#عمار_حلب
توی هیئت #لعن می گفتیم. با بچه ها کل کل داشتیم که آقا گفته لعن نگویید. این توی کَت ما نمی رفت. لعن را می گفتیم. یک بار یکی از بچه ها توی گروه وایبر شروع کرد لعن گفتن. بقیه شاکی شدند که: «اینا چه حرفیه؟» ممدحسین آن موقع #سوریه بود. یک دفعه قاطی کرد. توی خصوصی به من گفت:«برو به این بگو دست برداره از این کارهاش.» تندتند پیام می نوشت و عکس می فرستاد. عکس چندتا از رفقایش را که سر بریده بودند فرستاد و گفت:« ته این لعن گفتن ها می شه این!» آخرش شکلک خنده گذاشتم. نوشت: «بی شعور چرا می خندی؟ من دارم جدی صحبت می کنم!» گفتم:« باشه، دیگه فحش نمی دیم.»
.
.
از کتاب #عمار_حلب 📚😇 #شهید_محمدحسین_محمدخانی
@keyfonas
🖌 #خاطرات
عاشق شهید همت بود.
یکبار در جلسه خواهران بسیج، دیدم خواهران در یک طرف میز نشسته اند او هم همان طرف اما چند صندلی آن طرف تر نشسته است طوری که در مقابل خواهران نباشد و چهره در چهره نباشند.
می گفت: نمیخوام رودرروی خانمها باشم
طوری مینشینم که عکس #شهید_همت هم در مقابلم باشه.
حاج قاسم میگفت این شهید منو یاد حاج همت می انداخت.
🌹#شهید_محمدحسین_محمدخانی
شادی روحش #صلوات
🌹 #شهدا_را_فراموش_نکنیم
@keyfonas