⚘ کتابستان معرفت ⚘
#یک_قاچ_کتاب یک شب که از محل کار خسته آمده بود خانه، دیدم خیلی گرفته است و مدام به فکر فرو میرود.
** دیروز به کتاب "شنبه آرام" که روایت همسر شهید فخری زاده از ایشون بود، برخوردم .
پشت جلد خاطرهای نقل شده بود که خیلی برام جذاب بود. **
#یک_قاچ_کتاب
🔸 گفتم: «محسن جان! دیر میای، بچهها نگرانت هستن.»
لبخندی زد و حرف از صمیم قلبش بیرون آمد، حرفی که زبانم را قفل زد.
🔖 غیرتمند گفت: «هرچی من بیشتر کار کنم، نتانیاهو و ترامپ کمتر خواب راحت به چشمشون میاد؛ پس اجازه بده بیشتر کار کنم.»
معنای این حرفش را زمانی فهمیدم که شهید شد؛ وقتی که نتانیاهو توئیت زد و برای یهودی ها، شنبه خوبی را آرزو کرد. از شنبه آرام در اسرائیل گفت؛ از شنبه بعد از محسن فخری زاده...
🛑 از دیروز تا حالا به خودم میگم طهرانیمقدمها و سلیمانیها و فخریزادهها، تو همین کشور و تو همین وضعیت و دقیقا تو همین جمهوری اسلامی، با کار و جهاد خستگی ناپذیر و اخلاصشون، خواب رو از چشم دشمنان خدا گرفتن و در نهایت هم به شهادت رسیدند و نظر به وجهالله کردند .
#فلسطین
#طوفان_الاقصی
#شهید_ترور
| #شنبه_آرام
| نویسنده: محمدمهدی بهداروند
| ناشر: حماسه یاران
| قیمت 79.000 تومان
#کتابستانی_شو
@ketabestanmarefat3
#یک_قاچ_کتاب
- خانهتکانی کردم و دوباره با عشق و علاقه چسبیدم به زندگی، انگار نه انگار که اتفاقی افتاده است. ابوالفضل برای آن خانمش هم خانهای سوا گرفت.
برادرهایم در خانه دریادل، چون برادرشان او را پذیرفتند. چند ماهی که گذشت، آنچه گذشته بود شد جوک و لطیفه خانواده. داداش رضایم میگفت: «یادته چه جوری کتک خوردی ابوالفضل؟» داداش عبدالله میگفت: «یادته آقای رفیعی چه جوری پاره آجر پرت میکرد به سر و صورت ما؟» داداش علیاکبر میگفت: «یادته علیاصغر داد میزد نکُنین ... نَزنین!»
و بعد میخندیدند. خانه دریادل مثل قبل با سروصدا و شوخیهای ابوالفضل، به شور آمد. همه یادشان رفت آقای رفیعی چهار سال بعد از ازدواج با خواهر هفدهسالهشان با دوتا بچه رفته و زن دوم گرفته است. من اما یادم نرفت. فقط به خودم میگفتم باید صبور باشم. قبول کردم زندگیمان را از سر بگیریم و ابوالفضل هم راضیام کرد خانمش را طلاق ندهد. پای یک بچه در میان بود. وجدانش اجازه نمیداد آنها را بی سروسامان رها کند. من هم نمیتوانستم به روزگار تلخ یک دختر بینوای هفده ساله راضی شوم!
| بنظرتون این قطعه از کدوم کتابه؟؟؟؟
- بیاین اینجا و این اثر ناب رو سریع سفارش بدین و لذت ببرین از مطالعه و نوش این اثر عجیب و جذاب ... 👇👇👇
https://ketabestanmarefat.ir/?p=11244
#کتاب
#مطالعه
#کتاب_خوب
#کتاب_بخونیم
#کتابستانی_شو
#کتابستان_معرفت
@ketabestanmarefat
⚘ کتابستان معرفت ⚘
کتاب #دوستت_دارم_به_یک_شرط مجدد در فروشگاه کتابستان معرفت موجود شد ... 😍🥰❤️ کتاب"دوستت دارم به یک
#بریده_کتاب
#یک_قاچ_کتاب
- نام کتاب : دوستت دارم به یک شرط
- نویسنده : طاهره کوه کن
- ناشر : روایت فتح
- صفحات : 176 تومان
- موضوع : عمومی ، مدافعان حرم
- قیمت : 100 هزار تومان
- چند متر رکاب زد و یکدفعه از روی گودال پرید.
باز هیجانم غلغل کرد.
قدرت خاموش کردنش را نداشتم!
بقیه دخترها سر جایشان نشسته بودند و با نگاه، کیف میکردند، اما من از روی سنگ بلند شدم و به سمتش دویدم.
پسرها دورش بودند.
