#اطلاعیه_خواهران
#زبان_اردو
#مستمع_آزاد
با سلام و احترام خدمت خادمان بزرگوار کریمه اهلبیت سلام الله علیها
⭕️ به اطلاع فراگیران زبان #اردو که در دوره های قبل، حضوری یا مجازی زبان اردو شرکت کردند می رسانیم از 16 بهمن روزهای شنبه و دوشنبه ساعت 16 الی 18 می توانند در کلاس استاد بزرگوار خانم زیدی به صورت * مستمع آزاد * شرکت نمایند .
آیدی پاسخگو
🆔 @Asadpour9196
زبان سرای شفیعه سلام الله علیها
┄┅•|•⊰❁✨〇⃟🇮🇷❁⊱•|┅┄
➣ @khadem_astan
خادمان افتخاری حضرتفاطمهمعصومهسلاماللهعلیها
#خاطره #کرامت۱۴۵ #ارسالی_مخاطبین #جا_موندن از #اربعين رو با تموم وجودم احساس ميكردم. تازه باورم شده
ادامه #خاطره
.
.
بسختي تونستم ادرس درمانگاه رو بهشون بگم ، میخواستم زودتر برگردم خونه.
اما متاسفانه بلد نبودن و قرار بود كاروانشون بزودي بطرف كربلا حركت كنه ...
اصلا نميشد بيخيالشون شد چون عفونت همه بدن بنده خدا رو گرفته بود و جونش در خطر بود .
قيد همه چي رو زدم و تو اون شلوغي باهاشون بطرف درمانگاه راه افتادم ، گفتم: 'جوتي (كفشهاتون ) رو بپوشيد.' گفتن كفشهامون نيست پيش همراهامونه .
خلاصه با پاي برهنه بطرف درمانگاه راه افتاديم، خانم بيمار كه هيكل چاقي داشت بسختي راه ميومد. خيلي دلم سوخت و در دل به اينهمه عشق و اشتياقشون به كربلا غبطه ميخوردم..🥺
چطور اين بندگان خدا با اينهمه سختي و مسير طولاني كه بعضاً ۹ روز با اتوبوس بدون امكانات و غذاي درست و حسابي به ايران رسيدن و چطور بايد با اين بيماري مسير پياده روي اربعين رو ادامه ميدادند...
خلاصه رسيديم درمانگاه رفتم براشون نوبت گرفتم. دكتر وقتي معاينه كرد خيلي ناراحت شد اما هيچكدوم حرف همو نميفهميدن ، خيلي سخت بود .
دوباره زنگ زدم استاد و صدا رو گذاشتم رو بلندگو كه همه بشنوند. شرح دقيق بيماري، سابقه بيماري، داروهايي كه بخاطر بيماري قند تا بحال مصرف ميکرد و خيلي سوالهاي ديگه ...
اينجا بود كه با تموم وجود به اهميت يادگيري #زبان_اردو براي همه خادمين از دكتر و پرستار گرفته تا انتظامات و دربان و همه و همه پي بردم .
و اي كاش اين مشكل زبان اساسي حل مي شد .
خلاصه بعد از معاينه ، خانم دكتر شخصا همراهمون اومد بخش تزريقات و توصيههاي لازم رو براي شستشو و پاسمان زخمها به پرستار كرد و سفارش كرد كه حتما روش تخليه چرك و عفونتها رو ياد همراهش بده...
بنده خدا پول ايراني نداشتن همه پولشون روپيه بود و براي پرداخت هزينه ويزيت و داروها به مشكل بر خورديم. درمانگاه پولشون رو قبول نمیكرد. گفتن بايد برن صرافي و تبدیل كنن اما وقتی ديدن خادم همراهشونه موقتا داروها رو دادن...
اونوقت شب يه زن تنها كه اصلا نه جايي رو بلد بود و نه حد اقل فارسي رو ، مي بايست ميرفت صرافي. نميدونستم چكار كنم! همراه بيمار بمونم و دنبال گرفتن دارو و پانسمانش باشم و يا به صرافي برم .
متاسفانه خودمم خيلي پول نداشتم كه هزينه ها رو بدم، اخه ويزيت و داروها و تست قند خون و پاسمانش حداقل 100 تومني ميشد. البته پنهاني كه نبينن چند جا خودم حساب كردم .
دنبال چاره بودم كه بلطف حضرت يه خانم پاكستاني ديگه ما رو ديد اومد كمك، خداروشكر فارسي هم بلد بود .
همراه بيمار رو باهاش فرستادم صرافي سر خيابان چهارمردون، خودمم دنبال كارهاي مریض بودم.
خانم رو روي تخت خوابونديم و پرستار مشغول شستشو و پانسمان زخمها شد. من نمیديدم اما مدام پرستار میگفت 'چقدر اوضاع زخمهاش وخيمه'😣 ...
صحنه دلخراشي بود، مدام با خودم ميگفتم 'اين حسين كيست كه عالم همه ديوانه اوست'
( بخش اول )
( بخش دوم )