ا❁﷽❁ا
🟢سربازی امام زمان(عج)
📜تاجر بود. #توسل کرده بود به امام زمان(عج). حوالهاش دادند به #مشهدی_محمدعلی_نسّاج در شهر دزفول.
محمدعلی نساج هم خبر داد از حاجت روا شدنش.
از محمدعلی خواست دلیل واسطه شدن برای حاجتش را تعریف کند.
محمدعلی تعریف کرده بود یکی از سربازان خانه اعیان شهر نزدش آمد و درخواست کرد اموراتش را محمدعلی انجام دهد.
محمدعلی پذیرفته بود و کارها را هر روز انجام میداد تا اینکه روزی سرباز نیامد.
محمدعلی سراغش رفت و احوالش را پرسید.
سرباز گفته بود: من امروز تا فلان ساعت از دنیا میروم و کفنم در فلان جاست؛ شب هرکس آمد تو را طلبید، او را اطاعت کن و هرچه از من پیش تو ماند، برای خود بردار.
شب کسی دنبال محمدعلی آمده بود برای #کفن_و_دفن سرباز.
کارها را انجام داده بود بیآنکه سوالی بپرسد.
یک ماه گذشت تا اینکه او را طلبیدند بیرون از شهر.
همراه آن فرد به صحرا که رسیده بود جمعی از مردان را دید.
آنکه از همه محترمتر بود به محمدعلی گفته بود: میخواهم تو را به جای آن #سرباز نصب کنم، برای حقّ خدمتی که به او کردی.
محمدعلی تعجب کرد. او را چه به سربازی و منصب.
مرد همراه به او گفته بود: این بزرگوار #حضرت_صاحب_الامر(عج) است.
محمدعلی اطاعت کرد.
حضرت به او فرموده بود: تو را به جای او گماشتم، به جای خود باش! هر موقع فرمانی به تو دادیم انجام دهی.
و یکی از فرمانها خبر حاجتروا شدن همان تاجر بود.
♻️برگرفته از:
📙#عبقری_الحسان
🖋 #علامه_علی_اکبر_نهاوندی
برای خرید کتاب کلیک کنید👇
http://ketabejamkaran.ir/756
📘📘📘📘📘
♦️#داستانک_مهدوی
✅ کانال رسمی انتشارات کتاب جمکران:
@ketabeJamkaran
ا❁﷽❁ا
🔰#شهدا_را_یاد_کنیم، حتی با ذکر یک صلوات.
🌹شهید مهدی زین الدین:
هر گاه در شب جمعه شهدا را یاد کنید؛ آنها شما را نزد اباعبدالله علیه السلام یاد میکنند!
📖پس از اینکه طلبه مدرسه علمیه حقانی شد، #آیت_الله_بهاء_الدینی(ره) را پیدا کرد. سخت شیفتهاش شد. بر این باور بود که: «اینها فخر دین هستند، وجودشان پر از فیض است و سرچشمههای درک حضرت حق هستند. باید زانو زد و از محضرشان عرفان نظری و عملی را آموخت.» #جلال آن درسی را که باید یاد میگرفت، خوب از بر کرد. نشان به آن نشانی که وقتی در جلسهای،#آیت_الله_بهاء_الدینی(ره) بین آنها حاضر شد بیمقدمه گفت: «در بین شما، یکی از #سربازان_امام_زمان(عج) حضور دارد و بهزودی از بین شما خواهد رفت.»
#جلال که #شهید شد، عکسش را خدمت ایشان بردند. بیاختیار شروع به #گریه کرد. جوری که اشکها روی عکس شاگردش میافتاد. همان جا دست کشید روی عکس و گفت: «#امام_زمان(عج) از من یک #سرباز میخواستند، من هم آقای افشار را معرفی کردم. اشک من اشک شوق است...»
شهید حجت الاسلام #جلال_افشار
📙 #سربندهای_یامهدی
🖋 #کوثر_شریف_نسب
برای خرید کتاب کلیک کنید👇
https://ketabejamkaran.ir/101544
📘📘📘📘📘
✅ کانال رسمی انتشارات کتاب جمکران:
@ketabeJamkaran