eitaa logo
کانال گیف مذهبی
2.3هزار دنبال‌کننده
475 عکس
12.9هزار ویدیو
43 فایل
کانال دیگر ما 🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س» https://eitaa.com/hazratehzeynab کانال دیگر ما 🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س» https://t.me/khazratehzeynab کانال دیگر ما 🔴گیف مذهبی https://t.me/gifemazhabi
مشاهده در ایتا
دانلود
🗓 ↯ بعد از کـ🚩ــربلا چه گذشت 2⃣ ❶ دفن شهدای کربلا روز دفن بدن‌های مطهر حضرت سیدالشهداء علیه‌السلام و اهل بیت و اصحاب آن حضرت به یاری جمعی از بنی‌اسد و با راهنمایی و نظارت امام سجاد علیه‌السلام که به صورت معجزه به کربلا برگشته بود تا اجساد را شناسایی و دفن کنند در کربلا صورت گرفت[1] ❷ ورود اهل بیت به کوفه روز دوازدهم روز ورود اهل بیت علیهم السلام با حالت اسارت به کوفه است چون اسرا را وارد کوفه کردند ابن زیاد دستور داد تمام مردم شهر در قصر اجتماع کنند در این روز ابن زیاد فرمان داد که احدی حق ندارد با اسلحه از خانه بیرون آید و ده هزار سوار و پیاده بر تمام کوچه‌ها و بازارها موکل گردانید که احدی از شیعیان امیرالمؤمنین حرکتی نکند سپس فرمان داد سرهایی را که در کوفه بود برگردانند و در پیش روی اهل بیت حرکت دهند و با هم وارد شهر کرده در کوی و بازار بگردانند مردم با دیدن حالت زار ذریّه پیامبر و سرهای بر نیزه و بانوان و مخدرات در هودج‌های بدون پوشش صدا به گریه بلند نمودند زینب کبری ام کلثوم فاطمه بنت الحسین و امام زین العابدین علیهم السلام به ترتیب با جگرهای سوزان و قلوب دردناک ایراد خطبه نمودند که عده‌ای از لشکر با دیدن این اوضاع از کرده خود پشیمان شدند[2] سر حسین ابن علی علیه‌السلام در داخل سپر کنار ابن زیاد قرار داشت با چوب بر لب و دندان اباعبدالله می‌زد و می‌خندید زید ابن ارقم که از صحابه رسول خدا بود وقتی مشاهده کرد ابن زیاد ضربات خود را مانند باران بر لب و دندان اباعبدالله وارد می‌کند صدا زد ابن زیاد چوب را از لبان حسین بردار که بخدا قسم مکرر دیدم رسول خدا این لب‌ها را می‌بوسید سپس شروع به گریستن کرد ابن زیاد گفت خدا همواره چشمانت را بگریاند که برای پیروزی خدا گریه می‌کنی اگر نبود که پیر و خرفت شده و عقلت را از دست داده‌ای میدادم همین الآن سرت را از بدنت جدا کنند زید گفت پسر زیاد با امانت رسول خدا چه کردی سپس از مجلس خارج شد و گفت: شما مردم عرب از امروز همگی برده خواهید بود که پسر پیغمبر خدا را کشتید و پسر مرجانه را امیر خود قرار دادید تا نزدیکان شما را بکشد حضرت زینب سلام الله علیها در گوشه‌ای از مجلس ابن زیاد نشست زنان و کنیزان اطرافش را گرفتند ابن زیاد سه بار پرسید این زن که این چنین گوشه‌نشینی اختیار کرده کیست کسی جواب او را نداد تا اینکه یکی از زنان گفت این زینب دختر فاطمه دختر رسول خداست این بار ابن زیاد با شماتت گفت خدا را سپاس که شما را کشت و حرکتتان را باطل گردانید زینب کبری فرمود: خدا را حمد می‌کنم که به وسیله پیامبرش ما را گرامی داشت و از پلیدی‌ها پاک ساخت همانا فاسق رسوا می‌شود و فاجر دروغ می‌گوید و او غیر از ماست پسر مرجانه ابن زیاد گفت دیدی خدا با برادرت چه کرد حضرت زینب فرمود من جز زیبائی و خوبی چیزی ندیدم، اینها جماعتی بودند که خدا شهادت را بر ایشان مقدر کرده بود و به قتلگاه آمدند و روزی خدا میان تو و ایشان را جمع می‌کند و با تو مخامصه می‌کنند آنگاه خواهی دید که پیروز کیست مادرت به عزایت بنشیند پسر مرجانه ابن زیاد از نحوه پاسخگویی حضرت زینب به خشم آمد و خواست او را بکشد عمروبن حریث گفت این زن از مصیبت نزدیکانش ناراحت است و نباید او را مواخذه کرد سپس ابن زیاد نگاهی به اُسرا انداخت و امام زین العابدین را دید و پرسید کیست این گفتند علی ابن الحسین ابن زیاد گفت مگر خدا علی ابن الحسین را در کربلا نکشت امام سجاد فرمود برادر دیگری داشتم به اسم علی که شما او را کشتید ابن زیاد با وقاحت فریاد کشید نه خدا او را کشت امام سجاد فرمود آری خدا جان هر کس را هنگام مرگ می‌گیرد و هیچکس نمی‌میرد مگر به اذن او جسارت و حاضر جوابی امام خشم ابن زیاد را برانگیخت و فریاد زد تو را چنین جرأت است که جواب مرا می‌دهی جلاد نفسش را بگیر حضرت زینب با شنیدن این سخن از جا پرید و امام سجاد را در بغل گرفت و گفت پسر مرجانه! خون‌هایی که از ما ریختی کافی نیست برایت غیر از این جوان چه کسی را برای ما باقی گذاشتی اگر می‌خواهی او را بکشی اول مرا بکش ابن زیاد نانجیب شرمنده شد و با تعجب گفت: چه خویشاوندی عمیقی براستی حاضر است با او کشته شود ❸ روز شهادت امام سجاد علیه‌السلام بنابر قولی در این روز در سال ۹۴ هجری در سن ۵۷ سالگی واقع شده است و قول دیگر ۲۵ محرم است ◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️ ✍منابع: [1]تذکرة الشهداء صفحه۴۴۵،۴۴۷ [2]لهوف، صفحه ۲۰۰ 📕بحارالانوار جلد۴۵ صفحه۱۱۴ 📘ارشاد القلوب صفحه۲۲۸ 📓طبری ۳۷۱/۱ 📗نفس المهموم صفحه۴۰۴ 📙کامل ۸۱/۴ ‍🔴گیف مذهبی https://eitaa.com/kgifemazhabi
