کتاب متاب🌿📖
تولد در توکیو🕊❤️ کتاب #تولد_در_توکیو خاطرات دختری که به تدریج متحول شده و مسلمان شده است...🧕🌻 اتسوک
یه قاچ خوشمزه
از کتاب #تولد_در_توکیو🍉🙂
در این مدت که با محسن زندگی میکردم به سخنرانیهای #آقا خیلی علاقه مند شده بودم✨ ایشان تاکید داشتند برای رونق تولید ملی جنس ایرانی بخرید برای همین به محسن گفتم باید دنبال یخچالی ایرانی باشیم در ژاپن با چشمان خودم دیده بودم که حمایت مردم از تولید کشورمان چقدر به گسترش و رونق #اقتصاد کمک کرده بود کشوری که در جنگ جهانی با خاک یکسان شد و بعد از جنگ جهانی هم سیل و زلزله امانش نداد به خاطر حمایت مردم امروز روی پای خودش ایستاده بود🙂 و حرف اول را در دنیا میزد توی ژاپن خرید لوازم غیر ژاپنی کار جلفی است.. 😐👌
#تحول
.
یکی از دوستان در جواب دوستمون که گفته بودن چکار میکنید مطالب کتاب رو فراموش نمیکنید کلیپی فرستادن براتون قرار میدم ببینید❤️✨
.
8.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
خیلیا میگن ما #کتاب میخونیم یادمون میره...!!!
این کلیپ رو از دست ندین✔️
.
.
هم خیلی خستم امروز کلی کلاس
داشتم🥲
هم فردا از ۱۰ صبح تا شب کلاس دارم به همراه جبرانی...هم دو تا کنفرانس هم باید برم ارائه بدم🌚
.
.
ولی براتون پست هم میذارم چونکه فردا منو نمیبینید زیادد🤓ولییی پنجشنبه های کتابخوری رو یادتون نره💙
.
دوست داشتن آدمها را میتوان از توجه آنها فهمید ؛
وگرنه
حرف را که همه میتوانند بزنند .. 👌🏻
✍🏻: پائولو کوئیلو
#تکه_کتاب
.
بی تو پریشانم❤️ به قلم و روایت زینب پاشاپور همسر شهید محمد پورهنگ به رشته تحریر در آمده است..👌
همسر شهید در این کتاب به روایت نکته هایی ناب از ویژگی های بارز شهید حجت الاسلام پورهنگ و خاطراتی از ماموریت تبلیغی ایشان به شهر لاذقیه سوریه می پردازد...🕊
قلم نویسنده به شیوه ای داستانگونه و دلکش آدمی را با خودش تا لحظه به شهادت رسیدن حجت الاسلام محمدپورهنگ همراه میکند و حلاوت جانفشانی ها، سختی ها، غریبانه دفاع کردن از حریم ولایت و کار…🌱🌱🌱
✍🏻نویسنده:زینب یاشار پور
▫️ناشر:روایت فتح
▫️قالب کتاب:خاطرات
📖تعداد صفحات:۲۸۰ صفحه
💳 قیمت ۱۲۰ ت با تخفیف۱۱۰ ت💙
ثبت سفارش🌱👇
@ketabkhon78
کتاب متاب🌿📖
. بی تو پریشانم❤️ به قلم و روایت زینب پاشاپور همسر شهید محمد پورهنگ به رشته تحریر در آمده است..👌 هم
#بریده_کتاب🌻📘
کتاب را بست و منتظر ماند. گفتم: -خب نظرتون چیه؟☁️
سرش را پایین انداخت تا سرخی صورتش را مخفی کند. حس کردم میخواهد از جواب دادن طفره برود..
-شما می تونید شبیه این آدم بشید؟🕊
یقه پیراهنش را که از زیر پلیور سورمه ای رنگش بیرون زده بود، مرتب کرد.. با سرفه بیجانی گلویش را صاف کرد.. سرش را که بالا آورد، نگاهم را از او دزدیدم..
-شبیه شهید همت شدن خیلی سخته…🌱🌱
#بی_تو_پریشانم✨