مقابلش ایستادم.
یک لحظه نگاهم کرد.
دهانم را که از ذوق به خنده باز شده بود، بازتر کردم.
– ببخشید آقای توفیقی! میشه به منم یاد بدین چه جوری تک چرخ بزنم و از روی گودال بپرم؟
با قهوهای چشمانش خیرهام شد و با جدیت تمام گفت:«نخیر!»
| برای ثبت سفارش اینجاییم 👈 @sfh1342
#کتاب
#مطالعه
#مدافعان_حرم
#پژمان_توفیقی
#طاهره_خوبکار
#طاهره_کوهکن
#کتابستانی_شو
#کتابستان_معرفت
@ketabestanmarefat
⚘ کتابستان معرفت ⚘
#معرفی_کتاب - نام اثر: بدو دجله بدو - نویسنده : معصومه صفایی راد - ناشر : نشر سوره مهر - موضوع
#بریده_کتاب
#یک_قاچ_کتاب
- نام اثر: بدو دجله بدو
- نویسنده : معصومه صفایی راد
- ناشر : نشر سوره مهر
- موضوع : سفرنامه عراق ، اربعین
- صفحات : 264 صفحه
- قیمت : 175 هزار تومان
- عراق کشور دجله بود و بغداد شهر دجله.
دجله مثل ماری از بالا تا پایین شهر خزیده بود؛ مثل پیچک روی دیوار؛ مثل زنجیر نازک گردنبندی که روی گردن دوشیزه جوانی پیچیده و زیباترش کرده بود.
یاد حرف آدمهایی افتادم که در زمان صدام و با هزار مکافات راهی زیارت کربلا شده بودند.
بغداد نقطه حساس سفر بود.
گلی بود که جلاد توی مشتش داشت و نمیخواست چشم ایرانی جماعت به آن بیفتد.
تمام مسیری که اتوبوسهای زائران ایرانی از بغداد گذر میکرد، پردهها باید کشیده بود و سرک کشیدن و دزدگی نگاه کردن به عروس صدام گناهی بود نابخشودنی.
من اما حالا بعد از بیست و اندی سال خیرهخیره به رخ این عروس زل زده بودم!
| برای ثبت سفارش اینجاییم 👈 @sfh1342
#اربعین
#کتاب
#عراق
#کربلا
#مطالعه
#سفرنامه
#کتابستانی_شو
#کتابستان_معرفت
@ketabestanmarefat
150.3K
#یک_قاچ_کتاب
- نام کتاب : مادر آفتاب
- نویسنده: مهری سادات معرک نژاد
- ناشر : شهید کاظمی
- موضوع : گوشه ای از زندگی حضرت زهرا (س)
- قیمت : 75 هزار تومان
- ثبت سفارش از وبسایت فروشگاهمون:
https://ketabestanmarefat.ir/?p=20374
- ثبت سفارش از اینجا 👈 @sfh1342
#کتاب
#حضرت_زهرا
#کتابستانی_شو
کتابستان معرفت | @ketabestanmarefat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#معرفی_کتاب
#یک_قاچ_کتاب
🎙 گوینده متن: امین محمدی
📝 تهیه شده در فروشگاه کتابستان معرفت
- نام کتاب: تولد در توکیو
- نویسنده: حامد علی بیگی
- ناشر: عهد مانا
- موضوع: زندگینامه اتسوکو هوشینو بانوی ژاپنی که به اسلام و مذهب شیعه گرویده است.
- قیمت: ۹۸ هزار تومان
- قیمت با تخفیف: ۸۸ هزار تومان
- تولد در توکیو، روایت یک تحول تدریجی است.
روایت بسیار جذاب و تأثیرگذار دختری که ناز و نعمت زندگی در توکیو را برای رسیدن به حقیقت رها میکند و تن به سفر میدهد.
قصهای که شاید خیلیهایمان باورش نکنیم، اما راست و درست است.
خانم هوشینو، در این کتاب خاطرات این زندگی و تحول را برای حامد علیبیگی روایت کرده و انتشارات عهدمانا، آن را در 104 صفحه رقعی منتشر کرده است.
- ثبت سفارش از وبسایتمون:
https://ketabestanmarefat.ir/?p=16364
- ثبت سفارش همینجا:
@sfh1342
#کتاب
#ژاپن
#توکیو
#کتابستانی_شو
#معتاد_کتاب_شو
#کتابستان_معرفت
@ketabestanmarefat
audio.ogg
387.2K
#یک_قاچ_کتاب
- نام کتاب: #قصه_دلبری
- نویسنده: محمدعلی جعفری
- ناشر: روایت فتح
- موضوع: شهید مدافع حرم #محمدحسین_محمدخانی به روایت #مرجان_درعلی همسر شهید
- قیمت : 90 هزار تومان
- با احتساب تخفیف: 81 هزار تومان
- می تونین از وبسایتمون سفارش بدین...
https://ketabestanmarefat.ir/?p=12396
- یا همینجا از طریق آی دی @smh66313
#کتاب
#مطالعه
#کتابستانی_شو
#معتاد_کتاب_شو
#کتابستان_معرفت
@ketabestanmarefat
روی تابوت علی را باز کردم.
