🌿 قسمتی از کتاب #سلیمانی_عزیز
🌼 تمنای شهادت 🌼
❇️ در جوانی به آرزویم رسیدم. من هم یکی از کسانی بودم که توفیق زیارت خانه خدا نصیبم شده بود.
👌🏻 بعثه رهبری بودیم. توی آسانسور حاجی را دیدم. بعد از سلام و احوال پرسی از حس وحالم پرسید.
🙂 گفتم: خیلی خوشحالم که لباس احرام پوشیدم و می خوام برم طواف.
با نگاهش مهربانی به صورتم پاشید و گفت: نه چه حالی داری❓
دوباره گفتم: خدا رو شکر. محرم شدن کنار خانه خدا حس خیلی خوبیه.
انگار که قانع نشده باشد، دوباره از حالم پرسید. جواب من همانی بود که گفتم.
💔 پرده اشک جلوی چشم هایش گرفت و گفت: من که این لباس رو پوشیدم، احساس می کنم الان توی شلمچه هستم، شب عملیات کربلای 5، بچه ها هم دورم هستند.
روزی نبود، جایی نبود، لحظه ای نبود که یاد یاران شهیدش برایش کم رنگ شود.
تا بود، برای وصال اشک می ریخت و تمنای شهادت داشت.
✍🏻 حاج حسین کاجی
دریافت به روز ترین
#خبرهاوتحلیلهای_ناب_سیاسی 👇👇👇
@khabarsiasirooz