eitaa logo
طوفان 🇮🇷🇮🇷🇮🇷
84 دنبال‌کننده
484 عکس
103 ویدیو
11 فایل
آیدی ادمین @Mbagheriii1984 @Porkhosravi مراجعه حضوری خیابان شهدا .نرسیده به دفتر امام جمعه . مجتمع شهید غنی زادیان . طبقه همکف. خانه کتاب کوثر ،(م ق ر) کتاب روزهای زوج ساعت ۱۶/۳۰الی ۱۸/۳۰
مشاهده در ایتا
دانلود
📚📚⚔️⚔️ پسران دوزخ فرزندان قابیل" رمانی در ارتباط با است و در آن یک شخصیت ایرانی به نام فاطمه برای سخنرانی به عراق میرود. فاطمه مبلغ مذهب تشیع است. ولی در بدو ورود به کشور عراق به دست گروهک داعشی‌ و کوردل و پیروی ابوبکر البغدادی می افتد😔 او اینک توسط یک دختر شکاک به نام «ام جمیل» مراقبت می‌شود؛ کسی که سوالاتی درباره مناظره بین فاطمه و «عمه حمیرا» دارد؛ مناظره‌ای که ظاهرا ،نهایت آن به خودکشی یا خودسوزی عمه حمیرا به عنوان یک چهره علمی اهل‌سنت منجر شده است. ✅ خواندن این رمان تجربه‌ای متفاوت از گروهک داعش برای خواننده رقم خواهد زد و تصویری صحیح از این گروهک و جنایت‌های آن‌ها را نشان می‌دهد https://eitaa.com/ketabekosar
✂️برشی از کتاب این نماز است امّ جمیل!روزه است!رضای خداست!این یک اعدام مذهبی است!یک اعدام اعتقادی.تو فقط برای رضای خدا این زن را می کشی!حتی آن موقع که چاقو را می گذاری زیر گلویش... هیچ نباید به عمه حمیرا فکر کنی،نه عمه حمیرا،و نه هیچ کس دیگر...فقط خدا... عمه حمیرا هم یک بهانه است تا رضایت خدا به دست بیاید. https://eitaa.com/ketabekosar
📚کتاب: کتاب شصت پرسش اعتقادی ✍نویسنده: سیدرضا طباطبایی 🌀انتشارات : جمکران 👨‍👩‍👧‍👧 🌱معرفی: ❔🌱 پرسیدن یکی از راه های رسیدن به معرفت است به شرطی که فردی که از او سوال پرسیده می شود بتواند پاسخی قانع کننده ارائه دهد. 🤷‍♂🌱 در این بین پدران و مادران در معرض بیشترین سوالات از کودکان و نوجوانان خود قرار دارند و حتی اگر توانایی این که بگویند « نمی دانم» را داشته باشند 🙁🌱 اما پس از مدتی ممکن است دچار سرشکستگی آن ها شود و آهسته آهسته مرجعیت خود را برای کودک از دست بدهند و در امور دیگر نیز کودک به آن ها رجوع نکند . ✅🌱 کتاب ((شصت پرسش اعتقادی)) به سوالات اساسی کودکان در زمینه مسائل اعتقادی پاسخ گفته است؛ ⁉️🌱 سوالاتی از قبیل ((خدا چه شکلیه؟))، « پدر و مادر خدا کیه؟» ، « خدا از چه وقت بوده؟» ، « خدا کجاست؟»، «چرا خدا رو نمی بینیم؟»، «چرا خدا بعضی از حاجات هامون را نمی ده؟ »، «هدف خدا از آفریدن ما چی بود؟»، ((چرا باید از خدا بترسیم؟))، ((چرا خدا مادربزرگ رو خوب نمی کنه ؟)) و… ❇️🌱 مهم ترین ویژگی که در این کتاب به چشم می خورد مختصر و مفید بودن پاسخ ها و همچنین سطح بندی مطالب برای مخاطب های مختلف است. 🔐🌱خواننده نوجوان و یا والدین کودکان می توانند پاسخ های مناسبی برای بسیاری از کتاب «شصت پرسش اعتقادی» بیابند. 🧕🌱حتی معلم ها و مربی های مهدکودک که به خاطر ساعات نسبتا طولانی که با بچه ها سپری می کنند ممکن است در معرض این قبیل سوالات قرار گیرند هم می توانند مخاطب این کتاب باشند. https://eitaa.com/ketabekosar