در بهشت باز شد.
تهتغاری شهدایم.
چقدر آرام خوابیده بود.
دیگر سرفه نمیکرد.
چهل روز زیر آفتاب ماندن، از صورت سرخ و سفیدش چیزی باقی نگذاشته بود.
دلم چشمهایش را میخواست.
کاش بازشان میکرد و قربانصدقهاش میرفتم.
روی صورتش دست کشیدم.
خالهای دو طرف دهانش.
جلوی آینه که میایستاد، با غصه میپرسید: «پس کی ریش درمیارم که خالهام رو بپوشونه؟»
آخر هم عمر مثل گلش به ریش درآوردن قد نداد.
صدایش زدم:
علیرضا! علی!
دوست داشتم جواب بدهد:
علی جان! تو پسر قشنگ من بودی.
بغض گلویم را چنگ انداخت.
همه میگفتن: علی چقدر خوشگله.
دست روی صورت آفتابسوختهاش گذاشتم:
الانم همینه مادر جان! از همیشه قشنگتری.
سرم را کنار گوشش بردم:
علی جان! اون دنیا مامان رو یادت نرهها. حلالم کن.
#یک_قاچ_کتاب
#درگاه_این_خانه_بوسیدنی_است
#کتابستانی_شو
#کتابستان_معرفت
@ketabestanmarefat
#یک_قاچ_کتاب
فضا و نور برای عکاسی بسیار عالی بود، دلم میخواست از آقامرتضی یک عکس پرتره بگیرم.
دوربین عکاسی را برداشتم و لنز تله فتوی دویست روی آن بستم.
دلم را به دریا زدم و گفتم: آقامرتضی! اجازه میدهید از شما یک عکس تکی بگیرم؟
خودش را کمی جابهجا کرد،اورکت خاکیاش را روی شانه مرتب کرد، دست به سینه ایستاد و گفت: بگیر! به شرطی که عکس حجلهای بگیری.
دو فریم عکاسی کردم، یکی عمودی و یکی افقی. هرگز نمیدانستم دوهفتۀ بعد، این عکس معروفترین عکسی خواهد شد که تا آن زمان گرفته بودم.
#کتاب
#مطالعه
#کتابستان_معرفت
@ketabestanmarefat
#یک_قاچ_کتاب
صدای روح الله در عمق وجودش پیچید.
زینب اگه رفتیم کربلا حاضری حلقه هامون رو بندازیم حرم؟
اگه حلقه هامون رو بندازیم حرم، عشق مون جاودانه میشه.
بعد از شهادت روح الله، با خودش عهد کرد هر وقت کربلا قسمتش شد، حلقه های شان را بیندازد داخل ضریح
کیسه ای را از قبل اماده کرده بود و روی ان نوشته بود:
««این حلقه های من و همسر شهیدم است که در دفاع از حرم حضرت زینب شهید شد، فقط خرج ضریح شود»»
حلقه هایش را از انگشتانش بیرون آورد و درون کیسه انداخت.
با چشم مسیر عبورش را دنبال کرد.
افتادند کنار قبر مطهر امام حسین
رو به ضریح گفت:
امام حسین، حلقه های ازدواجم رو انداختم ضریح تا بگم از بهترین چیزهای زندگی ام گذشتم برای شما.
منتی هم نیست.
روح الله همه ی زندگی م بودو حلقه های ازدواج مون تنها چیزی بود که بین مون مشترک بود، هر دوی اینا فدای شما.
#دلتنگ_نباش
#کتابستانی_شو
@ketabestanmarefat
#یک_قاچ_کتاب
یک ضرب المثل انگلیسی می گوید «کلمه ها می توانند شما را بکشند.»
«حرِّک زائز» داریم تا «حرِّک زائز»!
یکی توی کربلا می شنوی و یکی توی بقیع.
آن حرِّک ها برای این است که سریع بروی که زیارت به بقیه هم برسد و این حرِّک ها برای این است که غُربت افزایی کند.
خیلی حرف است که یکی با چوب پَر لطیف و رنگی آرام بزند روی شانه ات با خنده بگوید «برو» و یکی با باطوم و پوتین و لباس پلنگی بگوید «حرِّک زائر» و بزند زیرِ دوربینت.
- به نظرتون این قاچ جذاب برای کدوم کتابه؟؟؟؟
@ketabestanmarefat