‍ 🗓 ↯ ⬅️ 🚩 ❶ آغاز ایام حسینی اولین روز از ماه حزن و اندوه آل محمد علیهم السلام است که همه انبیاء و ملائکه و شیعیان و دوستان اهل بیت علیهم السلام محزونند باید گفت: ماه حزن و اندوه تمام عالم است چرا که همه ساله از اول محرم تا روز عاشورا پیراهن پاره پاره حضرت  سیدالشهداء علیه‌السلام را از عرش خدا روبه زمین می‌آویزند و حزن و اندوه عالم را فرا می‌گیرد[1] ❷ ماجرای شعب ابیطالب ❸ جنگ ذات الرقاع ❹ منازل امام حسین علیه‌السلام تا کربلا قصر مقاتل در این روز که چهارشنبه بود امام حسین علیه‌السلام به قصر مقاتل نزول اجلال فرمودند مشهور است که در این منزل امام حسین علیه‌السلام با عبیدالله بن حر جعفی ملاقات نمودند و دعوت به یاری نمودند ولی او اجابت نکرد و بعداً پشیمان شد و در ادامه این روز حضرت به نینوا رسیدند[2] ❺ کلام عاشورایی امام رضا علیه‌السلام در روز اول محرم ریان بن شبیب خدمت امام رضا علیه‌السلام رسید حضرت به او فرمود: ای پسر شبیب مردم عرب در زمان جاهلیت جنگ را در ایام محرم حرام می‌دانستند ولی این امت احترام این ماه را از بین بردند و حرمت پیامبر ﷺ را رعایت نکردند در این ماه خون ما را حلال دانستند و هتک حرمت ما کردند و فرزندان و زنان ما را اسیر نمودند و سراپرده ما را آتش زدند و اموال ما را غارت کردند و رعایت احترام رسول خدا را درباره ما ننمودند[3] ◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️ ✍منابع:📕 [1] خصائص الزینبیه، صفحه۴۹ [2] ارشاد: جلد۲، صفحه۸۱ نفس المهموم: صفحه ۱۹۶،۱۹۷ [3] امالی صدوق: صفحه۱۹۱ عیون اخبارالرضا، جلد۱، صفحه۲۳۳ 🔴گیف مذهبی https://t.me/gifemazhabi
‍ 🗓 ↯ ⬅️ وقایع روز سوم 🚩 عمر بن سعد یک روز پس از ورود امام به سرزمین كربلا یعنی روز سوم محرم با چهار هزار سپاهی از اهل كوفه وارد كربلا شد امام حسین علیه‌السلام قسمتی از زمین كربلا كه قبر مطهرش در آن واقع می‌شد را از اهالی نینوا و غاضریه به شصت هزار درهم خریداری كرد و با آنها شرط كرد كه مردم را برای زیارت راهنمایی نموده و زوّار او را تا سه روز میهمان كنند در این روز عمر بن سعد مردی بنام كثیر بن عبدالله كه مرد گستاخی بود را نزد امام فرستاد تا پیغام او را به حضرت برساند كثیر بن عبدالله به عمر بن سعد گفت اگر بخواهید در همین ملاقات حسین را به قتل برسانم ولی عمر نپذیرفت و گفت فعلاً چنین قصدی نداریم هنگامی كه وی نزدیک خیمه‌ها رسید ابو ثمامه صیداوی همان مردی كه ظهر عاشورا نماز را به یاد آورد و حضرت او را دعا كرد نزد امام حسین علیه‌السلام بود همین‏ كه او را دید رو به امام عرض كرد این شخص كه می‌‏آید بدترین مردم روی زمین است پس سراسیمه جلو آمد و گفت شمشیرت را بگذار و نزد امام حسین علیه‌السلام برو گفت هرگز چنین نمی‌‏كنم ابوثمامه گفت پس دست من روی شمشیرت باشد تا پیامت را ابلاغ كنی گفت هرگز ابوثمامه گفت پیغامت را به من بسپار تا برای امام ببرم تو مرد زشت‏كاری هستی و من نمی‌گذارم بر امام وارد شوی او قبول نكرد برگشت و ماجرا را برای ابن سعد بازگو كرد سرانجام عمر بن سعد با فرستادن پیكی دیگر از امام پرسید برای چه به اینجا آمده‌ای حضرت در جواب فرمود مردم كوفه مرا دعوت كرده‌اند و پیمان بسته‌اند بسوی كوفه می‌روم‏ و اگر خوش ندارید بازمی‌‏گردم عمر سعد فرموده امام را به ابن زیاد نوشت ابن زیاد بعد از خواندن نامه گفت: اکنون که چنگال ما به او «حسین علیه‌السلام» بند شده امید نجات دارد و هنگام خلاصی نیست سپس به عمر بن سعد نوشت به حسین پیشنهاد کن خودش و تمام یارانش با یزید بیعت کنند تا در مورد آنها تصمیم گیری کنیم ◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️ ✍ منابع: 📗ارشاد، شیخ مفید، جلد۲، صفحه۸۴ 📘مستدرک الوسائل، جلد۱۴، صفحه۶۱ 📕مجمع البحرین، جلد۵، صفحه۴۶۱ 📒تاریخ طبری، جلد۵، صفحه۴۱۰ 📓در کربلا چه گذشت 📕تألیف مرحوم شیخ عباس قمی 🔴گیف مذهبی https://eitaa.com/kgifemazhabi
