کتابــ کدهــ تسنیمــ
📚| #کتاب_مهدوی| 📙 طاووس مستور #رمان_مهدوی "طاووس مستور" مارا سوار بر ماشین زمانی به دوران پر از ا
ا❁﷽❁ا
#داستانک_مهدوی
📜شش سال بود که به بازرسیهای گاهوبیگاه قابلهها عادت کرده بود؛ قابلههایی که چون راهزنان به حجرهها و پستوهای خانه امام عسکری حمله میکردند.
به سرعت نور فکری از ذهنش گذشت.
به دنبال قابله پیر از پستو بیرون زد .
پیدایش کرد به قصد معامله با او.
معاملهای که قابله گواهی دهد بر بارداریاش.
صیقل، نگران جان امامش بود؛ کودکی که هم صیقل و هم قابله او را با چشمهای خود دیده بودند .
خطر را به جان خرید تا خطرها را از جانشین امام عسکری دفع کند.
زندانی خلیفه شد تا قربانی امامش باشد.
دست روزگار اما رهاییش را رقم زده بود...
برگرفته از
📙 #طاووس_مستور
🖋 #محبوبه_زارع
📚 @ketabkadeh_tasnim
📚| #کتاب_مهدوی|
🦚 طاووس مستور🦚
📖 #طاووس_مستور روایتی جذاب به قلــ🖌م محبوبه زارع، از اواخر عمر #امام_حسن_عسکری(علیه السلام) و تولد #امام_زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تا ۵ سالگی حضرت است که از دید چند شخصیت مهم مثل قابله ای که از طرف دربار معتمد فرستاده شده و حکیمه بانو عمه امام و یکی از عروسان امام هادی و... روایت میشود .
🦋 در این رمان پا به پای شخصیت های داستان پیش می رویم و با این واقعه مهم روبرو میشویم .
🦚🌤🦚🌤🦚🌤🦚🌤🦚
🍉برشی از کتاب طاووس مستور:
معتمد نعره کشید: «یعنی اصل قضیه را تایید میکنی! یعنی پذیرفته ای که زیر چشم من، در خانهای که تحت محاصره لشکریان من است، طفلی به دنیا آمده و من از آن خبر ندارم!»
مرد، بی هیچ هراسی جواب داد: «همین طور است. نه فقط شما که جز عده ای محدود، از این راز خبر ندارد.»
صدای قهقه معتمد، ستون های قصر را لرزاند. وحشت دوباره به جانم افتاد. شمشیر در هوا میچرخید، سرها بر زمین می افتاد و ستونها فرو ریخت.
کاش میتوانستم به خواب گزار اعظم اعتماد کنم و تعبیر رویایم را از او بجویم…
🦚🌤🦚🌤🦚🌤🦚🌤🦚
💳قیمت ۲۸۰۰۰ت
آیدی مشاوره و خرید@Jo_zm_sh
📚@ketabkadeh_tasnim