حال و هوای عملیات، هیجان خاصی به رزمندگان بخشیده بود و بیشتر آنها، چهرههایی، شادمان و بشّاش داشتند. هاج و واج در گوشهای ایستاده بودم و با نظاره این همه شوق، به حال آنان غبطه میخوردم. ناگهان صدای انفجار مهیبی افکارم را به هم ریخت. رزمندگان به طرف پناهگاهها و سنگرها، هجوم بردند و صدای ضد هواییها، گوشها را پر کرد. هواپیماهای دشمن بمبها و راکتهای خود را پرتاب و فرار کردند. راکتی به یکی از ساختمانهای دژ اصابت کرد. آن ساختمان چهار طبقه به تلی از آتش و خاک و دود تبدیل شد. صدای شیون و فریاد از هر گوشهای، شنیده میشد.
برشی از کتاب #هفتاد_و_دومین_غواص📗
بهای کتاب :) ۲۰۰/۰۰۰ تومان
#هفته_دفاع_مقدس 🪖
📚@ketabkadeh_tasnim
توی عملیات قبل در فاو وقتی گفته بودند که بچهها میخواهند از اروندرود بگذرند، یکی از فرماندهان گفته بود: "آیا این عاقلانه است؟" اصلاً برایش سخت میآمد که مگر میشود از اروندرود رد شوی و به فاو برسی؟ در جوابش یکی از برادرها گفته بود: "عاقلانه نیست؛ عاشقانه است."
بریده کتاب #هفتاد_و_دومین_غواص
#هفته_دفاع_مقدس
📚@ketabkadeh_tasnim