاست. اشک تمنای تماشاست. گویی جان‌ها چون جام‌های پر از آب در لحظه‌ی قرار گرفتن در شعاع نور حرم، به جوش می‌آیند و از چشمها سرریز می‌شوند. تمام زندگی ما تمهید و مقدمه و تلاشی است برای عزیمت به این سفر تماشایی. و را تو مپندار که شهری است در میان شهرها... ✍وحید یامین پور
چَشمِ‌مَن‌خیره‌به‌عَکسِ‌حَرَمَت‌بَند شُده با چه حالی بِنِویسَم که دِلَم تَنگ شُده
آنها که به کربلا می‌روند چشم جدیدی برای دیدن عالم پیدا می‌کنند. بزرگترین پاداش آنها امکان تماشای چیزهایی است که دیگران از تماشای آن محرومند و بزرگترین لذت آنها محو شدن در این تماشاست. ما قرن‌هاست به این تماشا دعوت شده‌ایم. اهل تماشا در لحظه‌ی باشکوه حضور خود نمی‌دانند که در چه خلسه‌ای فرو رفته‌اند. اما آنگاه که از ضیافت تماشا بازمی‌گردند روزها و شبها به یاد آن خلسه‌ی بی‌تکرار آه تمنّا و حسرت از جان برمی‌آرند. لحظه‌ی اشک، همان لحظه‌ی کنار رفتن پرده و آغاز تماشاست. اشک تمنای تماشاست. گویی جان‌ها چون جام‌های پر از آب در لحظه‌ی قرار گرفتن در شعاع نور حرم، به جوش می‌آیند و از چشمها سرریز می‌شوند. گویی تمام زندگی ما تمهید و مقدمه و تلاشی است برای عزیمت به این سفر تماشایی. و را تو مپندار که شهری است در میان شهرها... ✍وحید یامین پور @ketabe_khoub