#حڪـایــت
🔰 بهلول و طعام خلیفہ
🍲آورده اند که هارون الرشید سفره طعامے براے بهلول فرستاد. خادم خلیفہ طعام را نزد بهلول آورد و پیش او گذاشت و گفت این طعام مخصوص خلیفہ است و براے تو فرستاده است تا بخورے.
🐕 بهلول طعام را پیش سگے که در آن خرابہ بود گذاشت.
❓خادم بانگ به او زد که چرا طعام خلیفہ را پیش سگ گذاردے؟
👌بهلول گفت:
دم مزن اگر سگ بشنود این طعام از آن خلیفہ است او هم نخواهد خورد.
به ما بپیوندید⇩⇩⇩
@YekJoreMarefat
»
💚 پيامبر خدا (ص) :
خداوند متعال دوست دارد وقتى
بندهاش نزد برادران خود مىرود
با هيئتى آمـاده و آراســته برود.
⇩⇩⇩
@YekJoreMarefat
»
🌹آیت الله بهـــجت(ره):
قبور علما حڪم #ڪیمیا را دارد
اگر مردم مےدانستند چه مےگذرد
سینه خیز به آنجا می رفتند.
⇩⇩⇩
@YekJoreMarefat
»
💛آیت الله خامـــنه ای:
بعضی ها می گویند چه ذکری را
بخوانیم؟؟ عرض مـےڪنم ذڪر
پیشڪش!! #گناه نڪنید.
⇩⇩⇩
@YekJoreMarefat
»
#حدیــثامــروز
✨حضرت زینب سلام الله علیها:
آگاه باشید هرڪس که بر دوستی
آل محمــــــد بمیــــــرد، شهیـــــد است.
📚 اثبات الهداة، ج ۲
● @YekJoreMarefat
»
#حڪـایــت
🔰مستجاب الدعوه
🔷 آیت الله سید عباس کاشانی نقل می کنند: بله، یکی از علمای آن زمان بود که در فقه و اصول، دویست و پنجاه تا سیصد نفر پای درسش می نشستند.
🔶 خانم این آقا مریض شدند و روز به روز حالشان بدتر می شد، تا این که یک روز صبح حالش از هر روز بدتر شد و از هوش رفت و دیدند که امروز و فردا است که خانم از دنیا برود و آن اقا سراسیمه می آید پیش آقای قاضی.
من این جریان را خودم بودم.تا نشست،
💠 آقا فرمودند: خانم چطور است؟
🔶 گریه کرد و گفت: آقا داره از دستم می ره. اگر امروز ایشان بمیرند فردا هم من می میرم. این ها سی و هفت سال با هم بودند و بچه هم نداشتند و خیلی انیس هم بودند.
⚪️ آقای قاضی یکی از مختصاتش این بود که در صورت کسی نگاه نمی کردند. و همینطور که سرشان پایین بود تند تند دعا می خواندند و چشمشان هم بسته بود. من این ها را به چشم خودم دیدم.
💠 بعد دستشان را بلند کردند و چشمشان را پاک کردند و سپس گفتند: شما بفرمائید منزل، خداوند ایشان را به شما برگرداند. او هم به آقای قاضی خیلی اعتقاد داشت و می دانست هر چه بگوید حق است.
🔶 می رود به خانه شان و بعد میبیند خانمش که او را صبح به سمت قبله کرده بودند و هیچ حرفی نمیزد، حالا خوب و سر حال است.
🔷 و خانم به آقا می گوید: از شما ممنونم که پیش آقای قاضی رفتید، آن آقا احوال مرا پرسید شما گفتید آقا دعا کن و ایشان هم دعا کردند.
🕊 من همان موقع از دنیا رفته بودم چند دقیقه ای بود که قالب تهی کرده بودم. من را بردند تا آسمان چهارم رسیدم و آن جا صدایی شنیدم که فلانی با احترام در خواست تمدید حیات ایشان را کرده اند و همان موقع مرا برگرداندند.
💎 این حکایت به خوبی گویای مقام و منزلت آقای قاضی در پیشگاه خداوند متعال می باشد.
➯ @YekJoreMarefat