هدایت شده از منهاج | مباحث استاد رضایی
•••
📌تا به حال به فکر کردهاید که چرا
میگویند شب قدر از هزار ماه بهتر و
مهمتر است⁉️
📌برایتان سؤال نشده است که چرا گفتهاند
از - هزار ماه - بهتر است و نگفتهاند کمتر
یا بیشتر ⁉️
▪️برای پاسخ به این سؤالها،
اینجا را لمس کنید !!
enc_16805547116803561398802.mp3
3.49M
🫐 کتابنوش | معرفیوفروشکتاب
أنا الفقیر، به حسین بیا و دستمو بگیر! ((:
🫀#دلگویه
🌒#شب_قدر
☕️ @ketabnooshh
کتابنوش | معرفیوفروشکتاب
آدما گاهی اوقات گیج میشن، نگران، مضطرب، یا شایدم سردرگم..!🌪🚶🏻♂ گاهی بین یه دو راهی نمیدونی چی رو او
•
🪐کتابنوش | معرفیوفروشکتاب
کتاب را باز کردم و خواندم... اعجاز عجیبی قدم میزد در کلام نهجالبلاغه! کتابی که هر چه بیشتر میخواندمش، حق میدادم به سربازان داعش برای تنفر از علی (ع). علی (ع) مجسمهی خوشتراش دستان خدا بود. با هر لغت، ایمان آوردم به حب عجیب شیعیان به امامشان. اصلاً قلبی که به عشق خدا بزند، عاشق علی هم میشود! دیالوگ فیلمی ایرانی در ذهنم مرور شد. فیلمی که چند سال پیش، مادر دور از چشم پدر تماشا کرد و کتکی مفصل خورد بابتش، به جرم تماشای شبکهای وابسته به ایران. « همه میگویند علی (ع) در خیبر را کند. اما علی (ع) نبود که خیبر شکنی میکرد؛ علی (ع) وقتی مقابل در ایستاد، خدا را دید. در خدا حل شد، با خدا یکی شد، و خدا بود که در خیبر را با دستان علی (ع) کند! » حالا میفهمیدم جملهای را که آن روز، نامفهوم به نظر میرسید. علی (ع) یعنی مسلمانی! علی (ع) یعنی روح خدا! او که انگشتانش، پینهی جنگاوری داشت اما وقت نوازش، ابریشم میشد بر پیشانی یتیمان. علی (ع) شیر رام شده در پنجههای خدا بود. هر چه کتابها را بیشتر مطالعه میکردم، هوای تنفسم بیشتر میشد...
🧃#یه_نوش_کتاب
🖋#برش_کتاب
🫖#چایت_را_من_شیرین_میکنم
☕️ @ketabnooshh
کتابنوش | معرفیوفروشکتاب
🖇کتاب لحظهای درنگ : سبکی نو در آموزش مهارت هایی جذاب در زندگی! 👌🏻✨ رفیق! تا حالا شده تو زندگی گیر
🥁 کتابنوش | معرفیوفروشکتاب
از اولین چیزهایی که باید برای کنار آمدن
با دنیا باور کنیم این است که بسیاری از
امور دنیا مطابق میل ما پیش نمیرود...
📜#عکس_نگاشت
🔖#عکسنوشته
💡#لحظهای_درنگ
☕️ @ketabnooshh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ولی این خیلی خوب بود >>> 🦦😂😂
رفتیم و پای بر سر دنیا گذاشتیم
کار جهان به اهل جهان وا گذاشتیم
چون آهوی رمیده ز وحشت سرای شهر
رفتیم و سر به دامن صحرا گذاشتیم
ما را به آفتاب فلک هم نیاز نیست
این شوخ دیده را به مسیحا گذاشتیم
بالای هفت پردهٔ نیلی است جای ما
پا چون حباب بر سر دریا گذاشتیم
ما را بس است جلوهگه شاهدان قدس
دنیا برای مردم دنیا گذاشتیم
کوتاه شد ز دامن ما دست حادثات
تا دست خود به گردن مینا گذاشتیم