تعاریف حضرت آقا از شهید رئیسی را شنیدید؟ اینقدر این مرد اهل کار بوده که رهبری فرموند به او توصیه میکردم قدری استراحت کند.
▫️رهبری که مدام از مسئولین میخواهد برای مردم شبانه روزی کار کنند.
▫️عجب نعمتی را از دست دادیم.
قدرش را ندانستیم...
#شهید_جمهور
کانال خبری-تحلیلی نَحنُ عمار👇
╔═🍃🇮🇷🍃══════╗
@Keynoo
╚══════🍃🇵🇸🍃═╝
🍁 بعد از رفتن تــو
قرار شد رد پاهای مـا بماند
در امـتداد قـدم هـای تـــو . . .
اما به بیراهه قدم گذاشتیم
رهایمان نکن فرمانده . . .
به بیراهه قدم گذاشتیم
چون گوشمان به دهان رهبری نبود
بلکه گوشمان به دهان کسانی بود که به دروغ از رهبری دم زدند و خلاف حرف-فعل و موضع رهبری عمل کردند...
کانال خبری-تحلیلی نَحنُ عمار👇
╔═🍃🇮🇷🍃══════╗
@Keynoo
╚══════🍃🇵🇸🍃═╝
🔰 دلنوشته سخنگوی دولت بعد از عکس یادگاری با رهبرانقلاب
✍️ من هم مثل شما در زندگی عکس یادگاری زیاد گرفتم، عکسیهایی که در هر کدامشان زندگی کردم. در آن عکسها آدمهایی زندگی میکنند که بخشی از جان ما را با خود به همراه دارند، آدمهایی که یک تکه از جان ما را به همراه خود میکشند و هروقت به این تصاویر نگاه میکنیم انعکاس لبخند یا برق اشکمان را توی شیشه قاب عکس میبینیم.
من اما عکسی که بیشتر از همه دوست داشتم آن عکسی بود که هیچ وقت نگرفتم، عکسی که میخواستم در روزگار پیری به عنوان سند خدمتم به دیوار اتاقم بزنم، عکسی که میخواستم به فرزندانم، به نوههایم نشان بدهم و قصه مردی را تعریف کنم که در این عکس کنار من ایستاده و بگویم که روزی مردی بود که جز اخلاص نبود و افتخار داشتم که در کنار او ایستادم. مردی خستگی ناپذیر که یک عمر حسرتش را خواهیم خورد.
ما دولتِ یتیم هستیم، دولتی که موقع رفتن پدر نداشت و ما همه با هم بغضی را قورت دادیم که ۳۰ اردیبهشت توی گلوهامان گیر کرده بود.
حالا این قاب را با عکسی پر میکنیم که پدر ایتام شهدا در آن ایستاده است. شهید رئیسی عزیز ما را رها نکرد و ما این قاب بینظیر را مدیون او هستیم، قابی که هیچ دولتی ندارد…
پی نوشت:
شهید رئیسی معمولا در حاشیه جلسات دولت چندین کار را هماهنگی یا پیگیری میکردند، برای همین سخت بود راضی شوند برای گرفتن عکس دسته جمعی… یکبار که راضی شدند، دکتر امیرعبداللهیان ماموریت خارج بود، گفتند حق نیست وقتی ایشان برای کار مملکت رفتند ما بدون ایشان عکس بگیریم.
حالا در عکس یادگاری دولت، جای هر دو خالیست
@Keynoo
🔴انصارالله یمن یک کشتی باری را در شمال خلیج عدن هدف قرار داد.
کانال خبری-تحلیلی نَحنُ عمار👇
╔═🍃🇮🇷🍃══════╗
@Keynoo
╚══════🍃🇵🇸🍃═╝
7.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهید امیرعبداللهیان:
نامم حسین نبود اما...
#امام_حسین
#محرم
کانال خبری-تحلیلی نَحنُ عمار👇
╔═🍃🇮🇷🍃══════╗
@Keynoo
╚══════🍃🇵🇸🍃═╝
♨️بعد از سه سال ما از بین کشورهای lower-middle income (درآمد متوسط به پایین) به جمع کشورهای upper-middle income (درآمد متوسط به بالا) اضافه شدیم!
قدر رئیسی رو ندونستیم و هنوزم نمیدونیم!
کانال خبری-تحلیلی نَحنُ عمار👇
╔═🍃🇮🇷🍃══════╗
@Keynoo
╚══════🍃🇵🇸🍃═╝
کانال خبری-تحلیلی نَحنُ عمار
ماندلای ایران قسمت سیوپنجم: گوش ژاندارم ها دست شما. در گرماگرم ملی شدن نفت، سن و سالی نداشتم، ا
ماندلای ایران
قسمت سیوششم:
تا حدودی هم موفق شدند.
پول،یکی از چیزهایی بود که در
محمد آباد خیلی کم بود.
سکه کم و بیش گیر می آمد.
اما اسکناس های پنج تومانی،
ده تومانی کم و بیست تومانی نایاب بود.
مَردم بیشتر معاملات خود را پایاپای
انجام می دادند.
به همین دلیل،پدر هرسال که سهم
برنج و گندمش را از مالکان زمین می گرفت،نیمی از آن را برای خورد و خوراک
سالیانه در انبار می گذاشت
و با نیمه دیگر آن مایحتاج خانه را
تهیه می کرد.