🗓 ↯ ⬅️ وقایع روز هشتم 🚩 در روز هشتم محرم امام حسین علیه‌السلام و اصحابش از تشنگی سخت آزرده خاطر شده بودند بنابراین امام كلنگی برداشت و در پشت خیمه‌ها به فاصله نوزده گام به طرف قبله زمین را كَند آبی گوارا بیرون آمد و همه نوشیدند و مشک‌ها را پر كردند سپس آن آب ناپدید شد و دیگر نشانی از آن دیده نشد هنگامی كه خبر این ماجرا به عبیدالله بن زیاد رسید پیكی نزد عمر بن سعد فرستاد كه به من خبر رسیده كه حسین چاه می‌‏كَند و آب بدست می‌‏آورد به محض اینكه این نامه به تو رسید بیش از پیش مراقبت كن كه دست آنها به آب نرسد و كار را بر حسین و یارانش سخت بگیر عمر بن سعد دستور وی را عمل نمود در این روز یزید بن حصین همدانی از امام علیه‌السلام اجازه گرفت تا با عمر بن سعد گفتگو كند حضرت اجازه داد و او بدون آنكه سلام كند بر عمر بن سعد وارد شد عمر بن سعد گفت ای مرد همدانی چه چیز تو را از سلام كردن به من بازداشته است مگر من مسلمان نیستم گفت اگر تو خود را مسلمان می‌پنداری پس چرا بر عترت پیامبر شوریده و تصمیم به كشتن آنها گرفته‌ای و آب فرات را كه حتی حیوانات این وادی از آن می‌نوشند از آنان مضایقه می‌‏كنی عمر بن سعد سر به زیر انداخت و گفت: ای همدانی من می‌دانم كه آزار دادن به این خاندان حرام است من در لحظات حساسی قرار گرفته‌ام و نمی‌دانم باید چه كنم آیا حكومت ری را رها كنم حكومتی كه در اشتیاقش می‌سوزم و یا دستانم به خون حسین آلوده گردد در حالیكه می‌‏دانم كیفر این كار آتش است ای مرد همدانی حكومت ری به منزله نور چشمان من است و من در خود نمی‌بینم كه بتوانم از آن گذشت كنم یزید بن حصین همدانی بازگشت و ماجرا را به عرض امام علیه‌السلام رساند و گفت عمر بن سعد حاضر شده است شما را در برابر حكومت ری به قتل برساند امام علیه‌السلام مردی از یاران خود را نزد ابن سعد فرستاد و از او خواست تا شب هنگام در فاصله دو سپاه با هم ملاقاتی داشته باشند شب هنگام امام حسین علیه‌السلام با 20 نفر و عمر بن سعد با 20 نفر در محل موعود حاضر شدند امام حسین علیه‌السلام به همراهان خود دستور داد تا برگردند و فقط برادر خود عباس و فرزندش علی اكبر را نزد خود نگاه داشت عمر بن سعد نیز فرزندش حفص و غلامش را نگه داشت و بقیه را مرخص كرد در این ملاقات عمر بن سعد هر بار در برابر سؤال امام علیه‌السلام كه فرمود آیا می‌خواهی با من مقاتله كنی عذری آورد یک بار گفت می‌ترسم خانه‌ام را خراب كنند امام علیه‌السلام فرمود من خانه‌ات را می‌‏سازم ابن سعد گفت می‌ترسم اموال و املاكم را بگیرند امام فرمود: من بهتر از آن را به تو خواهم داد از اموالی كه در حجاز دارم عمر بن سعد گفت من در كوفه بر جان افراد خانواده‌ام از خشم ابن زیاد بیمناكم و می‌‏ترسم آنها را از دم شمشیر بگذراند حضرت هنگامی كه مشاهده كرد عمر بن سعد از تصمیم خود باز نمی‌گردد از جای برخاست در حالی كه می‌فرمود تو را چه می‌شود خداوند جانت را در بسترت بگیرد و تو را در قیامت نیامرزد به خدا سوگند من می‌دانم كه از گندم عراق نخواهی خورد ابن سعد با تمسخر گفت جو ما را بس است پس از این ماجرا عمر بن سعد نامه‌ای به عبیدالله نوشت و ضمن آن پیشنهاد كرد كه حسین علیه‌السلام را رها كنند چرا كه خودش گفته است كه یا به حجاز برمی‌گردم یا به مملكت دیگری می‌روم عبیدالله در حضور یاران خود نامه ابن سعد را خواند شمر بن ذی الجوشن سخت برآشفت و نگذاشت عبیدالله با پیشنهاد عمر بن سعد مؤافقت كند ◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️ ✍منابع ↲کشف الغمه، جلد۲ صفحه۴۷ ↲بحارالانوار، جلد۴۴ صفحه۳۸۸ ↲ارشادالقلوب، جلد۲ صفحه۸۲ 🔴گیف مذهبی https://eitaa.com/kgifemazhabi
🗓 ↯ بعد از کـ🚩ــربلا چه گذشت 1⃣ شام غریبان کربلا نخستین شب عزای خاندان پیامبر پس از شهادت سیدالشهداء علیه‌السلام است چه شبی بود آن شب و چه حالی داشت دختر امیرالمؤمنین علیه‌السلام شب یازدهم شبی است که سر مطهر امام حسین علیه‌السلام در تنور منزل خولی بود در حالی که نورانیت آن سر فضا را روشن نموده بود ❶ حرکت اسرا از کربلا عمر سعد ملعون روز یازدهم تا وقت ظهر در کربلا ماند و بر کشتگان خود نماز گذارد و آنان را به خاک سپرد وقتی روز از نیمه گذشت فرمان داد تا دختران پیامبر ﷺ را بر شتران بی‌جهاز سوار کردند و امام سجاد علیه‌السلام را نیز با غل و زنجیر بر شتر سوار کردند هنگامی که آنان را از قتلگاه عبور دادند و نظر بانوان بر جسم مبارک امام حسین علیه‌السلام افتاد لطمه‌ها بر صورت زدند و صدا به ندبه برداشتند[1] ❷ تشکیل مجلس ابن زیاد روز یازدهم عمر سعد به کوفه آمد ابن زیاد اِذن عمومی داد تا مردم در مجلس حاضر شوند سپس سر مطهر امام