عمار حلب🌱
کتاب هفتم از مجموعه مدافعانحرم در نشر روایت فتح، متعلق به شهید محمدحسین محمدخانی است که توسط محمدعلی جعفری نگاشته شدهاست.🌱🌼
🌿▫️او که به عمار حلب معروف است، ماجرای عجیبی برای رسیدن به میدان های نبرد با تکفیر دارد و وسعت قلب او🫀، مایه آرامش و افزایش روحیه مدافعانحریم اهلبیت (ع) بود..
✍🏻نویسنده:محمد علی جعفری
▫️ناشر:روایت فتح
▫️قالب کتاب:زندگینامه
📖تعداد صفحات:۳۲۸ صفحه
💳 قیمت ۱۷٠ت با تخفیف ۱۶۵ ت🌱
#شهدایی #عمار_حلب
ثبت سفارش🌱👇
@raufa_82
("برشی از کتاب")🍉🌱
(شش، هفت صبح بود🕰 که حاج عمار شهید شد.. نیروهای غیر ایرانی پشت بیسیم میگفتند «حاج عمار استشهد.» سریع از اتاق عملیات گفتیم «حاج عمار شهید نشده، حالش خوب است، فقط کمی جراحت دارد.» گفتیم مجروح شده که شیرازه کار از هم نپاشد.. این نیروها دو، سه سال بود که با حاج عمار کار میکردند.
نمیخواستیم نگرانی😰 در دلشان ایجاد شود. پشت بی سیم گفتیم «فلانی! نگو حاج عمار شهید شده، نگذار همه نیروها متوجه شوند و روحیهشان را از دست بدهند.» از این طرف در اتاق عملیات غوغایی بود...)🌱📼
نااُمید نباید بود؛ شاید این بھار، درختِ
آرزوهایمان جوانھ زد 🌱❤️!
شبتون قشنگ🌙✨🌚
•• 🌱🌻
به مو میرسه، پاره هم میشه
اما باز گره میزنی و ادامه میدی؛🪁
چون زندگی همینه ...
🌱|@ketabestaneshahr
"دخترها بابایی اند"🌼🌈
بهزاد دانشگر با روایت روزهای زندگی شهید مدافع حرم، جواد محمدی، کتاب📔 «دخترها بابایی اند »را به انتشارات شهید کاظمی،افزوده است.
جواد محمدی چهارمین شهید مدافع حرم است که از شهر دُرچه استان اصفهان، آماده رزم با داعش شدند و در یکی از دفعات اعزام در روزهای خردادماه سال۱۳۹۶به جام طهور شهادت دست یافتند.☘
👈این اثر که بیشتر خاطرات آن را خانواده ایشان تشکیل میدهند، سرشار از شور و عشق و ایمان است و هرکس از نگاه خود این قهرمان را معرفی می کند.🌱📻
✍🏻نویسنده:بهزاد دانشگر
▫️ناشر:شهید کاظمی
▫️قالب کتاب:خاطرات و زندگینامه
📖تعداد صفحات:۲۷۲ صفحه
💳 قیمت ۱۷٠ ت با تخفیف ۱۶۵ت🌱
ثبت سفارش🌱👇
@raufa_82
بخشی از کتاب 👇
📖دلم می خواهد بابا بهم غذا بدهد. بابا وقتی بود، برایم لقمه می گرفت. خودم بلدم بخورم، ولی بابا لقمه می گرفت. خب دوست داشتم. به قول بابا دختر ها بابایی اند. بابا هم دوست داشت. لقمه هایش ماشین می شدند و می رفتند توی دهانم. انگار دهان من پارکینگ است. هواپیما می شدند. کشتی می شدند. سفینه آدم فضایی ها می شدند. هر چه می شدند دوست داشتند بروند توی شکم من.