🌸 ولادت با سعادت حضرت مهدی(عج) مبارک
.
📚 باشگـــاه کتابــخوانی 📖
🌐 https://eitaa.com/ketabei1400
.
📚 باشگـاه کتابـخوانی 📖
#کتاب_صوتی #پدر_عشق_پسر #پارت_۳ •┈•✾•🌿🌺🌿•✾•┈• 📚 باشگـــاه کتابــخوانی 📖 🔗|@ketabei1400|
.
اینم از پارت ۳ کتاب صوتی
🔻
حواستون به مسابقه باشه هاا😉
.
❄️زمستان ۱۴٠۲
🗓#امروز یکشنبه،۶ اسفند ماه
👤قال#امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام:
🖋الْعِلْمُ وِرَاثَةٌ کَرِيمَةٌ، وَالاْدَابُ حُلَلٌ مُجَدَّدَةٌ، وَ الْفِکْرُ مِرْآةٌ صَافِيَةٌ.
✍علم و دانش ميراث گران بهايى است، و آداب (انسانى) لباس زيبا و کهنگى ناپذير است، و فکر آيينه صافى است
📜حکمت۵ نهج البلاغه
📚 باشگـــاه کتابــخوانی 📖
🌐 https://eitaa.com/ketabei1400
.
.
آقا توی این روز برفی چی میچسبه ؟
خب اینکه معلومه معرفی #کتابِ دیگه 😂😉
.
.
اصلا به عشق حضرت مهدی قراره یه کتاب به مناسبت ایشون معرفی کنیم 😍
.
.
کتاب سفیر دوازدهم به اتفاقات و حوادث سال های آخر امامت امام حسن عسکری(علیه السلام) و به امامت رسیدن امام زمان(علیه السلام) در قالب رمان و با محوریت پسر نوجوانی به نام رضا داد،می پردازد. رضا داد پسر نوجوانی است که از قم به سامرا می رود تا وجوهات و امانات مردم را به امام حسن عسکری(علیه السلام) برساند و خبری از پدر گم شده اش که وکیل امام بوده بگیرد.
.
وقتی به سامرا می رسد که امام حسن عسکری(علیه السلام) به شهادت رسیده است. رضا داد و همراهانش به جستجوی جانشین امام می روند تا…
.
کتاب سفیر دوازدهم با قلمی روان و ماجراهایی جذاب در قالب رمان نوجوانان را با فضای سراسر اختناقی که در آن زمان وجود داشته است و امام (علیه السلام) در پادگان نظامی سامرا، تحت کنترل شدید حکام عباسی بودند آشنا می کند و همچنین طریقه ارتباط امام(علیه السلام) با شیعیان که از طریق مکاتبات و توقیعات و وکلا بود را به خوبی نشان می دهد.
.
📚 باشگـــاه کتابــخوانی 📖
🌐 https://eitaa.com/ketabei1400
.
.
رضا هم دست به کمر طول عرض کوچه را میپیمود و با خودش حرف میزد و حرفهایی را که باید به جانشین امام می گفت، با خودش تکرار می کرد.
.
برای لحظه ایی مکث کرد. انگار که چیزی یادش بیاید سری تکان داد و بعد پیش امان رفت و از او خواست که منتظرش بماند تا او به جایی برود و برگردد.
.
رضاداد مسیر راهی را که امده بود و در آن مسیر مردی لنگان و بیچاره را دیده بود رفت به امید اینکه مرد سلیمان باشد. تمام کوچه هایی که به منزل امام منتهی می شد را گشت.
.
اثری از سلیمان یا همان مرد بیچاره نبود. برگشت. هنوز به کوچه جعفر نرسیده بود که مردی با هیکلی درشت و محاسنی جو گندمی راه رضاداد را سد کرد.
.
رنگ از چهره رضاداد پرید. بدنش سرد شد. مثل تکه ایی یخ که روی آب شناور است. احساس بی وزنی می کرد و …
.
📚 باشگـــاه کتابــخوانی 📖
🌐 https://eitaa.com/ketabei1400
.