ا❁﷽❁ا
◼️◾️▪️میدانستم پسرم را میکشند و مدتها، از وحشت این اتفاق و دشواری این ابتلا، خواب بر چشمانم حرام شده بود.
هیچگاه از خاطرم نمیرود آن سحری را که بعد از نماز صبح فرزندم، حسن، به سراغم آمد. سرمست از عطر وجودش، سراپا چشم شدم، که دهان به گوشم نزدیک کرد و فرمود: «مادر! من در سال 260 هجری، به زهر کینِ معتمد عباسی چشم بر دنیا میبندم.»
و حال سال 260 است و من اینجا هستم، در #سامرا .▪️◾️◼️
📣 #به_زودی
📗 #سر_بر_دامن_ماه (روایت حوادث پس از شهادت #امام_حسن_عسکری از زبان #بانو_حدیث مادربزرگ #امام_زمان)
🖋 #فاطمه_دولتی
📘📘📘📘📘
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabeJamkaran
ا❁﷽❁ا
🗓15 ذیالحجه: میلاد امام هادی(ع)
📚🍉#برشی_از_کتاب
📖زندگی مصاف #عقل و #احساس است. گاهی انسان چنان گرفتار است که تفاوت اینکه کدام کارش براساس عقل و کدام کار براساس احساس بوده را درک نمیکند.
کسی که ندای درون را بشنود، نیاز نیست سخنی از بیرون بشنود. #عبدالرحمان در سفر تقدیر به #سامرا رسید و در مسیر زندگی هدایت شد. باید هدایت میشد تا به مقصد برسد، زیرا ما فقط دیگران را تا آن قسمت از مسیر زندگی که پیموده ایم، همراهی و هدایت میکنیم.
هدایت در تقدیرش بود، #علی_بن_محمد(ع)، هادیاش شد تا او #هادی بسیاری شود.
📘#تنفس_در_بینهایت
🖋#شکرالله_اسدی_مبرهن
برای تهیه کتاب کلیک کنید👇
🔗https://ketabejamkaran.ir/110007
✅کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran
🟢گریه بر اباعبدالله الحسین(ع) و آمرزش گناهان...
📜علامه #سید_بحرالعلوم در راه #سامرا به این فکر میکرد که چطور #گریه_بر_سیدالشهداء(علیهالسلام) باعث آمرزش گناهان میشود؟
همان وقت متوجه شد که شخص عربی، سوار بر اسب به او رسید و سلام کرد بعد پرسید : "جناب سید درباره چه چیز به فکر فرو رفتهای؟ جناب سید، اگر سوالی داری بپرس شاید جوابش را بدانم"
گفت: چطور میشود خدایِ متعال این همه ثواب به زائرین و گریه کنندگان حضرت #سیدالشهداء(علیهالسلام) میدهد، مثلاً در هر قدمی که در راه #زیارت برمیدارند، ثواب یک حج و یک عمره در نامه عملشان مینویسند و برای یک قطره اشک گناهانشان آمرزیده میشود؟! چطور ممکن است گریه برای سیدالشهداء(علیهالسلام) سبب آمرزش گناهان شود؟
سوار گفت: بگذار حکایتی را برایت بگویم.
پادشاهی به همراه درباریان خود به شکار میرفت، در شکارگاه از لشکریان دور شد و آنها را گم کرد. به سختی فوق العادهای اُفتاده و بسیار گرسنه شده بود تا این که چشمش به خیمهای افتاد، وارد آن خیمه شد، در آن سیاه چادر، پیر زنی را با پسرش دید. آنها در گوشه خیمه فقط یک بُز شیردهی داشتند که تنها از راه مصرف شیر این بز زندگی خود را میگذراندند. وقتی سلطان وارد شد او را نشناختند ولی به خاطر پذیرایی از مهمان، آن بز را سر بریدند و کباب کردند، چون چیز دیگری برای پذیرایی نداشتند.
فردا که سلطان برگشت قصه را برای درباریان گفت و پرسید: "چطور لطف این پیرزن را جبران کنم؟"
هر کسی جوابی داد.
یکی گفت یک بزی کشته؛ شما صد برابر به او بدهید و... حرف ها که تمام شد. سلطان گفت: اگر من بخواهم مثل او لطفش را جبران کنم، باید تمام سلطنت و دارایی خودم را بدهم؛ که تازه آن وقت، مقابله به مثل کردهام و بدون هیچ لطف اضافهای فقط محبتشان را جبران نمودهام چرا که آنها هر چه را داشتند تقدیم کردند و من هم باید آنچه دارم به آنها تقدیم کنم.
