مردم با کدملی میتوانند ۱ خودروی شخصی وارد کنند
معاون وزیر صمت:
🔹عموم مردم میتوانند با ثبت آماری در گمرک و پرداخت حقوق ورودی و گمرکی خودرو را ترخیص کنند و نیازی به این نیست که مردم کارت بازرگانی دریافت کنند.
🔹در آیین نامه واردات خودرو مردم با کد ملی که شناسایی میشوند، میتوانند برای نیاز شخصی خودرو وارد کنند.
🔹در ابتدای کار با توجه به شرایط تامین ارز یک دستگاه خودرو برای هر نفر اجازه داده شده است.
#مجلس_انقلابی
#دولت_کار_و_فعالیت
کانال خبری-تحلیلی نَحنُ عمار👇
╔═🍃🇮🇷🍃══════╗
@Keynoo
╚══════🍃🇵🇸🍃═╝
آییننامه اجرایی واردات خودروهای کارکرده
🔹سن خودروها باید بین ۳ تا ۵ سال باشد.
🔹خودرو بدون ثبت سفارش اجازه ورود به گمرکات کشور را ندارد و در صورت وارد شدن مرجوع میشود.
🔹ترخیص خودرو منوط به ارائه گواهی اسقاط است.
🔹واردات خودرو با حجم موتور بالاتر از ۲۵۰۰ سیسی ممنوع است.
🔹خودروهای وارداتی باید ژاپنی، کرهجنوبی یا ساخت کشورهای اروپایی باشند.
🔹 اشخاص حقیقی صرفاً به منظور استفاده شخصی و مشروط به عدم امکان واگذاری خودروی وارداتی تا ۵ سال میتوانند از طریق ثبت آماری و با رعایت سایر ضوابط مقرر نسبت به واردات خودرو اقدام کنند.
کانال خبری-تحلیلی نَحنُ عمار👇
╔═🍃🇮🇷🍃══════╗
@Keynoo
╚══════🍃🇵🇸🍃═╝
کانال خبری-تحلیلی نَحنُ عمار
ماندلای ایران قسمت چهلوسوم: این را گفت و سکوت کرد. شاید منتظر بود مسافران وارد بحث شوند، اما کسی چ
ماندلای ایران
قسمت چهلوچهارم:
بهسختیمیشد نفس کشید.
پیادهشدم.
عمو و زنعمو از دیدن من خوشحال شدند.
مقداری روغن حیوانی،کشک و قرهقروت
که سوغات برده بودم به زنعمو دادم.
عمو از حال پدر پرسید.
گفتم: الحمدالله خوب است.
سلام رساند خدمتتان.
روغن حیوانی را بو کشید و گفت: بوی محمدآباد را میدهد.
زنعمو از حال مادرم پرسید:بیبی زهرا
چه میکند؟
گفتم:مادر هم سلام رساند.
دوست داشت همراه من بیاید
ولی شما که بهتر میدانید فصل
کشت و کار است و سخت سرگرم
کار هستند.من هم باید زود برگردم
که دست تنهایند.
نهار خوردیم و زیر پنکه خوابیدیم.
عمو از خاطراتی که با پدر داشت
حرف زد و از روزهای خوش بچگی،
از کتککاریها،از زدن به کوه،
از شکار،از چیدن انار،بلوط و بادامکوهی،
خلاصه از همهچیز گفت و بعد
نتیجه گرفت که هیججای دنیا
محمد آباد نمیشود و او با این همه
امکاناتی که خانههای شرکتی دارد،
دوست دارد به روستا برگردد و در
خانههای گِلی آنجا زندگی کند.
عصر،یک صفحه از دلکش گذاشت
و باهم گوش دادیم.
صدای دلنشینی داشت.
مرا به یاد مادر میانداخت وقتی شبها
برای هما و گلطلا لالایی میخواند.
تایپ متن :کوثر بانو
کانال خبری-تحلیلی نَحنُ عمار👇
╔═🍃🇮🇷🍃══════╗
@Keynoo
╚══════🍃🇵🇸🍃═╝
ماندلای ایران
قسمت چهلوپنجم:
برای هما و گلطلا لالایی میخواند.
هوا داشت تاریک میشد که در زدند.
عمو از من خواست در را باز کنم.
گفت: مُلا یحیی است،همسایه روبهرویی.
گاهی وقتها میآید و باهم اختلاط میکنیم.
در را باز کردم. مُلا یحیی نبود،فتحالله بود.
تعجب کردم.پرسیدم که برای چه آمده؟
همانطور که نفسنفس میزد گفت:پدر را ژاندارمها گرفتند.گفت که اسم من
برای اجباری در آمده و تا خودم را به پاسگاه معرفی نکنم پدر در حبس میماند.
یادم افتاد به کامیونهای نظامی که موقع آمدن از روبهرویمان رد میشدند
فتحالله مضطرب بود،
عمو صدا زد کیه؟
گفتم:فتحالله.