📕 ✍ غلامرضا آبروی 🌀 🌹 اهل بیت_ امام حسین علیه السلام 👶 👧معمولاً بچه های ما از امام حسین علیه‌السلام تنها داستان عاشورا را شنیده اند این کتاب داستانی در وصف ولادت امام حسین است که شیرین و زیباست... از دست ندهید 👌 🦋 فطرس گفت: راستی چه خبر شده که فرشتگان به زمین آمده اند؟ مگر روز قیامت رسیده است؟ 🦋جبرئیل گفت: نه قیامت نرسیده است. پیامبر اکرم صاحب فرزندی شده و ما برای گفتن تبریک نزد ایشان می رویم. فطرس لبخندی زد و آه کشید. 🦋_به به! چه خبر خوشی! کاش من هم می توانستم در این ‌شادی بزرگ با شما شریک باشم. 🦋جبرئیل گفت: _این نوزاد گرامی است و نزد خدا بسیار عزیز است... 🦋فطرس گفت:مرا با خود می برید؟ شاید آن نوزاد برای من دعا کند تا خدا مرا ببخشد... ____📬🌸__📖__🌸📬____ https://eitaa.com/ketabekosar
سلام دوستان کسانی که داخل مدارس فعالیت دارن اگه هفته کتاب میخوان میز کتاب و معرفی کتاب داشته باشن .پیوی پیام بدن. @Mbagheriii1984
دعبل و زلفا : روایتی عاشقانه از شاعری که مورد عنایت امام رضا(ع) بوده است. اگر دلت می خواهد جان تازه بگیری و محبت امام به دلت مزه کند این رمان را از دست نده… با امام که باشی پادشاه عالمی، دور که شدی خوار و زبون دیگرانی.
این کتاب، داستان عاشقانه ای است از شاعری به نام دعبل خزائی که در زمان خلافت عباسیان زندگی می کرده است. دعبل در سفری به سوی بغداد با کاروانی از اسیران زن مواجه می شود که برای کنیزی به دربار حکومت برده می شوند و در میان آن ها دختری است بسیار زیبارو و عفیف که شجاعت و ظلم ستیزی اش در مقابل مأموران ظالم، دعبل را شیفته و واله خود می کند. شاعر جوان با دیدن دختر اسیر که نامش زلفاست، به دنبال رسیدن به اوست و بعداز ملاقاتش با وی که با رنج و زحمت بسیار فراهم شده، علاقه فراوان دختر به اهل بیت «علیهم السلام» را متوجه می شود. دعبل در سرودن شعر تبحّر فراوانی دارد و به تأسّی از زلفا از این سلاح برای بیان رنج ها و مصیبت های امام موسی کاظم «علیه السلام» و امام رضا «علیه السلام» در طی غصب خلافت و اسارت و شکنجه های فراوان حکومت جبّار استفاده می کند.
رمان هادی روایت دوره پانزده ساله حضور اجباری امام هادی(ع) در پایتخت اسلامی، سامرا در زمان خلافت متوکل علی الله است. توجه بیش از حد به امام باعث می‌شود تا دربار از آنچه که در قصر می‌گذرد بی خبر باشد. منتصر ولیعهد جوان خلیفه که شخصیت اصلی داستان است در چند جبهه مختلف وارد مبارزه می‌شود. وی که جوانی نیرومند و سرآمد اهالی قصر در رزم آوری است مخالف کنار آمدن با علویان است. غرور و خودبزرگ‌بینی او باعث می‌شود تا نتواند دشمن اصلی پدرش و خلافت را نزدیکتر از همیشه به خودشان ببیند. از بین بردن امام افتخاری است که او می‌خواهد به تنهایی نصیب خویش کند. میدانی دیگری که در آن مبارزه می‌کند، رقابت با برادرش است تا خود را به پدر و بزرگان بنی عباس ثابت کند و تخت خلافت را برای خود کند. اما در اوج اتفاقات و تنش‌ها علاقه او نسبت به کنیز مخصوص خلیفه، او را در دوراهی بین عشق و قدرت قرار می‌دهد و همین اتفاقات داستانی جذاب می‌سازد. خواندن کتاب هادی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات مذهبی پیشنهاد می‌کنیم.
