eitaa logo
کتاب متاب🌿📖
1.7هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
219 ویدیو
6 فایل
رقیه هستم🧕اینجا کلی کتاب خوب و پرمحتوا براتون معرفی میکنم☺️🌱 کپی؟ با ذکر صلوات برای تعجیل در ظهور آقا 🍃🍓راه ارتباطی👇: @ketabkhon78 📞09330976675 کانال رضایت👇 https://eitaa.com/kafehdenge667 ارسال به سراسر کشور🛵🇮🇷
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"سیب آخر"🍎 یک ماجرای خواندنی از دختری به‌نام «حنا» اینکه یک دختر کوچک به‌نام حنا، همراه پدرش به کمک سیل‌زده‌ها برود، خودش یک داستان جالب است. اینکه زمان کمک به سیل‌زده‌ها، حنا شهید قاسم سلیمانی را ببیند هم می‌تواند یک ماجرای جذاب باشد.😊🌱 ✍🏻نویسنده:محمد خسروی راد ▫️ناشر:راه یار ▫️قالب کتاب:داستان 📖تعداد صفحات:۲۴ صفحه 💳 قیمت۴۰،۰۰۰ با تخفیف ۳۶،۰۰۰ ثبت سفارش📲 و ارسال📦 @ketabkhon78 @ketabmetabb
کتاب متاب🌿📖
"سیب آخر"🍎 یک ماجرای خواندنی از دختری به‌نام «حنا» اینکه یک دختر کوچک به‌نام حنا، همراه پدرش به کمک
راستی، حنا چطور پدرش را راضی کرده که او را همراه خودش ببرد؟☺️ آن هم جایی که ظاهرا جای یک دختر کوچک نیست.. اصلا حنا به شهید سلیمانی چه می‌گوید؟🌼🍃 شهید سلیمانی آنجا چه کار داشته؟ 👈جواب همه‌ی این سوال‌ها را می‌توانی با خواندن داستان «سیب آخر» پیدا کنی. یک داستان جذاب و خواندنی که قصه‌نویس خراسانی آقای «محمد خسروی‌راد» آن را نوشته و در مجموعه‌ی خانه‌ی همبازی تهیه و توسط انتشارات راهیار به چاپ رسیده‌است. راستی، آخر این کتاب یک بازی جذاب طراحی شده که کلی سرگرم کننده و آموزنده است..😉
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتاب «النا» با قلم رمان‌گونه‌ی رضا وحید نگاشته شده اگر مشتاق هستید در بستر ماجرای دحیه که در جنگ بدر اسلام آورد و در احد و خندق حضور داشت به تاریخ صدراسلام سفر کنید، و دحیة کلبی را بیشتر به بشناسید،این کتاب را از دست ندهید😊🌱 ✍🏻نویسنده:رضا وحید ▫️ناشر:جمکران ▫️قالب کتاب:رمان 📖تعداد صفحات:۲۶۰ صفحه 💳 قیمت۷۵۰۰۰ ت با تخفیف ۷۰،۰۰۰ ثبت سفارش📲 و ارسال📦 @ketabkhon78 @ketabmetabb
کتاب متاب🌿📖
کتاب «النا» با قلم رمان‌گونه‌ی رضا وحید نگاشته شده اگر مشتاق هستید در بستر ماجرای دحیه که در جنگ بدر
"یه قاچ خوشمزه از کتاب"😍🍉 ((مینوس زبانش را در دهان چرخاند و گفت: نمی ‌دانم چه بگویم. صدای کوبیده شدن در آمد. دحیه گفت: کیست؟🌱 صدا گفت: ارباب! برایتان نوشیدنی🥤 آورده ‌ام. دحیه گفت: داخل بیا، در باز است. صدا به نظر مینوس آشنا آمد، در این چند روز زن‌ های زیادی را با النا اشتباه گرفته بود و وقتی مجبورشان کرده بود، روبند خود را بالا بزنند، فهمیده بود اشتباه بدی کرده است. اکنون نیز ترسید به اشتباه صدای النا به گوشش آمده باشد. النا با روبند وارد حجره شد. مجمعه ‌ای در دستش بود با دو پیاله نوشیدنی.. مینوس و النا چشم در چشم هم دوختند. دست النا لرزید و مجمعه کج شد و پیاله ها بر زمین افتاد. دحیه با تعجب😳 به آنها نگاه کرد. النا به طرف در رفت تا بگریزد. مینوس سریع برخاست و او را گرفت، گفت: النا! تویی؟ مینوس روبند زن را بالا زد و سیلی محکمی👋 به صورتش کوباند و او را روی زمین انداخت.»))🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خب بررریم چند و ببینیم؟😌🌱
بعدشم چند تا از پیام ناشناسارو جواب بدیم💬😊🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱 سلام بزرگوار کتاب به دستم رسید عالی و بی نقص❤😉متشکرم +ممنون از اعتماد و خرید شما😊🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا