کتاب متاب🌿📖
"چایت را من شیرین می کنم"☕️ 👈کتاب 📘"چایت را من شیرین میکنم"☕️ داستان دختریست به نام سارا، ایرانی ال
.
تو مسلمونی بلد نیستی، مشکل از اسلامه؟
#تیکه_کتاب📔🍓
کتاب متاب🌿📖
"سمفونی مردگان"🌱🌼 📌 داستان خانواده شش نفرهای است که در اردبیل زندگی میکنند..👨👩👧👦 پدر صاحب حجره
.
#تیکه_کتاب✨✂️
انسان مدام باید مشغول کار باشد. سازندگی کند، وگرنه از درون پوک می شود. و بی کاری بدتر از تنهایی است... آدم بی کار در جمع هم تنهاست..🌱🥲
📚سمفونی مردگان/عباس معروفی
کتاب متاب🌿📖
"سمفونی مردگان"🌱🌼 📌 داستان خانواده شش نفرهای است که در اردبیل زندگی میکنند..👨👩👧👦 پدر صاحب حجره
.
#تیکه_کتاب🗞🍄
با دست به آیدین اشاره کردم و نشستم
دکتر گفت: «چهاش هست؟»
گفتم: «توی سرش بازار مسگرهاست توی دلش رخت میشورند،
توی پاهاش سیم میکشند»
دکتر گفت: «ببرش دیوانه خانه»🌱🌱
📕سمفونی مردگان
– عباس معروفی
#تیکه_کتاب 📙🕊
تا دقیقه ای دیگر از هم جدا میشویم.این را به یادگار از من داشته باش:زبانی که به حق نچرخد به درد همان لقمه در دهن چرخاندن می خورد و بس..!🌱❤️
#ارسالی_شما🎈📮
کتاب متاب🌿📖
یک عاشقانه آرام☕️🌱 مطالعه کتاب «یک عاشقانه آرام»💌 به شما کمک میکند که آرام آرام از چنگال روزمرگی ب
#تیکه_کتاب📎📙
+ آنجا را نگاه کن! آن زن و مرد پیر را که جلوی خانهشان نشستهاند ببین..
تکیه داده به هم...
عُصارهی #عشقاند انگار..❤️
لااقل شصت سال درکنار هم بودهاند.
- بی مُرافعه؟
+ چرا بی مُرافعه؟
آن مرد کویری یادت هست؟
دو کوزه بیجان را هم اگر یک عمر کنار هم بگذاری، گاهی سرهایشان به هم میخورد و درد میگیرد..🌱🌱
" مهم این است که هیچ سَری نشکند و لبْپَر نشود."
📕 یک عاشقانه ی آرام
✍ نادر ابراهیمی
کتاب متاب🌿📖
خاطرات سفیر✈️🌻 نیلوفر شادمهری، در کتاب #خاطرات_سفیر، به بیان خاطرات غیر تحصیلی خود در هنگام تحصیل د
#تیکه_کتاب📙
خاطرات سفیر🚌🌾
گفتم: «ببخشید ... میشه بدونم برای چی رانندهها اعتصاب کردهان؟» رانندۀ اتوبوس یه نگاهی به من انداخت و گفت: «این یه موضوع مِلّیه.. به خارجیا ارتباطی نداره..»🌱🌱
ـ (آفرین ورپریده! از این حس ملیگراییت خیلی خوشم اومد بیتربیت!) خب، دیگه چی باید میگفتم؟ هیچی! اما واقعاً این حس دوگانهای که توی پرانتز نوشتم سراغم اومد.. اگرچه جواب بیادبانهای بود، آفرین به این شخص که علیه دولتش هم که تحصن میکنه وقتی مقابل یه خارجی قرار میگیره بهش حق نمیده که بخواد حتی وارد دعواهای ملی بشه. واقعاً از این کارش خیلی خوشم اومد. من اگه جای رئیسش بودم، حتماً تشویقش میکردم...🕊💙
#خاطرات_سفیر🌻
کتاب متاب🌿📖
قصه ننه علی🕊🌼 قصهی ننه علی، داستان زندگی زنی را میخوانیم که در سن کم، برای کمک به معیشت #خانواده
#تیکه_کتاب📙🌱
#قصه_ننه_علی💚
گوشه لباسم را گرفت،
پیراهنم را دور گردنم پیچید
و مرا روی زمین تا جلوی در حیاط کشاند.
دست و پا میزدم،
نفسم بالا نمی آمد،
کم مانده بود خفه شوم،
از زمین بلندم کرد و
با پای برهنه هلم داد بیرون خانه
و در را پشت سرم بست
بلند شدم ،آرام چند ضربه به در زدم و
گفتم:
«رجب! باز کن..شبه بی انصاف
یه چادر بده سرم کنم
زنجیر پشت در را انداخت و
چراغ های خانه را خاموش کرد
پشت در نشستم
از خجالت سرم را پایین می انداختم
تا رهگذری صورتم را نبیند
پیش خودم گفتم اینم عاقبت تو زهرا
مردم با این سر و وضع ببیننت
چه فکری می کنند؟!»✨🕊
•
.
- ادبیات، نوع ناب زندگیست خانم! انسان، تا درد نکشیده باشد، نمیتواند درد بنویسد!💔
#تیکه_کتاب🔖
🙂🌸
بعضی وقتها، معمولا نیمهشب شماره تلفن خودش را میگرفت تا مطمئن شود واقعا وجود دارد!
#تیکه_کتاب🗞☁️
#تیکه_کتاب
کتابها ناوهایی هستند که با آنها به هر
کجا که بخواهم، میروم ...🌱
_نینا سنکویچ👤
📙تولستوی و مبل بنفش