حسین علیه‌السلام را نزد او گذاشتند و او نگاه می‌کرد و تبسم می‌نمود و با چوبی که در دست داشت جسارت می‌نمود[2] ❸ حرکت اهل بیت امام حسین علیه‌السلام به سوی کوفه عصر روز یازدهم اهل بیت علیهم السلام را با حالت اسارت به طرف کوفه بردند نزدیک غروب حرکت کردند و شبانه به کوفه رسیدند لذا آن بزرگواران داغ‌دیده را تا صبح پشت دروازه‌های کوفه نگه داشتند هنگام صبح عمر سعد ملعون از کوفه خارج شد و بسان فرمانده‌ای که از فتوحات خویش خوشحال است همراه اسراء وارد کوفه شد[3] ◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️ ✍ منابع: [1] مقتل الحسین علیه‌السلام، صفحه۲۰۳ تاریخ طبری، جلد۴، صفحه۳۴۸ [2] ارشاد شیخ مفید، جلد۲، صفحه۱۱۴ در کربلا چه گذشت، شیخ عباس قمی اعلام الوری جلد۱، صفحه۴۷۱ [3] تذکرةالشهداء، صفحه ۴۴۵،۴۴۷ علی‌اکبر علیه‌السلام "مقرّم" صفحه۹۴ ‍ 🔴گیف مذهبی https://t.me/gifemazhabi
🗓 ↯ بعد از کـ🚩ــربلا چه گذشت 2⃣ ❶ دفن شهدای کربلا روز دفن بدن‌های مطهر حضرت سیدالشهداء علیه‌السلام و اهل بیت و اصحاب آن حضرت به یاری جمعی از بنی‌اسد و با راهنمایی و نظارت امام سجاد علیه‌السلام که به صورت معجزه به کربلا برگشته بود تا اجساد را شناسایی و دفن کنند در کربلا صورت گرفت[1] ❷ ورود اهل بیت به کوفه روز دوازدهم روز ورود اهل بیت علیهم السلام با حالت اسارت به کوفه است چون اسرا را وارد کوفه کردند ابن زیاد دستور داد تمام مردم شهر در قصر اجتماع کنند در این روز ابن زیاد فرمان داد که احدی حق ندارد با اسلحه از خانه بیرون آید و ده هزار سوار و پیاده بر تمام کوچه‌ها و بازارها موکل گردانید که احدی از شیعیان امیرالمؤمنین حرکتی نکند سپس فرمان داد سرهایی را که در کوفه بود برگردانند و در پیش روی اهل بیت حرکت دهند و با هم وارد شهر کرده در کوی و بازار بگردانند مردم با دیدن حالت زار ذریّه پیامبر و سرهای بر نیزه و بانوان و مخدرات در هودج‌های بدون پوشش صدا به گریه بلند نمودند زینب کبری ام کلثوم فاطمه بنت الحسین و امام زین العابدین علیهم السلام به ترتیب با جگرهای سوزان و قلوب دردناک ایراد خطبه نمودند که عده‌ای از لشکر با دیدن این اوضاع از کرده خود پشیمان شدند[2] سر حسین ابن علی علیه‌السلام در داخل سپر کنار ابن زیاد قرار داشت با چوب بر لب و دندان اباعبدالله می‌زد و می‌خندید زید ابن ارقم که از صحابه رسول خدا بود وقتی مشاهده کرد ابن زیاد ضربات خود را مانند باران بر لب و دندان اباعبدالله وارد می‌کند صدا زد ابن زیاد چوب را از لبان حسین بردار که بخدا قسم مکرر دیدم رسول خدا این لب‌ها را می‌بوسید سپس شروع به گریستن کرد ابن زیاد گفت خدا همواره چشمانت را بگریاند که برای پیروزی خدا گریه می‌کنی اگر نبود که پیر و خرفت شده و عقلت را از دست داده‌ای میدادم همین الآن سرت را از بدنت جدا کنند زید گفت پسر زیاد با امانت رسول خدا چه کردی سپس از مجلس خارج شد و گفت: شما مردم عرب از امروز همگی برده خواهید بود که پسر پیغمبر خدا را کشتید و پسر مرجانه را امیر خود قرار دادید تا نزدیکان شما را بکشد حضرت زینب سلام الله علیها در گوشه‌ای از مجلس ابن زیاد نشست زنان و کنیزان اطرافش را گرفتند ابن زیاد سه بار پرسید این زن که این چنین گوشه‌نشینی اختیار کرده کیست کسی جواب او را نداد تا اینکه یکی از زنان گفت این زینب دختر فاطمه دختر رسول خداست این بار ابن زیاد با شماتت گفت خدا را سپاس که شما را کشت و حرکتتان را باطل گردانید زینب کبری فرمود: خدا را حمد می‌کنم که به وسیله پیامبرش ما را گرامی داشت و از پلیدی‌ها پاک ساخت همانا فاسق رسوا می‌شود و فاجر دروغ می‌گوید و او غیر از ماست پسر مرجانه ابن زیاد گفت دیدی خدا با برادرت چه کرد حضرت زینب فرمود من جز زیبائی و خوبی چیزی ندیدم، اینها جماعتی بودند که خدا شهادت را بر ایشان مقدر کرده بود و به قتلگاه آمدند و روزی خدا میان تو و ایشان را جمع می‌کند و با تو مخامصه می‌کنند آنگاه خواهی دید که پیروز کیست مادرت به عزایت بنشیند پسر مرجانه ابن زیاد از نحوه پاسخگویی حضرت زینب به خشم آمد و خواست او را بکشد عمروبن حریث گفت این زن از مصیبت نزدیکانش ناراحت است و نباید او را مواخذه کرد سپس ابن زیاد نگاهی به اُسرا انداخت و امام زین العابدین را دید و پرسید کیست این گفتند علی ابن الحسین ابن زیاد گفت مگر خدا علی ابن الحسین را در کربلا نکشت امام سجاد فرمود برادر دیگری داشتم به اسم علی که شما او را کشتید ابن زیاد با وقاحت فریاد کشید نه خدا او را کشت امام سجاد فرمود آری خدا جان هر کس