#بریده_کتاب
از دیدن درخت خرمالوی توی حیاطمان احساس خوبی پیدا کردم. با خودم فکر کردم: "پدرم همیشه تا جایی که می توانسته، به مردم خدمت کرده، حتی این درخت هم شاهد خدمت پدر است. درختی که خیلی از خرمالوهایش را پدر نمیچید تا بر فراز درخت باقی بماند و قوت گنجشک های گرسنه سرما زده شود."
.
.
.
برای اینکه نشان دهم چقدر عقایدم عوض شده، به ریحانه گفتم: "امسال هم بابات میخواد سردرختی های خرمالو رو بذاره واسه گنجشکها؟"
نگاه چشمهای درشت سیاهش را از میان مژههای بلند و پرپشتش به من دوخت. لامصب چشمهایش اندازه یک نعلبکی بود، آنقدر نگاهم کرد تا سرم را پایین انداختم و گفتم: " نه به جان خودم مسخره نمیکردم...ببین منظور اینه راز پول درآوردن ثروتمندها، توی رعایت همین ریزهکاریاست. اگه به جای اینکه همون یکی دو جعبه سر درختی خرمالوها رو بذاره واسه زمستونه گنجشکا، ببره بفروشه، ضرب در تعداد سالها کن، بعد اگه توی همه امور چنین روشی پیش بگیرد...."
چنان تیر نگاهش را به صورتم میکوبد که نتوانستم ادامه بدهم. خودش پرسید:
"همیشه میگفتی دایی، حالا میگی بابات!... توجه کردی؟"
🔹سفارش کتاب از طریق آی دی:
🆔 @sefaresh_ketabekhoobam
📚 @ketabekhoobam