#روایت
نزدیڪ عملیات بود.میدانستم دختر
دار شده.یک روز دیدم سر پاکت نامہ
از جیبش زده بیرون.گفتم این چیہ!؟
گفت عکس دخترمہ. گفتم بده ببینمش،
گفت خودم هنوز ندیدمش گفتم چرا!؟
گفت الان موقع عملیاتہ میترسم مهر
پدر فرزندے کار دستم بده بعد...
#شهید_مهدی_زینالدین
https://eitaa.com/joinchat/2206924833C5d9a375e2f
📝رتبه ۴ کنکور شد، پزشکی شیراز.
از دانشگاههای فرانسه و کانادا هم دعوت نامه داشت.
میتونست بره دنبال تحصیل و بعدش هم درآمد بالا و یک زندگی راحت.✨
📍حتی میتونست یه رنگ و لعاب مذهبی هم به کارش بده و توجیه کنه که میرم پزشک میشم و بعدش خدمت به مردم!
اما چون امام بهش گفته بود امروز اولویت با نهضت هست،
به همه اینا پشت پا زد و موندن تو خط اول مبارزه با شاه رو به فرانسه و پزشکی ترجیح داد...
💌 ۲۷ آبان، سالروز شهادت
#شهید_مهدی_زینالدین گرامی باد.. 🥀🍂
@khademin_alborz
نزدیک عملیات بود.
میدانستم دختردار شده ، یک روز دیدم سرپاکت نامه از جیبش زده بیرون
- این چیه؟!
+ عکس دخترمه !
- بده ببینمش
+ خودم هنوز ندیدمش
- چرا؟!
+ الان موقعِ عملیاته، میترسم مهر پدر و
فرزندی کار دستم بده، باشه بعد 💔
#شهید_مهدی_زینالدین
@khadem_koolebar
❤️رتبه ۴ کنکور شد، پزشکی شیراز. از دانشگاههای فرانسه و کانادا هم دعوت نامه داشت. میتونست بره دنبال تحصیل و بعدش هم درآمد بالا و یک زندگی راحت. حتی میتونست یه رنگ و لعاب مذهبی هم به کارش بده و توجیه کنه که میرم پزشک میشم و بعدش خدمت به مردم!
اما چون امام بهش گفته بود امروز اولویت با نهضت هست، به همه اینا پشت پا زد و موندن تو خط اول مبارزه با شاه رو به فرانسه و پزشکی ترجیح داد...
🗓 ۲۷ آبان، سالروز شهادت #شهید_مهدی_زینالدین
@khadem_koolebar
🔖شاگرد مغازهی کتاب فروشی بودم.
حاج آقا گفت: "میخوایم بریم سفر. تو شب بیا خونهمون بخواب." بد زمستونی بود. سرد بود. زود خوابیدم.
ساعت حدود دو بود که در زدن. فکر کردم خیالاتی شدم. در رو که باز کردم، دیدم آقا مهدی و چند تا از دوستانش از جبهه اومدن. آنقدر خسته بودن که نرسیده خوابشون برد.
▫️هوا هنوز تاریک بود که باز صدایی شنیدم. انگار کسی ناله میکرد. از پنجره که نگاه کردم، دیدم آقا مهدی توی اون سرمای دمِ صبح، سجاده انداخته توی ایوان و رفته به سجده...
#شهید_مهدی_زینالدین
#یادشهداباصلوات
@khadem_koolebar