را هنگام مرگ می‌گیرد و هیچکس نمی‌میرد مگر به اذن او جسارت و حاضر جوابی امام خشم ابن زیاد را برانگیخت و فریاد زد تو را چنین جرأت است که جواب مرا می‌دهی جلاد نفسش را بگیر حضرت زینب با شنیدن این سخن از جا پرید و امام سجاد را در بغل گرفت و گفت پسر مرجانه! خون‌هایی که از ما ریختی کافی نیست برایت غیر از این جوان چه کسی را برای ما باقی گذاشتی اگر می‌خواهی او را بکشی اول مرا بکش ابن زیاد نانجیب شرمنده شد و با تعجب گفت: چه خویشاوندی عمیقی براستی حاضر است با او کشته شود ❸ روز شهادت امام سجاد علیه‌السلام بنابر قولی در این روز در سال ۹۴ هجری در سن ۵۷ سالگی واقع شده است و قول دیگر ۲۵ محرم است ◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️ ✍منابع: [1]تذکرة الشهداء صفحه۴۴۵،۴۴۷ [2]لهوف، صفحه ۲۰۰ 📕بحارالانوار جلد۴۵ صفحه۱۱۴ 📘ارشاد القلوب صفحه۲۲۸ 📓طبری ۳۷۱/۱ 📗نفس المهموم صفحه۴۰۴ 📙کامل ۸۱/۴ 🔴گیف مذهبی https://t.me/gifemazhabi
‍ 🗓 ↯ ⬅️ 🚩 ❶ آغاز ایام حسینی اولین روز از ماه حزن و اندوه آل محمد علیهم السلام است که همه انبیاء و ملائکه و شیعیان و دوستان اهل بیت علیهم السلام محزونند باید گفت: ماه حزن و اندوه تمام عالم است چرا که همه ساله از اول محرم تا روز عاشورا پیراهن پاره پاره حضرت  سیدالشهداء علیه‌السلام را از عرش خدا روبه زمین می‌آویزند و حزن و اندوه عالم را فرا می‌گیرد[1] ❷ ماجرای شعب ابیطالب ❸ جنگ ذات الرقاع ❹ منازل امام حسین علیه‌السلام تا کربلا قصر مقاتل در این روز که چهارشنبه بود امام حسین علیه‌السلام به قصر مقاتل نزول اجلال فرمودند مشهور است که در این منزل امام حسین علیه‌السلام با عبیدالله بن حر جعفی ملاقات نمودند و دعوت به یاری نمودند ولی او اجابت نکرد و بعداً پشیمان شد و در ادامه این روز حضرت به نینوا رسیدند[2] ❺ کلام عاشورایی امام رضا علیه‌السلام در روز اول محرم ریان بن شبیب خدمت امام رضا علیه‌السلام رسید حضرت به او فرمود: ای پسر شبیب مردم عرب در زمان جاهلیت جنگ را در ایام محرم حرام می‌دانستند ولی این امت احترام این ماه را از بین بردند و حرمت پیامبر ﷺ را رعایت نکردند در این ماه خون ما را حلال دانستند و هتک حرمت ما کردند و فرزندان و زنان ما را اسیر نمودند و سراپرده ما را آتش زدند و اموال ما را غارت کردند و رعایت احترام رسول خدا را درباره ما ننمودند[3] ◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️ ✍منابع:📕 [1] خصائص الزینبیه، صفحه۴۹ [2] ارشاد: جلد۲، صفحه۸۱ نفس المهموم: صفحه ۱۹۶،۱۹۷ [3] امالی صدوق: صفحه۱۹۱ عیون اخبارالرضا، جلد۱، صفحه۲۳۳ 🔴گیف مذهبی https://t.me/gifemazhabi
‍ 🗓 ↯ ⬅️ وقایع روز سوم 🚩 عمر بن سعد یک روز پس از ورود امام به سرزمین كربلا یعنی روز سوم محرم با چهار هزار سپاهی از اهل كوفه وارد كربلا شد امام حسین علیه‌السلام قسمتی از زمین كربلا كه قبر مطهرش در آن واقع می‌شد را از اهالی نینوا و غاضریه به شصت هزار درهم خریداری كرد و با آنها شرط كرد كه مردم را برای زیارت راهنمایی نموده و زوّار او را تا سه روز میهمان كنند در این روز عمر بن سعد مردی بنام كثیر بن عبدالله كه مرد گستاخی بود را نزد امام فرستاد تا پیغام او را به حضرت برساند كثیر بن عبدالله به عمر بن سعد گفت اگر بخواهید در همین ملاقات حسین را به قتل برسانم ولی عمر نپذیرفت و گفت فعلاً چنین قصدی نداریم هنگامی كه وی نزدیک خیمه‌ها رسید ابو ثمامه صیداوی همان مردی كه ظهر عاشورا نماز را به یاد آورد و حضرت او را دعا كرد نزد امام حسین علیه‌السلام بود همین‏ كه او را دید رو به امام عرض كرد این شخص كه می‌‏آید بدترین مردم روی زمین است پس سراسیمه جلو آمد و گفت شمشیرت را بگذار و نزد امام حسین علیه‌السلام برو گفت هرگز چنین نمی‌‏كنم ابوثمامه گفت پس دست من روی شمشیرت باشد تا پیامت را ابلاغ كنی گفت هرگز ابوثمامه گفت پیغامت را به من بسپار تا برای امام ببرم تو مرد زشت‏كاری هستی و من نمی‌گذارم بر امام وارد شوی او قبول نكرد برگشت و ماجرا را برای ابن سعد بازگو كرد سرانجام عمر بن سعد با فرستادن پیكی دیگر از امام پرسید برای چه به اینجا آمده‌ای حضرت در جواب فرمود مردم كوفه مرا دعوت كرده‌اند و پیمان بسته‌اند بسوی كوفه می‌روم‏ و اگر خوش ندارید بازمی‌‏گردم عمر سعد فرموده امام را به ابن زیاد نوشت ابن زیاد بعد از خواندن نامه گفت: اکنون که چنگال ما به او «حسین علیه‌السلام» بند شده امید نجات دارد و هنگام خلاصی نیست سپس به عمر بن سعد نوشت به حسین پیشنهاد کن خودش و تمام یارانش با یزید بیعت کنند تا در مورد آنها تصمیم گیری کنیم ◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️ ✍ منابع: 📗ارشاد، شیخ مفید، جلد۲، صفحه۸۴ 📘مستدرک الوسائل، جلد۱۴، صفحه۶۱ 📕مجمع البحرین، جلد۵، صفحه۴۶۱ 📒تاریخ طبری، جلد۵، صفحه۴۱۰ 📓در کربلا چه گذشت 📕تألیف مرحوم شیخ عباس قمی 🔴گیف مذهبی https://eitaa.com/kgifemazhabi