باعجله آمد دمدر.
گفت مشکلی پیش آمده؟
ماجرا را برای عمو تعریف کردم.
خیلی ناراحت شد.باعجله لباسهایم
را پوشیدم.عمو گفت چرا لباس میپوشی؟
تا فردا ماشین نیست.
به هرحال امشب راشکرالله در بازداشت
بگذراند،چارهای نیست.
گفتم:پیاده میروم.
گفت:دیوانه شدهای؟
پیاده تا یک ماه دیگر هم نمیرسی
محمدآباد،فکر میکنی میداود هستی؟
تاصبح خواب به چشمم نیامد،
نگران پدر بودم.تا آن روز پایش به
پاسگاه و زندان باز نشده بود.
صبح زود از خانهی عموبیرون زدم.
فتحالله خسته بود و غرغر میکرد.
رفتیم گاراژ و مینیبوس اهواز را
سوار شدیم.از اهواز هم با عجله به
سمت میداود حرکت کردیم.
بین راه مینیبوس خراب شد.
عصبانی شدم،نزدیک بود با راننده درگیر بشوم.
به هر زحمتی بود نزدیک غروب به
محمدآباد رسیدیم.
تایپ متن: کوثربانو
کانال خبری-تحلیلی نَحنُ عمار👇
╔═🍃🇮🇷🍃══════╗
@Keynoo
╚══════🍃🇵🇸🍃═╝
ماندلای ایران
قسمت چهلوششم:
بههر زحمتی بود نزدیک غروب
به محمدآباد رسیدیم.
پاسگاه بالای تپه در روستای اعلا
در سه کیلومتری روستای ما بود.
قدم تند کردم.خیلی به هم ریخته بودم.
نمیدانستم پدر چطوری شب را در
بازداشتگاه سپری کرده بود؟
جلوی پاسگاه خیلی شلوغ بود.
بعضی از زنها گریه و زاری راه انداخته
بودند و التماس میکردند.
راهم را از وسط جمعیت باز کردم.
آنها راکنار زدم و وارد اتاق شدم.
سرگروهبان سرش پایین بود.
با دست زدم روی میز،سرش را بلند کرد.
نگاهی به من انداخت و گفت :مگر نگفتم
کسی تو نیاید؟بیرون باش پسر.
گفتم :لطفالله پیرمرادی هستم.
اسمم درآمده برای اجباری،پدرم را بازداشت کردهاید،آمدهام خودم را معرفی کنم.پدرم کجاست؟
پدر که روی صندلی نشسته بود تا مرا
دید،بلند شد.عصبی و مضطرب نشان میداد.سیگارش به فیلتر رسیده بود،
آن را انداخت و مرا در آغوش کشید.
سرگرهبان صدایمان کرد.
برگهای را از لای پوشهای رنگ و رو رفته
در آورد.
دست پدر را گرفت،انگشتش را در جوهر
فرو کرد و پای برگه کوبید و رو به پدر
گفت:شما مرخصید.
پدر نفس راحتی کشید،دستهای مرا
توی دستش گرفت،پیشانیام را بوسید
و گفت:در پناه مرتضی علی.
تایپ متن: کوثربانو
کانال خبری-تحلیلی نَحنُ عمار👇
╔═🍃🇮🇷🍃══════╗
@Keynoo
╚══════🍃🇵🇸🍃═╝
رفتنت ڪار مرا سخت به هم پیچیده
همه دارند به زن هاے حرم میخندند...
#محرم
#شب_جمعه
#امام_حسین
کانال خبری-تحلیلی نَحنُ عمار👇
╔═🍃🇮🇷🍃══════╗
@Keynoo
╚══════🍃🇵🇸🍃═╝
Shab10_Moharam1403 (13).mp3
3.98M
با قامت خمیدم به قتلگاه رسیدم😭
#محرم
#شب_جمعه
#امام_حسین
کانال خبری-تحلیلی نَحنُ عمار👇
╔═🍃🇮🇷🍃══════╗
@Keynoo
╚══════🍃🇵🇸🍃═╝
Shab10_Moharam1403 (10).mp3
7.52M
چقدر خجالت کشیدم
تو رو برهنه که دیدم
دیگه بریدم😭
#محرم
#شب_جمعه
#امام_حسین
کانال خبری-تحلیلی نَحنُ عمار👇
╔═🍃🇮🇷🍃══════╗
@Keynoo
╚══════🍃🇵🇸🍃═╝
10.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگه مردم چی..؟!
#امام_حسین
#محرم
#شب_جمعه
کانال خبری-تحلیلی نَحنُ عمار👇
╔═🍃🇮🇷🍃══════╗
@Keynoo
╚══════🍃🇵🇸🍃═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از رئیسی مانده جای خالیاش...
شادی روح بلندش صلوات
کانال خبری-تحلیلی نَحنُ عمار👇
╔═🍃🇮🇷🍃══════╗
@Keynoo
╚══════🍃🇵🇸🍃═╝