یادم میآید یک یا دو پیمانه گندم
میدادیم و در عوض یک کیلو قند یا چای
میگرفتیم.
گوشت کمتر در سفرهها دیده می شد.
دو سه ماهی یک بار مرغی کباب میشد
یا آبگوشتی روی چاله بار میگذاشتند.
بیشتر غذای روزانهمان را نان و ماست،
بلوط،آب پیازی،آب دوغ خیار،
خورشت ناردونگ و این چیزها تشکیل
می داد.
سفره،آداب خاص خودش را داشت.
اگر پلو بود،بشقاب و اگر خورشت بود
کاسهی اول را جلوی پدر می گذاشتند،
بعد ما اجازه داشتیم دست دراز کنیم.
باید با صدای بلند بسم الله می گفتیم
که بزرگترها بشنوند.
حرمت سفره اجازه نمی داد کسی
شوخی کند یا حتی صدایش را بلند کند.
همه ساکت و آرام می نشستند.
تایپ متن: کوثربانو
کانال خبری-تحلیلی نَحنُ عمار👇
╔═🍃🇮🇷🍃══════╗
@Keynoo
╚══════🍃🇵🇸🍃═╝
ماندلای ایران
قسمت سیوهفتم:
همه ساکت و آرام می نشستند.
پدر،سهمش از برنج و گندم را با
پارچههای سبز رنگی میبست
که تبرک از سادات منطقه میگرفت.
معتقد بود که این کار به سهمش
برکت میدهد.
او نماز میخواند و روزه میگرفت.
قَسم راستش هم این بود: به قرآنی
که در سینه محمد(ص) است.
یادم میآید یک بار در ماه رمضان،
بخاطر گرمای زیاد و کار سنگین روی زمین،از حال رفت.
وقتی کارگران دیگر اصرار کردن که
روزهاش را بخورد،قبول نکرد.
گفت: جواب خدا را شما میدهید؟
در محمدآباد سال تا سال واقعهی خاصی
که بشود درباره ی آن حرف زد،
اتفاق نمیافتاد،اما ۱۸ساله که شدم،
بلاخره یکی از آن اتفاقهایی که بشود
دربارهاش حرف زد،پیش آمد،
یعنی درگیری بر سر زمین کشاورزی.
جمعیت طوایف زیاد شده بود و زمین کم.
بخصوص زمینهایی که در مرز قلمرو
دو طایفهی همسایه قرار داشتند،
همیشه محل نزاع واقع میشدند،
و نزاع بر سر زمین مهمترین مسئله
در منطقه بود.
یک روز چند نفر از اعضای طایفهی
همسایه ما،به خاطر اختلاف نظر
دربارهی مرزبندی زمین،پسر عمویم
را به سختی کتک زدند و او با سرو روی
خونین به خانه برگشت.
تایپ متن: کوثر بانو
کانال خبری-تحلیلی نَحنُ عمار👇
╔═🍃🇮🇷🍃══════╗
@Keynoo
╚══════🍃🇵🇸🍃═╝
ماندلای ایران
قسمت بیستوهشتم:
با سر و روی خونین به خانه برگشت.
خیلی زود خبر در محمدآباد پیچید.
همانطور که میدانید،در زندگی عشایری ماجرای نزاع و درگیری
بین دونفر،به همان زد و خورد
دونفره ختم نمیشود و خیلی زود
پای دیگران هم به نزاع باز میشود.جوانان طایفهی ما دور هم
جمع شدند و تصمیم گرفتند برای
اعادهی حیثیت،شبانه به خانهی
طایفهی مهاجم حمله کنند.
من هم جوان بودم و سَرِ پرشور
و نترسی داشتم،به همین دلیل
استقبال کردم و همراهشان شدم.
البته نمیدانستم که کار نسنجیدهی آن شبمان ممکن است به جایی بکشد که یک نفر از اعضای طایفهی مقابل کشته شود،
واِلا نمیرفتم.
درگیری شروع شد.
باران سنگ بود که بین دو طرف
رد و بدل میشد.
در این میان نمیدانم کدام یک
از اقوام ما به طرف جوانی از آنها
شلیک کرد،فقط دیدم که آن جوان خم شد،دست خونیاش را جلوی
صورتش گرفت و به زمین افتاد.
صدای شیون مادرش بلند شد.
وحشت کردم و داد زدم:بچهها فرار کنید،یکی از آنها کشته شد.
موقع حرکت ندیده بودم کسی تفنگ بیاورد،نمیدانم چطوری اسلحه آورده بودند که من ندیدم،
اگر میدیدم محال بود بروم.
وقتی به خانه برگشتم،پدر از من خواست تا از روستا بگریزم و بروم میداود خانهی یکی از بستگان.
گفت: فرداست که ژاندارمها بریزند توی روستا و همه را با خودشان ببرند.
نمیخواهم پایت به پاسگاه و زندان باز شود.
گفتم:که نمیروم،چون اگر بروم،
هم ولایتیها به ترس و فرار
متهمم میکنند.
گفت: بعضی وقتها شجاعت در فرار کردن است.
با هر ترفندی بود راضیام کرد که شبانه به میداود بروم.
تایپ متن : کوثر بانو
کانال خبری-تحلیلی نَحنُ عمار👇
╔═🍃🇮🇷🍃══════╗
@Keynoo
╚══════🍃🇵🇸🍃═╝