🗓 ↯ ⬅️ وقایع روز هشتم 🚩 در روز هشتم محرم امام حسین علیه‌السلام و اصحابش از تشنگی سخت آزرده خاطر شده بودند بنابراین امام كلنگی برداشت و در پشت خیمه‌ها به فاصله نوزده گام به طرف قبله زمین را كَند آبی گوارا بیرون آمد و همه نوشیدند و مشک‌ها را پر كردند سپس آن آب ناپدید شد و دیگر نشانی از آن دیده نشد هنگامی كه خبر این ماجرا به عبیدالله بن زیاد رسید پیكی نزد عمر بن سعد فرستاد كه به من خبر رسیده كه حسین چاه می‌‏كَند و آب بدست می‌‏آورد به محض اینكه این نامه به تو رسید بیش از پیش مراقبت كن كه دست آنها به آب نرسد و كار را بر حسین و یارانش سخت بگیر عمر بن سعد دستور وی را عمل نمود در این روز یزید بن حصین همدانی از امام علیه‌السلام اجازه گرفت تا با عمر بن سعد گفتگو كند حضرت اجازه داد و او بدون آنكه سلام كند بر عمر بن سعد وارد شد عمر بن سعد گفت ای مرد همدانی چه چیز تو را از سلام كردن به من بازداشته است مگر من مسلمان نیستم گفت اگر تو خود را مسلمان می‌پنداری پس چرا بر عترت پیامبر شوریده و تصمیم به كشتن آنها گرفته‌ای و آب فرات را كه حتی حیوانات این وادی از آن می‌نوشند از آنان مضایقه می‌‏كنی عمر بن سعد سر به زیر انداخت و گفت: ای همدانی من می‌دانم كه آزار دادن به این خاندان حرام است من در لحظات حساسی قرار گرفته‌ام و نمی‌دانم باید چه كنم آیا حكومت ری را رها كنم حكومتی كه در اشتیاقش می‌سوزم و یا دستانم به خون حسین آلوده گردد در حالیكه می‌‏دانم كیفر این كار آتش است ای مرد همدانی حكومت ری به منزله نور چشمان من است و من در خود نمی‌بینم كه بتوانم از آن گذشت كنم یزید بن حصین همدانی بازگشت و ماجرا را به عرض امام علیه‌السلام رساند و گفت عمر بن سعد حاضر شده است شما را در برابر حكومت ری به قتل برساند امام علیه‌السلام مردی از یاران خود را نزد ابن سعد فرستاد و از او خواست تا شب هنگام در فاصله دو سپاه با هم ملاقاتی داشته باشند شب هنگام امام حسین علیه‌السلام با 20 نفر و عمر بن سعد با 20 نفر در محل موعود حاضر شدند امام حسین علیه‌السلام به همراهان خود دستور داد تا برگردند و فقط برادر خود عباس و فرزندش علی اكبر را نزد خود نگاه داشت عمر بن سعد نیز فرزندش حفص و غلامش را نگه داشت و بقیه را مرخص كرد در این ملاقات عمر بن سعد هر بار در برابر سؤال امام علیه‌السلام كه فرمود آیا می‌خواهی با من مقاتله كنی عذری آورد یک بار گفت می‌ترسم خانه‌ام را خراب كنند امام علیه‌السلام فرمود من خانه‌ات را می‌‏سازم ابن سعد گفت می‌ترسم اموال و املاكم را بگیرند امام فرمود: من بهتر از آن را به تو خواهم داد از اموالی كه در حجاز دارم عمر بن سعد گفت من در كوفه بر جان افراد خانواده‌ام از خشم ابن زیاد بیمناكم و می‌‏ترسم آنها را از دم شمشیر بگذراند حضرت هنگامی كه مشاهده كرد عمر بن سعد از تصمیم خود باز نمی‌گردد از جای برخاست در حالی كه می‌فرمود تو را چه می‌شود خداوند جانت را در بسترت بگیرد و تو را در قیامت نیامرزد به خدا سوگند من می‌دانم كه از گندم عراق نخواهی خورد ابن سعد با تمسخر گفت جو ما را بس است پس از این ماجرا عمر بن سعد نامه‌ای به عبیدالله نوشت و ضمن آن پیشنهاد كرد كه حسین علیه‌السلام را رها كنند چرا كه خودش گفته است كه یا به حجاز برمی‌گردم یا به مملكت دیگری می‌روم عبیدالله در حضور یاران خود نامه ابن سعد را خواند شمر بن ذی الجوشن سخت برآشفت و نگذاشت عبیدالله با پیشنهاد عمر بن سعد مؤافقت كند ◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️ ✍منابع ↲کشف الغمه، جلد۲ صفحه۴۷ ↲بحارالانوار، جلد۴۴ صفحه۳۸۸ ↲ارشادالقلوب، جلد۲ صفحه۸۲ 🔴گیف مذهبی https://eitaa.com/kgifemazhabi