بریده ای از کتاب خیمهٔ بزرگِ سیاه‌رنگ خلیفه در کنار دجله، زیر آسمان صاف و آبی سامرا برپا شده بود. پرچم سیاه خلافت با آیات زرکوبش بر فراز خیمه با نسیمی گرم به رقص آمده بود. هوا بسیار گرم بود و آفتاب بر خیمه خلیفه عمود می‌تابید. درون خیمه با حرکات طولانی و مداوم غلامان که پرهای بزرگ طاووس را تکان می‌دادند خنک بود. بافت چادر نیز کمک می‌کرد سرما بیرون نرود و گرما داخل نیاید. آنجا، متوکل بر مخده لم داده و بی‌توجه به تب‌وتاب منتصر، از میوه‌ها و نوشیدنی‌هایی که غلامان برایش آورده بودند می‌خورد. فتح نیز در سمت دیگر، ساکت نشسته بود و پدر و پسر را نگاه می‌کرد. فتح می‌دانست منتصر منتظر است تا هرچه سریع‌تر به‌دنبال شکار بروند و قدرت تیراندازی خود را به پدرش نشان بدهد یا اینکه مسابقهٔ اسب‌سواری ترتیب داده شود و با سرعت بالای اسبش همه را پشت‌سر بگذارد اما خلیفه متوکل خنکای خیمه را بر گرمای تیز نیمهٔ روز ترجیح می‌داد. متوکل خوشهٔ انگور سرخی برداشت و مشغول خوردنش شد. با دهان پر گفت: «وقتی صدای جریان دجله به گوشم می‌رسد انگار که آیه‌های تسکین بر قلبم نازل می‌شود...»  «اگر این علویان بگذارند.» متوکل با تکان‌دادن دستش حرف منتصر را تأیید کرد. نفس عمیقی کشید و چون کسی که بار غم دنیا بر دوشش باشد به‌سختی آن را رها کرد و گفت: «حرفت درست است. از روزی که ما به خلافت رسیده‌ایم موی دماغ ما شده‌اند. نه از تهدید هراسی دارند و نه از قحطی و فشار به ستوه می‌آیند.» فتح کمی درنگ کرد و با انگشتان دستانش بازی کرد و سپس گفت: «حقیر نظری دارم!» متوکل نگاهش را از سیاهی خیمه گرفت. در چهرهٔ فتح نگریست و گفت: «بگو فتح! ما تو را به‌خاطرِ همین نظرها کنار خود نشانده‌ایم.» جناب خلیفه باید بیش از پدران فقید خویش در اعتلای نام و شوکت خلافت عباسی قدم بردارند. منتصر گوش‌هایش را تیز کرد. متوکل پرسشگرانه گفت: «یعنی چه؟»
طوفان 🇮🇷🇮🇷🇮🇷
سلام دوستان کسانی که داخل مدارس فعالیت دارن اگه هفته کتاب میخوان میز کتاب و معرفی کتاب داشته باش
با توجه به استقبال بالای مدارس ابتدایی از کتاب کودک:) و کتاب جوان برای مادران و فرهیختگیِ زیادتون🌷 یه‌عااااالمه کتاب کودک جدید شارژ کردیم🥲❤️ انشاالله دوشنبه به دستمون میرسه👌 https://eitaa.com/ketabekosar