"باغ خرمالو"🍅
🍇 اولین چیزی که از ابتدای خواندن باغ خرمالو شما را جذب میکند شخصیتهای متفاوت #داستان است که #نویسنده توانستهاست به خوبی فضای #زندگی روستایی را به تصویر بکشد.🏞
فضایی بهدور از امکانات و با تبعیض فراوان که میتواند #نوجوان را بهفکر فرو برد.
🍉 نویسنده هیچ تلاشی نکردهاست که داستان را معماگونه پیش ببرد و از همان ابتدای داستان متوجه خواهید شد که این کتاب حول محور سالهای واپسین زندگی شخصیتی بیتوان و مفلوک به نام #رضا_خان میگذرد.
✍🏻نویسنده:هادی حکیمیان
▫️ناشر:شهرستان ادب
▫️قالب کتاب:رمان
📖تعداد صفحات:۱۸۴ صفحه
💳 قیمت ۴۵۰۰۰ با تخفیف۴۱،۵۰۰
ثبت سفارش📲 و ارسال📦
@ketabkhon78
#معرفی_کتاب
#باغ_خرمالو
@ketabmetabb
"باغ خرمالو"🍅
🍇 اولین چیزی که از ابتدای خواندن باغ خرمالو شما را جذب میکند شخصیتهای متفاوت #داستان است که #نویسنده توانستهاست به خوبی فضای #زندگی روستایی را به تصویر بکشد.🏞
فضایی بهدور از امکانات و با تبعیض فراوان که میتواند #نوجوان را بهفکر فرو برد.
🍉 نویسنده هیچ تلاشی نکردهاست که داستان را معماگونه پیش ببرد و از همان ابتدای داستان متوجه خواهید شد که این کتاب حول محور سالهای واپسین زندگی شخصیتی بیتوان و مفلوک به نام #رضا_خان میگذرد.
✍🏻نویسنده:هادی حکیمیان
▫️ناشر:شهرستان ادب
▫️قالب کتاب:رمان
📖تعداد صفحات:۱۸۴ صفحه
💳 قیمت ۴۵۰۰۰ با تخفیف۴۱،۵۰۰
ثبت سفارش📲 و ارسال📦
@ketabkhon78
#معرفی_کتاب
#باغ_خرمالو
@ketabmetabb
"باغ خرمالو"🍅
🍇 اولین چیزی که از ابتدای خواندن باغ خرمالو شما را جذب میکند شخصیتهای متفاوت #داستان است که #نویسنده توانستهاست به خوبی فضای #زندگی روستایی را به تصویر بکشد.🏞
فضایی بهدور از امکانات و با تبعیض فراوان که میتواند #نوجوان را بهفکر فرو برد.
✍🏻نویسنده:هادی حکیمیان
▫️ناشر:شهرستان ادب
▫️قالب کتاب:رمان
📖تعداد صفحات:۱۸۴ صفحه
💳 قیمت ۵۰ ت با تخفیف ۴۵ ت🌱
ثبت سفارش📲 و ارسال📦
@ketabkhon78
#معرفی_کتاب
#باغ_خرمالو
@ketabmetabb
۲.
#هنر_زن_بودن🍓🍃
زن باید به همسرش #عشق بورزد.. عشق یعنی چه؟ یکی از معانی عشق این است که چشممان نبیند و گوشمان نشنود..
بهخاطر زندگیمان و آینده کسانی که دوستشان داریم🫀، خیلی از مسائل را نبینیم و نشنویم. مثلاً اگر #مادرشوهر حرفی میزند، بهخاطر زندگی و آیندهمان آن را نشنیده بگیریم؛ چون #زندگی ما بیش از این حرفها اهمیت دارد...💙
.
کتاب متاب🌿📖
تل آویو سقوط کرد🌼🌱 کتاب #تل_آویو_سقوط_کرد رمانی در مورد روزهای متصل به پیروزی است..در رابطه با مسال
یه قاچ کتاب 🍉😋
سیبشان که تمام میشد، همانطور که به #حائیم خیره بودند، دربارهٔ اینکه خانهی پدربزرگشان در #فلسطین چه شکلیست، صحبت میکردند:《به نظرت شبیه همین ساختمونهاس؟》《الان کی اونجا #زندگی میکنه؟》《کی روی تخت مادربزرگ میخوابه؟》
ام یاسر میگفت که مادربزرگ همیشه هرروز صبح رختخوابش را با گل #یاس میپوشاند.《بوی اون یاس هم شبیه همین یاسیه که اینجا بو میکنیم؟!》خیلی از این سؤالها برای این بود که آن دو چیزی از #هویت خود نمیدانستند.
هرگاه از روی تپه یک صهیونیست #اشغالگر را در حائیم میدیدند، یاسر دستش را مثل هفتتیر به سمت او نشانه میرفت، بعد مانند #تکتیراندازها یکی از چشمهایش را میبست و هدف را شناسایی میکرد. رو به ساره میگفت:《ببینش. از انگشت من هم #کوچیکتره!》با صدای بلند میخندیدند و به #قهقهه میافتادند.
انگار یاسر واقعا تکتیرانداز بود و #پیروزی خیلی نزدیک...!
📚تلآویو سقوط کرد