🗓 ↯ ⬅️ وقایع روز نهم 🚩 در روز نهم محرم تاسوعای حسینی شمر بن ذی الجوشن با نامه‌ای که از عبیدالله داشت از «نُخیله» که لشكرگاه و پادگان كوفه بود با شتاب بیرون آمد و پیش از ظهر روز پنج‌شنبه نهم محرم وارد كربلا شد و نامه عبیدالله را برای عمر بن سعد قرائت كرد ابن سعد به شمر گفت: وای بر تو، خدا خانه‌ات را خراب كند چه پیام زشت و ننگینی برای من آورده‌ای به خدا قسم تو عبیدالله را از قبول آنچه من برای او نوشته بودم بازداشتی و كار را خراب كردی شمر که با قصد جنگ وارد كربلا شده بود از عبیدالله بن زیاد امان نامه‌ای برای خواهر زادگان خود و از جمله حضرت عباس علیه‌السلام گرفته بود که در این روز امان نامه را بر آن حضرت عرضه كرد و ایشان نپذیرفت شمر نزدیک خیمه‌های امام حسین آمد و عباس، عبدالله، جعفر و عثمان فرزندان امام علی علیه‌السلام که مادرشان ام‏ البنین علیها‏السلام بود را طلبید آنها به درخواست امام حسین بیرون آمدند شمر گفت: از عبیدالله برایتان امان گرفته‌ام آنها همگی گفتند: خدا تو را و امان تو را لعنت كند ما امان داشته باشیم و پسر دختر پیامبر امان نداشته باشد؟! در این روز اعلان جنگ شد که حضرت عباس علیه‌السلام امام علیه‌السلام را باخبر كرد امام حسین علیه‌السلام فرمود: ای عباس! جانم فدای تو باد اگر می‌توانی آنها را متقاعد كن که جنگ را تا فردا به تأخیر بیندازند و امشب را مهلت دهند تا ما با خدای خود راز و نیاز كنیم و به درگاهش نماز بگذاریم خدای متعال می‌داند که من بخاطر او نماز و تلاوت قرآن را دوست دارم حضرت عباس علیه‌السلام نزد سپاهیان دشمن بازگشت و از آنان مهلت خواست عمر بن سعد در مؤافقت با این درخواست تردید داشت، سرانجام از لشكریان خود پرسید که چه باید كرد؟ عمرو بن حجاج گفت: سبحان الله اگر اهل دیلم و كفار از تو چنین تقاضایی می‌‏كردند سزاوار بود که با آنها مؤافقت كنی عاقبت فرستاده عمر بن سعد نزد عباس آمد و گفت: ما به شما تا فردا مهلت می‌‏دهیم اگر تسلیم شدید شما را به عبیدالله می‌‏سپاریم وگرنه دست از شما بر نخواهیم داشت ✍ منابع: ↲ارشاد شیخ مفید، جلد۲،صفحه۸۹،۹۱ ↲انساب الاشراف، جلد۳،صفحه۱۸۴ ↲الملهوف، صفحه۳۸ ‍🔴گیف مذهبی https://t.me/gifemazhabi
🗓 ↯ ⬅️ وقایع روز دهم 🚩 ❶ شهادت امام حسین علیه‌السلام در این روز در سال شصت و یک هجری که روز شنبه یا جمعه بود آقا و مولایمان حضرت اباعبدالله الحسین علیه‌السلام در سن ۵۸ سالگی بعد از نماز ظهر مظلومانه و با حالت تشنگی و گرسنگی در زمین کربلا به شهادت رسیدند[1] این روز، روز باریدن خون از آسمان است و روزیست که شهادت اهل بیت و اصحاب امام حسین علیه‌السلام در آن به وقوع پیوسته است چهار هزار ملک در این روز به زمین کربلا برای نصرت آن حضرت آمدند و چون اجازه نیافتند تا ظهور حضرت مهدی گریه‌کنان نزد قبر آن حضرت ماندگارند[2] ❷ شهادت اهل بیت و اصحاب سیدالشهداء علیهم السلام شهادت حضرت علی‌اکبر شهادت حضرت علی‌اصغر شهادت حضرت عباس بن علی شهادت قاسم بن حسن شهادت عبدالله بن الحسن شهادت حبیب بن مظاهر مسلم بن عوسجه حربن یزید ریاحی جون مولی ابی ذرالغفاری و شهادت همسر وهب ❸ آمدن ذوالجناح با یال و کاکل خونین به سوی خیمه فاطمیات برای آوردن خبر شهادت آن حضرت ماتم و ناله و گریه بر سیدالشهداء علیه‌السلام و اولاد و بستگان و اصحاب آن حضرت غارت اموال از خیام امام حسین علیه‌السلام فرار فاطمیات و علویات در بیابان‌ها بعد از شهادت آقا و سرورشان اباعبدالله علیه‌السلام غارت کردن لباس و زره و ... از بدن‌های مطهر شهدای کربلا جدا شدن سرهای مطهر امام حسین علیه‌السلام و اهل بیت و اصحاب آن حضرت به آتش کشیدن خیمه‌های آل الله شهادت دختران کوچک در کنار خیمه‌ها ❹ گریه و ماتم بر سیدالشهداء علیه‌السلام و عزای زمین و زمان، عرش و آسمان، جن و انس و ملک و وحوش بر آن حضرت در این روز ملکی ندا کرد: این امت ظالمی که عترت پیامبر خود را کشتید خداوند شما را مؤفق به درک عید فطر و قربان نفرماید ❺ رأس مطهر امام حسین علیه‌السلام در کوفه عصر عاشورا رأس مطهر و نورانی امام حسین علیه‌السلام را توسط خولی بن یزید اصبحی ملعون و حمید بن مسلم ازدی به کوفه فرستادند ❻ خونین شدن ریشه هر گیاهی که از زمین می‌کشیدند از مصیبت عظمای آن روز[3] ❼ قتل ابن زیاد ابن زیاد در روز عاشورای سال ۶۷ هجری به فرمان مختار به جزای ظاهری اعمالش رسید و کشته شد حصین بن نمیرو جمعی از قتله امام حسین نیز همراه ابن زیاد به قتل رسیدند[4] ❽ قیام حضرت مهدی عج الله تعالی فرج الشریف، به روایتی حضرت مهدی در این روز قیام خواهند کرد[5] 📚منابع: [1]کافی، جلد۱، صفحه۴۶۳ ارشاد، جلد۲، صفحه۱۳۳ [2]بحارالانوار، جلد۴۵، صفحه۲۲۶ بحارالانوار، جلد۵۲، صفحه۳۲۶ [3]کامل الزیارات، صفحه۱۵۹ تفسیر ابن کثیر، جلد۴، صفحه۱۵۴ [4]بحارالانوار، جلد۴۵، صفحه۳۸۳،۳۸۵ قلائد النحور، جلد ذی‌الحجه، صفحه۴۲۴ [5]امالی طوسی، صفحه۲۴۳ مدینة المعاجز، جلد۴، صفحه۳۲۸ 🔴گیف مذهبی https://t.me/gifemazhabi