ای سید بحر العلوم، سیدالشهداء(علیهالسلام) هر چه داشت از مال و منال و اهل و عیال و پسر و برادر و دختر و خواهر و سر و پیکر، همه را در راه خدا داد؛
خدا که نمیتواند تمام سلطنت و داراییاش را به #حسین(علیهالسلام) دهد. پس تعجب ندارد که در ازای آن هرگونه ثواب و منزلتی به زائران و گریه کنندگان سید الشهداء(علیهالسلام) بدهد...
سوار این را گفت و سید بحرالعلوم در فکر فرو رفت ولی تا سربلند کرد دید هیچ کس کنارش نیست!
سید با خود گفت این مرد که بود؟
چگونه از فکر من خبر داد و یکباره آمد و رفت؟
اشک میریخت که #امام_زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را دیده و نشناخته...
♻️برگرفته از:
📙#عبقری_الحسان
🖋 #شیخ_علی_اکبر_نهاوندی
برای خرید کتاب کلیک کنید👇
https://ketabejamkaran.ir/756
📘📘📘📘📘
♦️#داستانک_مهدوی
✅ کانال رسمی انتشارات کتاب جمکران:
@ketabeJamkaran
❁﷽❁ا
🗓 بمناسبت #۸_ربیع_الاول
🏴 #شهادت_امام_حسن_عسکری(ع)
📖کتاب سفیر دوازدهم به اتفاقات و حوادث سال های آخر #امامت امام حسن عسکری(ع) و به امامت رسیدن #امام_زمان(عج) در قالب رمان و با محوریت پسر نوجوانی به نام #رضا_داد،می پردازد. رضا داد پسر نوجوانی است که از #قم به #سامرا می رود تا وجوهات و امانات مردم را به امام حسن عسکری(عج) برساند و خبری از پدر گم شده اش که #وکیل امام بوده بگیرد. وقتی به سامرا می رسد که امام حسن عسکری(ع) به #شهادت رسیده است. رضا داد و همراهانش به جستجوی جانشین امام می روند تا…
کتاب سفیر دوازدهم با قلمی روان و ماجراهایی جذاب در قالب #رمان_نوجوانان را با فضای سراسر اختناقی که در آن زمان وجود داشته است و امام (ع) در #پادگان نظامی سامرا و... بوده را به خوبی نشان می دهد.
📘#سفیر_دوازدهم
🖋#زینب_امامی_نیا
برای تهیه کتاب کلیک کنید👇
🔗https://ketabejamkaran.ir/113681
📚#معرفی_کتاب
✅کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran
ا❁﷽❁ا
🟢#امام_عصر(عج): هرکه در راه خدا کوشش کند، خدا هم حاجت او را بر میآورد.
📜هر سال #نیمه_شعبان به زیارت #سیدالشهدا(ع) میرفت. #سامرا که میرفت با نامهای #امام_زمان(عج) را از سفرش مطلع میکرد.
سالی قبل از ماه شعبان از #وکیل_امام خواست تا ورودش را به امام(عج) خبر ندهد تا خالصانه به #زیارت_کربلا برود. چیزی نگذشت وکیل امام با لبخند به سراغش آمد.
دو دینار ازسوی حضرت(عج) برایش آورده بود و پیام فرستاده بود: «هرکه در راه خدا کوشش کند، خدا هم حاجت او را بر میآورد»
در سامرا به سختی #بیمار شده بود و خودش را برای #مرگ آماده کرده بود. باز هم ازسوی مولایش گلدانی از گل بنفشه فرستاده شده بود و پیغام داده بودند گل را استشمام کند. در حال بوییدن گلها بود که احساس بهبودی کرد.
♻️برگرفته از:
📙#کمال_الدین
🖋 #شیخ_صدوق
برای خرید کتاب کلیک کنید👇
https://ketabejamkaran.ir/2920
📘📘📘📘📘
♦️#داستانک_مهدوی
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran
ا❁﷽❁ا
🟢وقتی #امام_زمان(عج) جان شیعیانش را از بلا و خطرات حفظ میکند.
