💠 کار بدون توقع
🔸 بــا وجــود فضــاى رســمى دادســتانى،
فضایــى صمیمــى را بــه وجــود آورده بــود.
بــه خاطــر ویژگــىهــاى اخلاقى اش،
دیگــران بــه راحتــى مىتوانســتند رابطــه
برقــرار کننــد. هیــچ کســى در ســخت
کوشــى و دقــت در کار قضایــى بــه پــاى
او نمىرســید.
🔹هــر روز از صبــــح
علــى الطلــوع ســر کار حاضــر مىشــد.
۱۸سـاعت کار کـــردن (آن هـــم کار
پرمشـــغله ایشــان) واقعا دشـــوار بــــود.
قلبـــا عقیـــده داشـت کـه بایـــد خودش را
بـــه ســـختى بیاندازد، تـا یـــک گوشـه از
مملکـــت پـا بگیـــرد. بـا اینکـه دائمـــا سـر
و کارش بـا مجـرم و متهـم بـود، در نهایـــت
احتـرام و در عیـن حـــال بـا قاطعیـت و
قانونمـــدارى، بـــا آنهـا رفتـــار میکرد.
📚 کتابِ (سید محرومین)، ص 15
#برش
#شهید_خدمت
🏴 امروز قراره
آخرین تشییعِ #شهید_خدمت
شهید آیتالله سیدابراهیم رئیسی رو
براتون روایت کنیم و ایشون رو به
خانه ابدیشون بسپاریم.
💠 بیتعارف، حتی با رئیس جمهور
🔸 مســئول دفتــر رئیس جمهـور پشــت خـط بـود.
ســید ابراهیــم بیسـت ســاله، دادســتان کـرج،
تلفـــن را برداشــت. «شــما فلانــی را بازداشــت
کردیــد؟ رئیــس جمهــور دســتور مــی دهــد هــر
چه زودتر آزادش کنید.» در ذهنــش مــرور کــرد
و یـادش آمـد ایـن آقا تخلــف ســنگینی داشــته
و از نزدیـکان رئیـس جمهـور اسـت. بعـد گفــت:
«بــه آقـای #بنی_صدر ســلام بنــده را برسـانید و
بگویید این تصمیم دادســتان و قاضــی اســت و
هیـچ کـس حــق لغــو حکـم قاضـی را نـدارد.»
🔹مسـئول دفتـر رئیـس جمهـور کـه عصبانی شــده
بــود، بـا لحــن تنـدی خطاب بـه او گفت: «شـما
مــی فهمیــد چــه مــی گوییــد؟! ایـــن دســـتور
رئیــس جمهـــور اســـت.» او هــم بـــا آرامــش
همیشــگی جــواب داد: «ایــن خواسـته رئیـس
جمهـور، دخالـت در کار دادسـتانی اسـت و قانـون
بــه ایشــان چنیـن حقـی نمـی دهـد.» مسـئول
دفتــر کـــه از قاطعیــت او عصبانــی شــده بــود،
بــدون خداحافظــی ارتبــاط را قطــع کــرد و بنــی
صـدر هـم دیگـر پیگیـر آزادی آن فــرد نشـد.
📚 کتابِ (سید محرومین)، ص ۱۳
#برش
#شهید_خدمت
💠 بالاتر از قانون!
🔺 ماجرای شهید رئیسی و آقای خلخالی
🔸 از طــرف آقای خلخالــی حکــم داشــتند تــا بــا قاچاق مــواد مخــدر مبــارزه کننـد. سـلاح داشــتند و بـه هیـچ قانــون و رویــه ای اهمیت نمیدادنــد. تحــت عنــوان دادگاه ویــژه مبــارزه بــا مــواد مخــدر
جــاده را مـیبســتند، خودروهــا را میگشــتند
و هـر کـــس را کــه میخواســـتند دســـتگیر و
گاهـــی اوقـــات اجـــرای حکـــم میکردنـــد.
تعــدادی از مســئولین نیــز از آنها
حمایــت میکردنــد.
🔹 امــا #سـید_ابراهیـم جــوان بـر سـر
قانــون بـا کسـی تعـارف نداشـت.
رفـت خدمـت آیت الله قدوســی بــرای شـکایت.
ایشـان گفت کــه ایـن مسـئله در جاهــای دیگــر کشــور هـم بــه وجود آمــده و قـرار اســت بـا امـام مطـرح کند. #سـید_ابراهیـم امـا گفـت کـه قضیــه کــرج را شــخصا حـل خواهـد کــرد. بـه محـل تجمــع آنهــا رفــت و اسلحهشـان را ضبط کرد و افــراد متخلــف را تحویــل دادگاه انقـلاب داد.
آقــای خلخالـی زنـگ زد بـــرای بازخواسـت.
🔸 پرســید:
«شــما اقــدام کردیـد بــه
گرفتـن اعضـای این دفتـر؟»
سید ابراهیم گفـت: «بلـه»!
خلخالــی بــا عصبانیـت جــواب داد:
«بالاتــر از تـو هـم
نمـیتوانــد ایـن کار را انجــام بدهــد.»
ســید ابراهیـم بــا صدایـی مطمئــن و آرام گفـت:
«مـن ایــن کار را کـــردم و شـــد و بــه بالاتـــر از مــا هــم ســـلام برســـانید، اگر در کــرج مــن مسـئول هسـتم و نمیگــذارم کار غیرقانونــی انجـام بشــود». این حرکت، شــاید اولیــن مقابلــه جــدی بــا اقدامــات خودســرانه در
کشـور بـود.
📚 کتابِ (سید محرومین)، ص ۱۷
#برش
#شهید_خدمت