🗓 ↯ بعد از کـ🚩ــربلا چه گذشت 2⃣ ❶ دفن شهدای کربلا روز دفن بدن‌های مطهر حضرت سیدالشهداء علیه‌السلام و اهل بیت و اصحاب آن حضرت به یاری جمعی از بنی‌اسد و با راهنمایی و نظارت امام سجاد علیه‌السلام که به صورت معجزه به کربلا برگشته بود تا اجساد را شناسایی و دفن کنند در کربلا صورت گرفت[1] ❷ ورود اهل بیت به کوفه روز دوازدهم روز ورود اهل بیت علیهم السلام با حالت اسارت به کوفه است چون اسرا را وارد کوفه کردند ابن زیاد دستور داد تمام مردم شهر در قصر اجتماع کنند در این روز ابن زیاد فرمان داد که احدی حق ندارد با اسلحه از خانه بیرون آید و ده هزار سوار و پیاده بر تمام کوچه‌ها و بازارها موکل گردانید که احدی از شیعیان امیرالمؤمنین حرکتی نکند سپس فرمان داد سرهایی را که در کوفه بود برگردانند و در پیش روی اهل بیت حرکت دهند و با هم وارد شهر کرده در کوی و بازار بگردانند مردم با دیدن حالت زار ذریّه پیامبر و سرهای بر نیزه و بانوان و مخدرات در هودج‌های بدون پوشش صدا به گریه بلند نمودند زینب کبری ام کلثوم فاطمه بنت الحسین و امام زین العابدین علیهم السلام به ترتیب با جگرهای سوزان و قلوب دردناک ایراد خطبه نمودند که عده‌ای از لشکر با دیدن این اوضاع از کرده خود پشیمان شدند[2] سر حسین ابن علی علیه‌السلام در داخل سپر کنار ابن زیاد قرار داشت با چوب بر لب و دندان اباعبدالله می‌زد و می‌خندید زید ابن ارقم که از صحابه رسول خدا بود وقتی مشاهده کرد ابن زیاد ضربات خود را مانند باران بر لب و دندان اباعبدالله وارد می‌کند صدا زد ابن زیاد چوب را از لبان حسین بردار که بخدا قسم مکرر دیدم رسول خدا این لب‌ها را می‌بوسید سپس شروع به گریستن کرد ابن زیاد گفت خدا همواره چشمانت را بگریاند که برای پیروزی خدا گریه می‌کنی اگر نبود که پیر و خرفت شده و عقلت را از دست داده‌ای میدادم همین الآن سرت را از بدنت جدا کنند زید گفت پسر زیاد با امانت رسول خدا چه کردی سپس از مجلس خارج شد و گفت: شما مردم عرب از امروز همگی برده خواهید بود که پسر پیغمبر خدا را کشتید و پسر مرجانه را امیر خود قرار دادید تا نزدیکان شما را بکشد حضرت زینب سلام الله علیها در گوشه‌ای از مجلس ابن زیاد نشست زنان و کنیزان اطرافش را گرفتند ابن زیاد سه بار پرسید این زن که این چنین گوشه‌نشینی اختیار کرده کیست کسی جواب او را نداد تا اینکه یکی از زنان گفت این زینب دختر فاطمه دختر رسول خداست این بار ابن زیاد با شماتت گفت خدا را سپاس که شما را کشت و حرکتتان را باطل گردانید زینب کبری فرمود: خدا را حمد می‌کنم که به وسیله پیامبرش ما را گرامی داشت و از پلیدی‌ها پاک ساخت همانا فاسق رسوا می‌شود و فاجر دروغ می‌گوید و او غیر از ماست پسر مرجانه ابن زیاد گفت دیدی خدا با برادرت چه کرد حضرت زینب فرمود من جز زیبائی و خوبی چیزی ندیدم، اینها جماعتی بودند که خدا شهادت را بر ایشان مقدر کرده بود و به قتلگاه آمدند و روزی خدا میان تو و ایشان را جمع می‌کند و با تو مخامصه می‌کنند آنگاه خواهی دید که پیروز کیست مادرت به عزایت بنشیند پسر مرجانه ابن زیاد از نحوه پاسخگویی حضرت زینب به خشم آمد و خواست او را بکشد عمروبن حریث گفت این زن از مصیبت نزدیکانش ناراحت است و نباید او را مواخذه کرد سپس ابن زیاد نگاهی به اُسرا انداخت و امام زین العابدین را دید و پرسید کیست این گفتند علی ابن الحسین ابن زیاد گفت مگر خدا علی ابن الحسین را در کربلا نکشت امام سجاد فرمود برادر دیگری داشتم به اسم علی که شما او را کشتید ابن زیاد با وقاحت فریاد کشید نه خدا او را کشت امام سجاد فرمود آری خدا جان هر کس را هنگام مرگ می‌گیرد و هیچکس نمی‌میرد مگر به اذن او جسارت و حاضر جوابی امام خشم ابن زیاد را برانگیخت و فریاد زد تو را چنین جرأت است که جواب مرا می‌دهی جلاد نفسش را بگیر حضرت زینب با شنیدن این سخن از جا پرید و امام سجاد را در بغل گرفت و گفت پسر مرجانه! خون‌هایی که از ما ریختی کافی نیست برایت غیر از این جوان چه کسی را برای ما باقی گذاشتی اگر می‌خواهی او را بکشی اول مرا بکش ابن زیاد نانجیب شرمنده شد و با تعجب گفت: چه خویشاوندی عمیقی براستی حاضر است با او کشته شود ❸ روز شهادت امام سجاد علیه‌السلام بنابر قولی در این روز در سال ۹۴ هجری در سن ۵۷ سالگی واقع شده است و قول دیگر ۲۵ محرم است ◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️ ✍منابع: [1]تذکرة الشهداء صفحه۴۴۵،۴۴۷ [2]لهوف، صفحه ۲۰۰ 📕بحارالانوار جلد۴۵ صفحه۱۱۴ 📘ارشاد القلوب صفحه۲۲۸ 📓طبری ۳۷۱/۱ 📗نفس المهموم صفحه۴۰۴ 📙کامل ۸۱/۴ 🔴گیف مذهبی https://t.me/gifemazhabi