📜مأمور شده بود مشرّف شود خدمت #ناحیه_مقدسه(عج)...
کارهایش که تمام شد قصد بازگشت به وطنش #یمن را کرد. نامهای برای #حضرت(عج) نوشت و اجازه مرخصی گرفت.
پاسخ آمد که خارج نشود که در رفتنش خیری نیست.
بعدها خبردار شد قافلهای که میخواسته با آنها برود را دزدان غارت کردهاند.
پساز مدتی، باز اجازه مرخصی خواست. اینبار از راه دریا. باز هم پاسخ آمد این کار را نکن.
بعدها فهمید دزدان دریایی آن کشتی را غارت کردهاند.
در عراق که ماندگار شده بود، به قصد زیارت به #سامرا رفت. در #مسجد_محله_عسکر نشسته بود که غلامی آمد و از او خواست همراهش برود.
تعجب کرده بود از اینکه غلام او را میشناخت و نام کاملش را گفته بود. همراه غلام وارد منزل #امام_عسکری(ع) شد. اجازه داده شد تا داخل #ضریح برود و مشغول #زیارت شود.
♻️برگرفته از:
📙#کمال_الدین
🖋 #شیخ_صدوق
برای خرید کتاب کلیک کنید👇
https://ketabejamkaran.ir/2920
📘📘📘📘📘
♦️#داستانک_مهدوی
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran
🍉 #برشی_از_کتاب #کتاب_هفته
با حالتی سرزنشکننده گفت: «ما چند وقت است کل عرب را به چوب بستهایم که از #ابی_الحسن و حرفهایش دوری کنند، آنوقت تو میگویی نَفَسش حق است؟ ما او را از #مدینه به صد دوز و حیله و کلک، کشانکشان به #سامرا آوردهایم تا کسی جرئت نکند پیش او برود و از مشکلش بگوید. تا مردم در منزلش و گِرد او تجمع نکنند و از او کمک نخواهند، تا #محبوب_قلوب_مردم نشود؛ آنوقت تو، دبیر مخصوص ما، میگویی برویم و دردمان را به ابیالحسن بگوییم؟ نکند تو دبیر ابیالحسنی؟» سپس دستهایش را بالا برد و فریاد زد: «ای خدا، ببین... ببین، مثلا ما #خلیفه_الله هستیم؛ دبیرمان دشمن ما را بیشتر از ما قبول دارد...»
_ اگر او را دبیر و مشاور خودت کردی و به او اطمینان داری، باید به نصیحتش گوش کنی. حتماً خیرخواه توست که اینگونه میگوید.
صدا از ایوان بالای تالار میآمد. همه سر برگرداندند. مادر #متوکل آهسته از پلهها در حال پایین آمدن بود؛ باوقار و با لباسهایی فاخر. فتح بن خاقان تعظیم کرد. متوکل کمی آرام شد و فریادش خوابید.
_چه میگویی مادر من؟ چه میگویی؟ ما از دشمنمان #درمان بخواهیم؟
_بخواه! مگر چه میشود؟ خودت بهتر میدانی که تو دشمن اویی، او که دشمن تو نیست. و میدانی که حتماً کمکت میکند...
📙 #یک_دست_ها
🖋 #سید_ناصر_هاشمی
برای تهیه کتاب کلیک کنید👇
https://ketabejamkaran.ir/130016
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran
ا❁﷽❁ا
🟢عزل خادم #شراب_خوار از سوی امام زمان(عج)
📜از #سامرا از ناحیه #حضرت_حجت(عج) حکم مأموریتی رسیده بود. برای گروهی از #شیعیان_خاص.
باید فورا به #مدینه میرفتند.
یکی از آنها دو #خادم همراه خود برد.
در منزلی در #کوفه برای استراحت متوقف شدند.
شبهنگام یکی از دو خادم شراب نوشید.
حرکت را به سمت مدینه آغاز کردند.
از کوفه خارج نشده بودند که نامهای از حضرت حجت(عج) رسید.
نامه را گشودند در نامه چنین نوشته شده بود: خادمی که شراب خورد، بازگردد؛ که از خدمت ما #معزول است!
♻️برگرفته از:
📙#مهدی_موعود
🖋 #علامه_مجلسی
برای خرید کتاب کلیک کنید👇
http://ketabejamkaran.ir/2978
📘📘📘📘📘
♦️#داستانک_مهدوی
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran