eitaa logo
خبرگزاری حوزه علمیه خواهران حضرت باقر العلوم (علیه السلام) شهرستان قدس
758 دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
757 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
حضرت زهرا (سلام الله علیها)درب خانه ها را میزدنند و روشنگری میکردند تک به تک مهاجر و انصار را مورد خطاب قرار میدادند از آنها سوال میکردند، و آنچه را پیامبر فرموده بود، یاداوری می‌کردند. ایشان به نتیجه نگاه نمیکردند! آنچه می‌دیدند ادای تکلیف و هزینه کردن هستی خود در راه ولایت بود. آنقدر مخلصانه و از جان و دل، برای ولایت گام برداشت؛ خطبه خواند؛ تذکر داد؛ روشنگری کرد؛ که در این راه به شهادت رسید! آری! برای شهید شدن، اول باید شهید بود! باید گواهی داد. باید حق را فهمید، اقرار کرد و گسترش داد. شهید حق گستر است! پس در راه ولایت و رسیدن به موقعیت‌های قوی و غلبه بر دشمن، حق را ترویج و تکثیر کنیم. مجلس را قوی کنیم. کشور قوی میشود. و گام دوم انقلاب با سرعت مطلبوبی به تمدن نوین اسلامی، خواهد رسید!
صنوبر خونین روزهای بعد از شما به چهلم رسید. فجر دمیـــــد. جمعه‌ها سپری شدند. هیچ‌کدامشان مثل آن جمعه ای که باخبر شهادتت بیدار شدیم غمگین نبود! مگر نه این که خاک سرد است؟! اما چرا این حرارتی که از فقدان شما، روی دل‌های ما شعله می‌کشد، سرد شدنی نیست! هربار که چهره‌تان را می‌بینیم، با ردِّ گرمای اشک، که روی صورتهایمان کشیده می‌شود، می‌فهمیم که دیگر نیستی! صدایت هم‌نوائیِ عجیبی با امام داشت! کلمه به کلمه‌ی شما، منشور ولایت‌مداری و مشق ایثار بود. چرا غبار چشم‌های همیشه تاریک ما، بعد از عروج‌ات پاک شد و دیدنی‌ها را دید؟! تو همیشه محبوب بودی. اگر شهید نمی‌شدی عجیب بود. اما چرا قلب‌هایمان رفتنت را نمی‌پذیرد..... ای شهیـــــد ! ای به بار نشسته! ای تکامل یافته به دست حق! ای صنوبر خونین! دستی بلند کن و برای جاماندگان دعای شهادت بخوان. اینجا بوی آسمان نمی‌دهد. اینجا قلب‌هایمان اسیر و زخمی‌ست.... دلمان آسمان می‌خواهد!
صدای گریه‌های زن، کوچه را پر کرده بود. همه دورش جمع شده بودند. محمدبن علی، نزدیک آمد. سوال کرد چه شده؟ علت گریه‌هایت چیست؟ زن، در میان اشک‌هایش، نگاهی به امام انداخت و گفت، ناتوان و بی‌کسم. این گاو که حالا مُرده است تمام دارایی‌ام بود. دیگر هیچ ندارم. امام فرمود: اگر خداوند گاوت را زنده کند چه خواهی کرد؟ زن ، در حالیکه اشک‌هایش را پاک می‌کرد گفت، سپاسگزارش خواهم بود. امام جواد علیه السلام، مشغول نماز شد. از پروردگار عالم خواست که حیوان را زنده کند. همین اتفاق هم افتاد..... داراییِ زن بی‌نوا، زنده شد.
از بغداد به مدینه میرفت. به کوفه که رسیدند صدای اذان مغرب، در شهر می‌پیچید. مردم به استقبال امام آمدند.و ایشان را تا مسجد مشایعت کردند. یک گوسه‌ی مسجد درخت سدری بود. محمدبن‌علی پای درخت سدر ، ایستاد. کوزه‌ی آبی آوردند. وضو گرفت و نماز را اقامه کرد.... تعقیبات نماز را خواند. مردم نگاهشان به درخت سدر افتاد. درخت میوه داده بود. همه تعجب کردند! فصل به ثمر نشستن درخت، حالا نبود. اما، به یمن قدم های جواد الائمه و زیبایی نمازش، درخت سدر ثمر داده بود. مردم از میوه هایش خوردند. شیرین بود.... مثل امام جواد....